
اومید وارم داستان من رو بخونین و حتما نظر بدید
دوستان چون من دقیق نمی دونم پارت قبلی از کجا بود از جایی شروع میکنیم که ادرین اومد دنبال مرینت تا برن رستوران) مرینت:اماده شدم رفتم دم در دیدم ادرین دم در وایساده رفتم دم در گفتم سلام ع.ش.ق.م. ❤️ ادرین گفت سلام پرنسس من😍😘 ادرین گفت بیا سوار شود که دیر میشه گفتم باشه رفتیم سوار ماشین شدیم داخل ماشین سکوت بود که ادرین گفت یک چیزی بهت بگم گفتم بگو ادرین : پدرم فهمید منو تو با هم ر.ا.ب.ط.ه داریم مرینت:الان دیگه همه میدونن با اون کاری که الیا کرد ادرین:اره ولی از پدرم سوال کردم گفت من هیچ مشکای ندارم او دختر خیلی خوبی هست مرینت:😲😯🥳خوشحالم که پدرت با این قزیه مشکلی نداره ادرین:اره منم همینطور مرینت:همینطور داشتیم حرف میزدیم که ماشین وایساد و ادرین گفت رسیدیم اونجا یک جای کامل شیک بود منو ادرین رفتیم داخل....
رفتیم اونجا و نشستیم یک نگاه به دور ور انداختم دیدم هیچ کس بجز ما اینجا نیست گفتم ادرین چرا هیچ کس اینجا نیست؟ ادرین : چون من امروز کل رستوران رو رزرو کردم و کس دیگه ای نمیاد تا مضاهم ما بشه گفتم ادرین تو فوقالعاده ایی ادرین : ممنون ع.ش.ق.م داشتیم حرف میزدیم که گارسون اومد و گفت چی میل دارید؟ مرینت:لطفا برای من سالاد نیسوآز بیار ادرین : برای من هم تارت تان بیارید لطفا گارسون گفت باشه و رفت ( من اینا رو از خودم در نیاوردم این غذا های معروف فرانسه هست) مرینت:ادرین یهو بشکن زد و اهنگ مورد علاقه ی من پخش شد 😍 (اگه قسمتی که کلویی تولد میگیره دیده باشید میدونید کدوم قسمت رو میگم) ادرین بلند شود و گفت بانوی من افتخار میدید مرینت: با کمال میل و ما کلی ر.ق.ص.ی.د.ی.م و در اخر اهنگ هم رو ب.و.س.ی.د.ی.م. بعد که از هم جدا شدیم غذا ها رو اوردن.
مرینت: بعد که غذا تموم شد واقعا غذاهای اونجا معرکه بود بعد دیگه شب شده بود و باید میرفتیم رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم جلوی خونه ی ما و ادرین پیاده شد و در ماشین رو برای من باز کردو گفت بانوی من پیداه شو مرینت:پیاده شدم و ادرین:مرینت پیاده شد و روش اون طرف بود منم یک فکر زد به سرم زد 😈 رفتم ک.م.ر مرینت رو گرفتم و ب.ق.ل.ش کردم و همینطور از پله ها بالا میرفتم مرینت: گفتم ادرین چی کار میکنی نکن من میترسم 😬😬 ادرین:به حرف مرینت توجه نکردم و بردمش بالا زنگ رو زدم قبل از این که در رو باز کنن مرینت رو گزاشتم پایین و مامان و باباش در رو باز کردن و گفتن:
( اشتباه شد صفحه ی قبلی خاستم بگم از زبان مامان مرینت گفتم از زبان مامان مرینت و بابای مرینت ولی در اصل از زبان مامان مرینت هست) سلام مرینت خوبی سلام پسرم خوبی (منظورش ادرین هست) تام:سلام بر دختر گلم و د.ا.م.ا.د. ایندمون 😆 مرینت: بببببببااااااابببببااااا 😤😣 تام:سلام به بهترین دوست مرینت 😂😆😅😃😄😀🤣 ادرین گفت من دیگه برم که یک دفعه پدر و مادر من ادرین چرا شب رو اینجا نمیمونی مرینت: حق با بابا و مامانم هست چرا نمی دونی ادرین : باشه حالا که اسرار میکنی میمونیم بزارم برم پایین به بادیگاردم بگم بره خونه و و چمدون رو برام بیاره (چون فردا باید برن اوردو و راستی ادرین وسایلش رو قبلا اماده کرده) مرینت:باشه برو بگو من میرم داخل اتاقم تو هم بعد بیا ادرین: رفتم پایین زنگ زدم به بابام گفتم..
