
پس از عمری پارت جدید

فردا :• آیو :از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم بعد رفتم طرف پنجره، دیدم جیسو زیر انداز پهن کرده با چندتا از بچه ها نشستن دارن صبحونه میخورن که لیسا با دستش بهم اشاره کرد برم پایین.. لباسمو عوض کردم داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم کوک هم از طبقه خودشون داره میره پایین، نتونستم سرعتمو کنترل کنم که(میخورن به هم و هردوتاشون با سرعت از پله ها قل میخورن میرن پایین )° محض اطلاع : آیو طبقه 12 کوک 10 کوک :به یکی از راهرو ها رسیدیم که دستمو به نرده گرفتم سرعت آیو هم کم شد.. ° (آیو سرعتش کم میشه به پله اخر میرسه و همونجا رو زمین دراز میکشه)....° از زبان آیو :انقدر درد داشتم که نمیتونستم بلند شم سرمو کج کردم نگام به کوک افتاد که همونجا سر پله دراز کشیده بود و پیشونیش داشت خون میومد.. اروم بلند شدم و رفتم سمتش ولی سرم داشت گیج میرفت که رسیدم بهش خودمو انداختم رو زمین ° کوک :نگاهشو میده به آیو ° آیو :(دستشو میزاره رو صورت کوک بغضش میگیره) م.. م. من معذرت میخوام نمیخاس. تم اینجوری. ب. بشه.. من.. من داشتم... ° کوک :....نیاز نیس نگران باشی من حالم ..خوبه تو خوبی؟° آیو :د.داره از پیشونیت.. خون میاد ° کوک :( دستشو میزاره رو پیشونیش)اروم باش.. گفتم که حالم خوبه(سعی میکنه بلند شه)° (بچه دروغ میگه درد دارههه😐🍕) لیسا:پس چرا آیو نیومد.. ° سومین :خب معلومه حتما جلو در اتاق کوک و شوگا منتظر شونه😀° تهیونگ :(خنده الکی میزنه)ممنون از نظرت ولی کسی از تو نظر نخاست ، کوک هم هنوز نیومده داشتم میومدم بیدار بود.. میرم دنبالش °

از زبان تهیونگ :سوار اسانسور شدم داشتم میرفتم بالا که چشمم به طبقه 8 افتاد آیو و کوک اونجا بودن ولی اسانسور منو برد طبقه 10.( خوب چون طبقه کوک رو زده بود 😐راستی اسانسور در شیشه ایه)° تهیونگ :خیلی نگران از پله دوباره میاد پایین .. میرسه به طبقه 8که کوک رو میبینه

تهیونگ : کوک داشت سعی میکرد بلند شه که گرفتمش.(.دستشو میزاره رو صورت کوک )جانکوک حالت خوبه.. (نگاه عصبی به آیو میندازه)° آیو :من... من از قصد.. این کارو نکرد.. م ینی من.. من داشتم میومدم پایین..که.. ° کوک :(به تهیونگ نگا میکنه لبخند میزنه )تهیونگ..من خوبم.. تقصیر اون نیس.. ° تهیونگ :خیلی درد داری نه.. بیا بریم بالا پیشونیت زخم شده چسب بزنم...° (دست کوک رو میزاره رو گردنش کمکش میکنه راه بره میبرتش سمت اسانسور )° (کوک دستشو از رو شونه تهیونگ برمیداره )آیو.. ° تهیونگ :حرف کوک رو قطع میکنه )حتا وقتی به خاطرش اینجوری شدی بازم فکر اونو میکنی... ° کوک :.. منظورت چیه... ° در همون لحظه آیو :همونجوری که بغض کرده بود و رو زمین نشسته بود )تهیونگ به کوک کمک کرد بلند شه جلو در اسانسور بودن که به من نگا میکردن و حرف میزدن.. نمیدونم داشتن چی میگفتن تنها کاری که میتونم کنم اینه که بلدشم برم.. (بلند میشه همونجوری ک لنگ لنگ راه میره میره بالا )° کوک :چند قدم میاد جلو:آیو.. ° تهیونگ :دست کوک رو میگیره )اون حالش خوبه.. دست کوک رو میکشه تو اسانسور دکمه رو میزنه )

