داستان«💖پونی های درخشان🔮» پارت ¹

لونا: بچه ها مهمونی یادتون نره! 🤔🕗❌، کدنس: میدونیم ولی توایلایت کو؟ 🤔، لونا: حتما بخاطر اسپایک یا کتاباش دیر کرده🕗🤦🏻‍♀️، کدنس: هر چه زودتر بیاد بهتره🙂 (در قصر توایلایت در پونیویل🏯) توایلایت: اسپایک پاشو من ۳ ساعته که میگم مهمونی هست تو کنترلات🕗🤦🏻‍♀️، اسپایک: خوابم میاد😪

توایلایت: میدونی رریتی هم اونجا هست؟ 🤔😻، اسپایک: نههه من دیگه خوابم نمیاد بیا بریم بدوووو😻⭐، توایلایت: باشه بزار من تاجم رو بزارم👑 خب حالا بیا بریم😌 (در قصر کنترلات🏯) لونا: 😪 رریتی: توایلایت زود بیا من خسته شدم😣

توایلایت: سلام بچه ها اومدم😅🕗 رریتی: سلام عزیزم سلستیا: سلام موکت کتابی😂🍌 لونا: توایلایت بعد از ۵۸۰۰ سال اومدی؟ 😐 توایلایت: عذر میخوام بخاطر اسپایک دیر اومدم😐 لونا: خوبه که اومدی حالا الان مهمون ها میان🙂

نایتمرمون: این پونی های ا~ح~م~ق دارن چیکار میکنن؟! 😐 توایلایت: وای مهمون ها اومدن🕗👑 نایتمرمون: مهمونی؟! 😈 هاهاهاهاهاهاها 😈 وقت عمل نقشه ست😈 برم پیش دی بریکر😈 (در قصر نایتمرمون🏯) نایتمرمون: دی بریکر🤨 دی بریکر: بله خواهر🤔 نایتمرمون: وقتشه نقشه رو عمل کنیم😈

توایلایت: خب همگی خوبید!🤔👑 اپل جک: معلومه که خوبیم🤗 توایلایت: عالیه😻 یکی از پونی ها: وایییییییی یوهو پرنسس توایلایت!(چون توایلایت پونیویل زندگی میکنه مردم ندیده شدن😐) توایلایت: بله؟ 🤔 همون پونی: بیا باهم عکس بگیریم😻🤗 توایلایت: باشه حتما🙂 همه پونی ها به جز لونا و کدنس: باماهم عکس بگیر😻 توایلایت: باشه باشه🙂 (بعد از عکس گرفتن با همه) لونا: عزیزم؟ 🙂 توایلایت: بله؟ 😐 لونا: با منم عکس میگیری؟! 🙂 توایلایت: من که ۲۴ ساعته باتوهم😐 لونا: لطفا؟😅

توایلایت: ای خدا باشه😐 سلستیا: موز موکت کی موز های منو ورداشته؟ 🍌 رریتی: من برای تزیین ورداشتم👑😌 سلستیا: اه اوکی🍌😅 اسپایک: رریتی! 😻 رریتی: بله؟ 🤗 اسپایک: من من گشنمه😅 (در قصر نایتمرمون 🏯) نایتمرمون: نقشه رو عمل میکنیم... 😈