
_خجالت بکش.. خواستم برم که مچمو کشید و افتادم ر.و.ش.. بعد جای خودش رو باهام عوض کرد:/..مری: وح.شی از روم بلند شووو _جو.ن خوبه که! (ادرین بیشول:|🍓) _جیغغغغغغغغغغغغ بی ادببببب.. هلش دادم و پرتش کردم اونور(مرینتم ارام باش حیو.ان:/) بلند شدم و رفتم سمت در که سریع خودش رو بهش رسوند مانع رفتنم شد.. مری: برو اونور میخوام برم _اگه نرم چی؟ _من میرم _تا غذامو ندی نمیزارم بری..رو نوک پاهام بلند شدم و لب.ام رو روی لب.اش گذاشتم... اونم دستشو دور کمرم حل.قه کرد و همراهیم کرد.
بعد چند دقیقه ازش جدا شدم و رفتم بیرون.. وارد اشپزخونه شدم تا ماکارون و کروسان درست کنم.. ادرینم رو مبل لم داده بود و فیلم نگاه میکرد.... ساعت 9:30 بود که ادرین گفت: خانومی 2 ساعته تو اشپزخونه ای خسته نشدي؟ بیا یکم بشین پیش من.. بهش گفتم: الان میام.. ماکارون ها و کروسان ها اماده بودند.. تو ظرف گذاشتم و بردمش تو هال که ادرین با دیدن ماکارون تو ظرف چشماش برقی زد.. بلند شد و با اغوش باز به طرفم اومد و گفت: الهی قربونت برم من قشنگم تو چقدر ماهی چقدر زیبایي... اول فک کردم با منه ولی اومد و ظرف رو از دستم کشید و برد..(خب خلاصه ماکارون ها رو خوردند و شب شد و گرفتند خوابیدند😐میریم فردا صبح)
از زبان مرینت: ساعت 7 بیدار شدم و صبحونه رو حاظر کردم... ادرینم بیدار کردم... صبحونه خوردیم.. تصمیم گرفتم امروز برم شرکت.. لباسمو عوض کردم (عکس اسلاید) و رژ هلویی رنگ زدم.. ریمیل هم کشیدم و از اتاق رفتم بیرون.. ادرین اماده جلوی در مونده بود.. جلو اومد و نگاهی به صورتم کرد و لباسام رو زیر نظر گذروند که اخمی کرد..(از این به بعد علامت مری+ و علامت ادرین_) +وا چته؟ _میخوای دل پسرارو ببری با این تیپت؟ +ادرین توروخدا گیر نده _فقط همین یه بار... سوار ماشین شدیم (بریم زمانی که داخل شرکتن) داشتم طراحی هام رو بررسی میکردم که اگر مشکلی نداره بدم بدوزن.. یهو باز شد و یه پسر تقریبا پوست تیره و مو قهوه ای که عینک داشت اومد داخل.. نینو(بله نینوخان هم وارد شد😎😂) :ببخشید زنداداش جون مزاحم شدم ادرین میخواد که شمارو ببینه...چی؟زنداداش جون؟ +زنداداش جون؟ کي گفت منو به این اسم صدا کنی😐 ... نینو: خب از اونجایی که ادرین داداشمه تو هم زنشی میشی زنداداشم.. (از روی صمیمیت میگه داداشمه ها😐) +عجب:/ خیلی خب من برم تا عصبانی نشده:/ نینو: باشه فعلا زنداداش😁 .. رفتم سمت اتاق ادرین و درو باز کردم
+سلام _علیک +کارم داشتی؟ _نه دلم تنگ شده بود برات.. +هوففففف.. راستی ادرین _جانم؟ +عصر از شرکت بریم بیمارستان میا رو ببینم _باشه.. مری؟ +بله؟_بیا یکم شونه هامو ماساژ بده خسته شدم از صبح لطفاااا... بلند شدم رفتم یکم شون هاشو ماساژ دادم............. برگشتم اتاق خودمو طرح ها رو برداشتم و بردم دادم به کلارا...(کلارا رو یادتونه؟ 😹همونی که همیشه با تلفن دعوا میگرفت😐بریم شب که مری اینا رفتن بیمارستان) ....... وارد اتاقی که میا توش بود شدیم.. نشسته بودم و بهش نگاه میکردم +میای خوشگل من چی میشه دوباره چشاتو وا کنی؟ دوباره منو مامان صدابزنی، با هم بازی کنیم بخندیم غذا درست کنیم شیرینی بپزیم🥺 دوباره شبا خوابت نبره بیای اتاق پیش من بخوابی 🥺💔 ... یهو ضریب هوشی میا اومد پایین.. سریع داد زدم: دکتررررررررررررررررررررر.... یهو پرستارا با دکتر اومدن و مارو بیرون انداختن....... 15 دقیقه از وقتی که دکتر و پرستارا رفتن تو میگذره.. طول راهرو را طی میکردم که دکتر اومد و بیرون گفت: فعلا حالشون خوبه.. خواست بره که گفتم: اقای دکتر برگشت و گفت بله؟ +امیدی هست برای اینکه برگرده؟ دکتر: بله خانم اگراست... چی خانم اگراست؟ واااااای خدااا.. خواستیم بریم که یهو سرم گیج رفت و افتادم بغ.ل ادرین... _مرینت خوبی؟ چت شد یهو؟ از بغل.ش دراومدم.. +نمیدونم ولی سرگیجه دارم.. _بیا بریم خونه بخواب یکم حالت بهتر شه +باشه... رسیدیم خونه و با ادرین خوابیدیم...{نیم ساعت بعد} از خواب بیدار شدم ادرین هنوز خواب بود رفتم بیرون تاخرید کنم برای شام لازانیا درست کنم.. غذای مورد علاقه میا و ادرین.. رفتم فروشگاه مواد غذایی مورد نظرمو خریدم با چند تا خرت و پرت و خوراکی...
رسیدم خونه.. وسایلارو روی اپن گذاشتم و لباس خونگی پوشیدم... غذارو اماده کردم و نشستم رو مبل تا تلویزیون ببینم................. لازانیا اماده بود.. میز رو چیدم و غذا رو روی میز گذاشتم.. یهو دستی دور کمرم حلقه شد.. _به به ببین خانمم چه کرده.. خنده ای کردم...+برو به دست و صورتت یه اب بزن بیا بخوریم _ای به چشم... بشقاب ادرینو برداشتم و از اونجایی که عاشق لازانیاست براش زیاد ریختم.. برای خودم هم ریختم... ادرین اومد و شروع کردیم به خوردن.. غذامون تموم شد و ظرفارو بردم گذاشتم تو ماشین ظرفشویی..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آجی جون
مرسیییی💕
عالی بعدی تو بهترینی و داستانت عاشقانه و زیبا
ممنون و اینکه پارت بعد تو بررسیه😽💕
عالی بود
ولی فکنم دوبار گذاشتی
یه بار گزا.رش شد😐دوباره گذاشتم الانم پارت ۱۷ رو دارم میذارم
عجب 😐یکی با ما لجه خدارو شکر من یه مدت راحتم😂
عارح😂💔