یک ربع بعد :° نامجون :اینا کجا موندن.. ° جیهوپ:عه اوناهاشن تهیونگ کوک اومدن ° شوگا :به کوک نگا میکنه.. پیشونیت چی شده؟ ° تهیونگ:... ° کوک :از پله ها افتادم... ° شوگا : حالت خوبه..؟ کوک :سرشو به معنا اره تکون میده ° شوگا :آیو رو ندیدی!؟° کوک :اون...° تهیونگ :دست کوک رو میکشه میبره طرف زیر انداز.). بیا صبحونه بخور ° لیسا :میرم دنبالش... °

لیسا :رفتم دنبال آیو در اتاقشو زدم اومد باز کرد که دیدم داره گریه میکنه اومدم تو درو بستم )آیو خوبی..چیشده؟ ° آیو :( حالا خلاصه همه چیو میگه 😐)° لیسا :موهای آیو رو ناز کردم.. اشکال نداره الان کوک اومد پایین حالش خوب بود تقصیر تو نبوده... بیا بریم پایین صبحونه بخوریم.. از اون موقع همه منتظرتونن ° (و دست آیو رو میگیره میبره پایین )° سومین :چه عجب ° شوگا :به آیو نگا میکنه..صبح به خیر° آیو :لبخند الکی میزنه صبح به خیر ° شوگا :به آیو نگا کردم دیدم اونم دستش و بغل صورتش زخمه (به کوک نگا میکنه )° کوک :نگاهشو از شوگا میگیره )°

(خلاصه که میشینن صبحونشونو میخورنو اینا )° جیسو :در حال جمع کردن وسایل صبحونه )امروز هوا چقدر خوبه...° جیمین : اره حال میده رفت قدم زد... ° . آیو :کسی چای نمیخوره..ببرم؟ ° جیمیسا :چرا عم اون لیوان منه برام میریزی؟ ° آیو : فلاکس چای رو میزاره پیش جیمیسا)خودت برا خودت بریز ° لیسا:وسایل رو جمع کردیم بعضی از بچه ها رفتن دور بزنن بعضیا هم رفتن تو هتل، به آیو نگا میکنه )ایو منو بچه ها داریم میریم سمت ابشار میای؟.. آیو :نه من میخام برم اون سمت جنگل رو ببینم... جنی :باشه پس ماها میریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آجی خوبی ..)
خیلی وقته نیستی منم تا شنبه یکم سرم خلوته گفتم بیام بهت سر بزنم چه خبر فکر کنم با درسا مشغولی😂
سلام اجی دلم برات تنگ شده بود خوبی
واهای دیگه نمیکشم پارت بعدو بنویسم
نه بابا درس چیه؟ با اینکه درس نمیخونم بازم حس میکنم فشار درسی روم زیاده همه رو هم انبار شده 😂
اره خوبم ممنون 🌝💓
چرا داستانت که خیلی خوبه 😹پارت بعدو بنویس منم منتظرم
واییی یعنی دو روز پیش یه درسو ننوشته بودم خواستم همه رو با هم بنویسم مگه تموم میشد تا اینکه الان برام درس عبرت شده درس را انباشته نکنید 😹😹😹😹😹😹😂😁
(≡^∇^≡)
پارت بعددد
به زودی میزارمم
عالی بود آجیییی ....)
خبری از نی 😎😄😹..)
خوبی به سلامتی..)
سلام اجی خوبی
نت خیلی ضعیف شده درسامم زیادن دیگه حسه تستچی نیس
🤣🤣اره نت که همیشه ضعیفه
درسا که اصلا زیاد ظدنشون حد نداره فردا سه تا امتحان دارم 💀😑💔
خوبم آجی ممنون 😄🌹
های
مای نیمیز مینوش👸🏻
سلام کیوتم خوبی🧸
میخوام بهت یه دختر کیوت 🖇🩰
و جذابـ معرفی کنم🍭💖
من کیم مینوش هسـتم 😊
سولیست کمپانی🏢او. اس🎹
واقعا خوشحالــ میشم فنــم شـی🥺❤️🩹
اسم فن ها=چو به به معنی مروارید🤍
دوست دارم🤎🧸
ببخشید بخاطر تبلیغ🥺🩹💜💟
پارت بعدییی♡♡
هروقت نوشتم میزارممم
خفنننن:)
ذوقق
عالی پارتتتتت بعددددد
مرسییی این پارتو چند نفر بخونن حداقل 7لایک بشه پارت بعدو میزارمم
مرسی عزیزم 💖
عالییییی 💃
مرسیی
👻❤