
امیدوارم خوشتون بیاد. ناظر محترم لطفا منتشرش کن.
به خودت قول دادی دختر آروم باش این کارا چیه. آره همینه من به خودم قول داده بودم نباید تسلیم شم نباید ببازم. من آروم هستم خیلی آرومممممممم.دوباره نفسی به اعماق دل شکستم کشیدم. رفتم تو خونه کنار بچه ها و صبحونه خوردیم. اون روز رفتیم شهربازی و من تازی متوجه نقشه ی لایلا شدم. لایلا خودشو تو دل آدرین جا کرده بود و به زورم که شده با ما به شهربازی اومد تو کل راهم همش افه میومد. آخ خدا من این بشر مزخرفو کجای دلم بزارم آخه(آخه لایلا باید تو دل ما جا داشته باشه😐💔. هم اکنون افق را میخواهم😐)
___________۲روز بعد___________ بلاخره همه رفتن و من تو این خونه ی گنده تنها موندم و بلاخره وقت کردم خودم باشم. خودم دتری که قلبش شکسته اما لبخند میزنه تا دشمناش شاد نشن اما رنگ دلش سیاهه دلش عزادار شده و تنها مونده. عاشق شد اما کسی عشقشو ندید. حالا من میخوام مثل استاد فو سالیان سال با جعبم زندگی کنم. کسی نمیتونه منو از انجام ندادن اینکار منصرف کنه. بیچاره کت نوار که شده دیوار کوتاهه این قضیه. هربار که من بی حوصلم ماموریت پیش میادو من باهاش دعوا میکنم. باید بتونم از دلش دربیارم. اون تنها کسیه که برام باقی مونده💔.
البته بی مزه بازیاشم جای خود داره. ولی اول باید از نقشه های شوم حاکماث با خبر شیم. چند وقته نه کسی رو شرور کرده و نه مایورا رو میفرسته جاسوسی(مایورا دیگه مهره ی سوخته ست😈) اصلا ولش کن بابا فوقش یکی رو شرور میکنه منو کت هم مثل همیشه نابودش میکنیم(هنوز در پی افقم😐)
همین جوری داشتم با مغز مریضم کلنجار میرفتم که صدای نادیا که از تلویزیون پخش میشد توجهمو جلب کرد. کلمو خیلی آروم چرخوندم سمت تلویزیون و با صورت زشت اون شرور مواجه شدم. نباید درنگ میکردم سریع تبدیل شدمو به محل مبارزه رفتم. کت مثل همیشه داشت جیغ و داد میکردو هی منو صدا میزد(حق داره بیچاره ۴ ساعته منتظره کلنجار تو با مغزت تموم شه😹💔😐) رفتم کمکش.لایلا تبدیل به ولپینا شده بود. به سمتش حمله ور شدیم اما اون از قدرتش استفاده کردو هزارتا از خودش توهم ساخت. پیداکردن لایلای اصلی خیلی سخت بود. وقت یکم شانس بود. گردونه خوش شانسییی. بهم یه بلندگو داد. کمی به دورو برم نگاه کردم. فهمیدم چیکار کنیم. نقشه رو به گربه سیاه گفتم. با بلندگو یه جیغ کشیدم.ولپینای اصلی دستشو رو گوشش گذاشت.به کت یه چشمک زدم بعد با یویوم لایلای اصلی رو گرفتم کت هم سریع پنجه برنده ش رو فعال کردو به گردنبند ولپینا رو نابود کرد. بعدم میراکلس لیدی باگ همه ی خرابی های به بار اومده رو درست کرد و در آخر وقت لحظه ی همکاری منو کت بود. لیدی و کت:بزن قدشش😉 یه ثانیه از حرفمون نگذشته بود که...
ناظر محترم لطفا منتشرش کن. چ:به نظرتون چه اتفاقی افتاد؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منم میخوام تو افق محو بشم 2 تا بلیط بگیر با هم بریم💙🎟
عالیییی
🌹❤
سلام پریسا هستم من داستانتو منتشر کردم👌🏻👌🏻🙂🙂نخوندمش هنوز دارم پارت های قبل رو می خونم😆😆
متشکرم🌷