داستانح زندگیح ممد پارتحɞʚ۲

حمایتتتتتتت🙏🙏🙏

از زبان ممد:داشتم میرفتم دانشگاه که حنارو دیدم سرمو زیر انداختم و رفتم تو کلاس🍦شیمی داشتیم و میخواستیم اتم بسازیم(نویسنده:چرا اتم؟ 😐😐) 🍦که حنا پرسید:استاد بنظرتون اتم سخت نیست!ممکنه اینجا بره هوا😐😂(نویسنده:بل بل😐😂🥢) یکی از بچه ها اعتراض کرد و گفت:بله خانم حنا راست میگه😐 و استاد اونجا غش کرد(نویسنده:چرا غش کرد!نکنه مرد بدبخت😐💔) همهمه ای ایجاد شدو ممد به مدیر دانشگاه گفت و مدیر گفت:برید کلاس زیست ایشون باید برن بیمارستان🥺 همه گفتن هوراااا میخواست مارو بکشه که مرد😐😂

از زبان حنا:رفتیم کلاس زیست دیدیم استاد غورباقه اورده😐🤦‍♀️گفتیم:استاددد نکنه تشعیجش میکنیم! (نویسنده:امیدوارم درست نوشته باشم😂🤦‍♀️)استاد:بل بل😐🥢ممد:نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😂 صداش تا ته دانشگاه رفت اخه از غورباقه بدش میاد برای همین گفت نههه🥺😹 اقای ریاحی تشهیعش کرد و اعضای بدنشو دیدیم😐حالم بهم خورد اخه اب مروارید داشت🤦‍♀️💔 یک دفعه غورباقه تکون خورد و زنده شد(نویسنده:پیاز داغ بیارید بریزم روی داستان😹😂) همه جیغ زدن و ممد با کفش رفت روش🤢همه ما بالا اوردیم تو سطل اشغال🤢

از زبان ممد:من حالم اصلا بهم نخورد😄ولی تا بالا اورد غورباقه منم حالم بد شد🤢🤢🤢🤢استاد که غش کرد😹😐🤦‍♀️(نویسنده:امروز همه استادا غش کردن که😐) و حنا ایندفه به مدیر دانشگاه گفت😹و مدیر گفت:ای بابا همه غش کردن که😐 و غیافه مدیر دانشگاه پوکر فیسانه شد🤦‍♀️😹 و اونم غش کرد(نویسنده:داشتم کم به کم پیاز داغ اضافه میکردم به داستان که همشون ریخته شد😐😹)

همه جیغ زدن و یکی از بچه های دانشگاه گفت:بیاید یکم شیطونی کنیم😈اون دستامونو خونی کرد و گفت :فرار کنید و بگید استادد مررددد و دزد فرار کرد(نویسنده:اهنگ شعله همکنون اضافه شد😹) و اینطوری هم شد😹🤦‍♀️ و همه اونروز غش کردن🤢و ما حالمون بد شد چون خونه خونه غورباقه بود😹🤦‍♀️🤢

حمایت شه لطفا🙏🙏🙏😄