
سلام گلای تو خونه و بیرون خونه😐💃❤
رفتم رو مبل نشستم پیش ادرین.. منو کشوند تو بغل.ش... _دستت درد نکنه خانومی.. خیلی خوشمزه بود.. +خواهش میکنم... ساعت ۱۰ بود.. تصمیم گرفتیم بریم بخوابیم.. (فردا صبح😐💃) بعد اینکه صبحونه رو خوردیم رفتم اماده شم.. کمد رو باز کردم ولی شلوار مشکیم رو پیدا نکردم... +ادریننننننننمن _جـــــانــــــم +شلوار مشکیمو ندیدی؟ 😐 _نه... دوباره برگشتم سمت کمد تا بگردم... _مریییییییی +زه.ر مار مری، چته؟ _بلوز سفید منو ندیدی؟ +نه.... بالاخره بد کلی بدبختی لباس پوشیدیم و رفتیم سمت شرکت (لباس مرینت: یه شومیز صورتی با دامن مشکی که دو انگشت بالای زانوشه😐 لباس ادرین: یه پیراهن مردونه سفید و شلوار مشکی😐) رسیدیم شرکت ادرین رفت اتاق خودش منم خواستم برم اتاق خودم که خوردم به.. سرمو بالا بردم .. خوردم به همون پسره (همون نینوی خودمون:/ راصدی از این به بعد اسمارو خلاصه مینویسم ولی مری و ادرین علامت دارن رو نمینویسم مثلا نینو رو نی.. الیا رو الی) نی: عه زنداداش سلام +م.رض زنداداش علیک سلام 😐 ببین من اصن تورو نمیشناسم که به من میگی زنداداش هاااا😐 نی: خب من نینو لاهیف هستم ۲۶ سالمه😁 + اوکی خشبختم😐 حالا هم با اجازه میرم سرکارم.. نی: باشه زنداداش خدافظ...
رفتم تو اتاقم (منظورش همون اتاق سرکارشه😐نیم ساعت بعد) نشسته بودم دنبال ایده ی جدید طراحی بودم ولی بی فایده بود هیچی به ذهنم نمیرسید... تصمیم گرفتم برم از ادرین کمک بگیرم.. بلند شدم رفتم سمت اتاقش .. یکی از کارکنا داشت از اتاق ادرین میومد بیرون.. از لای در نگاهم به داخل افتاد.. چیییییی لایلاااااا اون اتاق ادرین چیکار میکنهههه؟ به چی دارن میخندنننننن؟ داشتم منفجر میشدم ولی خودمو خونسرد نشون دادم.. نفس عمیق کشیدم و در زدم.. با بفرمایید گفتن ادرین درو باز کردم و وارد شدم.. ادرین با دیدن من لبخندش ماسید و رو به لایلا گفت: لایلا اگر میشه مارو تنها بذار.. اونم با ناز و عشوه خاصی گفت: باشه ادرین جان... هوففففففف دلم میخواست سرشو از تنش جدا کنم😐🤷🏻♀️ .. لایلا رفت بیرون.. رو کردم به ادرین و ..+خوش میگذشت؟ یه وقت مزاحم نشده باشم؟؟؟ _مری چی میگی بدبخت یه خاطره خنده دار گفت منم خندیدم +حالا اون شد بدبخت من شدم خوشبخت؟؟ آره؟؟ ... رفتم جلو و پررو نشستم رو پاهاش... کراواتش رو گرفتم و صورتش رو نزدیک کردم... صورت خودم هم جلو بردم.. +اقای اگراست میدونستی وقتی زن و بچه داری بری با دخترای دیگه حرف بزنی و بخندی زنت ازت عصبی و دلخور میشه؟؟ _ب.. بله +شایدم اعتمادش نسبت بهت رو از دست بده و این کار تو گرون تموم میشه اقای اگراست (اقای اگرلست رو با لحن مسخره ای گفت).. بعد از رو پاش بلند شدم و رفتم اتاق خودم.. ساعت ۲ بود.. وسایلم رو جمع کردم و رفتم سمت اتاق نینو(چه زود پسرخاله شدین:/) تا بهش بگم به ادرین بگه من زودتر میرم خونه در زدم .. نی: بفرمایید.. وارد شدم.. ادرین تو اتاق نینو بود.. با دیدن من گفت: سلام خانمم.. چیشده؟ کاری داشتی؟ +من زودتر میرم خونه.. _باشه خانمم مراقب خودت باش +خدافظ..
رسیدم خونه رفتم داخل.. لباسام رو عوض کردم و لم دادم رو کاناپه... هوففف گوشیمم زده شکسته از لجم تصمیم گرفتم براش نهار درست نکنم.. برای خودم پیتزا سفارش دادم و خوردم ولی بازم گشنم بود.. کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.. از زبان ادرین: مرینت رفت نینو ازم پرسید: خب بگو برای چی اومدی پیشم و مرینت چرا انقدر سرد و خشک باهات حرف زد؟ _راستش... لایلا داشت یه خاطره ی خنده دار تعریف میکرد منم خندیدم مری هم دیده و عصبی شده و قهر کرده😐الانم اومدم اینجا کمک کنی اشتی کنیم🙄 نی: به نظرم حقته😐 _اصن نخواستم اقا خودم اشتیش میدم🙄 نی: باشه حالا از اتاقم گم.شو بیرون _هوووی اینجا شرکت منه هااا🙄 نی: هر چی برو بیرون _باشه رفدم:/..
از زبان مرینت: با زنگ ایفون بیدار شدم ادرین بود رفتم درو باز کردم و دوباره دراز کشیدم.. در باز شد و اومد تو.. _سلام خانمم خوبی؟ +... _خیل خب جواب نده.. رفت اتاق تا لباسشو عوض کنه.. نشستم رو مبل و تلویزیون رو روشن کردم.. از اتاق اومد و بیرون رفد تو اشپزخونه و بعد اومد بیرون.. _ حالا واسه خودت پیتزا میخوری و واسه ما ناهار درست نمیکنی نه؟؟ باشه عش.قم خودت خواستی.. تا به خودم بیام دیدم منو گرفته و داره قلقلکم میده +آآآآآ جیغغغغغغغغغغغغغ نکننننننننن اییییی دلممممم نکنننن _باشه بابا گوشمو ک.ر کردی😐 ... واااای دلمممم.. هوففف _خب اشتی میکنی یا.. +باشه اشتی فقط.. فقط دیگه قلقلک نده .. _باشه خانمم... رفتم یکم بخوابم.... چشمام رو باز کردم.. تو بغ.ل ادرین بودم.. اروم از بغلش دراومدم و از تخت پایین رفتم.. ساعت ۵ و نیم بود.. رفتم بیرون از اتاق.. یهو سرم گیج رفت و افتادم زمین... تصمیم گرفتم برم بیرون هوا بخورم.. پالتو پوشیدم و رفتم بیرون... تو یه کوچه تاریک بودم که یه وحالم بد شد و اُق زدم... یهو یه خانم بدو بدو اومد پیشم و گفت:اِ خانم حالتون خوبع؟ +بله خوبم... گفت:من اِما هستم +منم مرینت... اما:سرتو بالا کن ببینمت.. سرمو بالا اوردم.. اما: باردارید؟ +خیر.. اما: اما نگاهتون بارداره.. دستمو کردم تو جیب پالتوم خداروشکر کارت همراهم بود.. جلوی یه تاکسی دست نگه داشتم و ازش خواستم ببرتم پیش دکتر ... رفتم دکتر و گفتم حالم بده ازم آزمایش گرفت... دوساعت بود نشسته بودم که نوبتم شد برم تو... دکتر: خب خانم اگراست تبریک میگم شما باردار هستید... (ادریینننننن؟!😐کی دست به کارشدی؟!😂) چی؟ من حامله ام؟! 🥺 باورم نمیشه🥺 (باورت بشه😐).... از مطب دکتر بیرون اومدم و نگاهی به برگ تست بارداریم انداختم که مثبت بود.. ادرین د.ق میکنه از خوشحالی... رفتم خونه کلید انداختم داخل رفتم.. نگاهم به نگاه برزخی ادرین خورد... _ این موقع شب تنهایی کدوم گو.ری بودی؟؟ +ادرین تو... _نمیگی نگران میشم؟ +تو داری.. _نمیتونستی یه خبر بهم بدی؟ +جیغغغغغغغغغغغغغ انقدر منو حرص ندهههههه بزار حرفمو بزنممممم حرص خوردن برام خو نیسسسسس _بگو +من حامل.ه ام🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد بررسیه😐💓
عالییییییییی بوددددد محشررررر
عاشق داستانتم 😍☺
مرسییییییی💛🌻
منم عاشق داستانتممم💕
عالی بود آجی جون
ج چ: اپل دارم (پرومکس) اصلا بع درد نمیخوره از نظر من... سامسونگ بهتره....
مرسیی 💕
من ایفون 10 هست گوشیم:)
دروغ هم نمیگم جایزه تولدم بود...
گوشی خودت چیه؟
منم اپل 7 پلاس:)
نمیخوام پز بدم ولی...کل خاندان ما اپل داره😐😂ول تبلتم سامسونگ:)🦉💕
عههه خاندان ما مامانم بابام عموم خالم همههه اپلیممم!
ما همممممممم😹🦅😐
عالی بود
شما گوشیت چیه
سامسونگ
مرسیییییییی
من گوشیم اپل هست(دروف نمیگم میخوای باور نکن نمیحوای نکن😐🦅)تبلتم سامسونگ
اپل چی
ایفون!؟
ما کل خانوادمون اپل داریم بجوز من و خواهرم خواهرم 6 سالشه تبلت سامسونگ داره ولی منم میخام گوشی ایفون پرومکس بگیرم
اپل 7 پلاس:]💕🍔
فوق محشر غیر قابل توصیف بود🥰🤩
جچ: سامسونگ😁
مرسیییییییییی ⛸️🍓
خوبه❤😽
عررررررر❤️🖇️
🤍
عالی بود❤
ج چ : شیائومی نوت ۱۰
ممنوننن
من منتشرش کردم عالیه همه همون اول فهمیدم بارداره از همون موقعه که امارو ماشین زد
مرسیییییییییی
چه باهوش😐👌🏻
🌸
عرررر عالیییی
تنک عاجو^^🥛🥞