پدر من میخوام امشب رو خونه ی مرینت بمونم و فردا هم برم اودو گابریل:باشه ادرین. به بادیگاردم گفتم بره چمدونم رو بیاره و خودم برگشتم داخل خونه وقتی رفتم رفتم داخل اوتاق مرینت وقتی رفتم مرینت گفت پدرت گفت چی گفت من هیچ مشکلی ندارم مرینت گفت هههوووررررااا🥳 بعدی پلگ و تیکی گفت ما گشنمونه مرینتکه به تیکی یک ماکارون داد من هم به پلگ یک پنیر دادم ولی پلگ همش رو یک جا خورد و گفت بازم بده گفتم تو چقدر میخوری شکم متحرک مرینت:به ادرین گفتم ادرین برو بیرون میخوام لباسم رو عوض کنم گفت خوب جلوی من عوض کن ما که با هم از این حرف ها ندارم مرینت:داد زدم اااااااااااااااددددددددددددددررررررررررررریییییییییییییننننننن اااااااگگگگگگگررررررااااااسسسسسسسسسستت 😤😤😤😤😤😤🤬🤬😡😡😠😠🤬😠🤬😠😡😡
ادرین:باشه بابا رفتم چرا جوش میاریی 😨 ( نویسنده:🤣 چیکارش داری بدبخت ) همون موقع صدای بوق از پایین اومد ادرین گفت فکر کنم بادیگاردم باشه ادرین:رفتم پایین و چمدونم رو بر داشتم و رفتم بالا مرینت:ادرین که رفت بیرون لباسم رو عوض کردم که همون موقع ادرین اومد داخل اتاق
مرینت:ادرین موافق یک گشت شبانه هستی؟ ادرین اره مرینت:تیکی اسپات ان ادرین : پلگ کلوز اوت و تبدیل شدیم و رفتم روی برج ایفل و کلی حرف زدیم بعد برگشتیم داخل اتاق به حالت عادی برگشتیم که یکهو مامان من در باز کرد و گفت سابین: بچه ها چرا نمیاین پایین شام بخوریم هرچی صداتون میکنم جواب نمیدین مرینت:اممم مامان ببخشید ما داخل بالکن بودیم صدات رو نشنیدیم الان میایم پایین. سابین:باشه بیاین و رفت پایین ادرین گفت مرینت
دوستان بگید داستان رو خلاصه بگم یا کشش بدم من هر جور شما دوس داشته باشید میکنم ممنون
دوستان بگید داستان رو خلاصه بگم یا کشش بدم من هر جور شما دوس داشته باشید میکنم ممنون
دوستان راستی من یک چیز رو بگم من در زندگی واقعی هم یک پسر هستم شاید خیلی ها بگن پسر ها و چه به داستان های میراکس و اشتباه هست و داستان نوشت دختر و پسر نداره به دختر ها بر نخوره منظوری نداشتم ولی بعضی از دختر ها میگن پسر ها نباید داستان رو بخونن و راستی نظر خودتون رو در باره ی داستان بگید ممنون ❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من دخترم ولی داستانت عالی
تو واقعا پسری واو نمیدونستم پسرا انقد داستا ناشون قشنگه منم دارم یه داستا ن طولانیه عاشقانه مینوویسم که نگو ونپرس
پس حتما وقتی داستانت اومد منم میخونم
خوب ما پسرا اینیم دیگه 😎
البطه تعریف از خود نباشه
همه حق دارن هرمی گفته پسزا نمیتونن میراکلس نگاه کنن....... کرده اونا به ما چی کار دارن برن داستانای خودشونو بخونن و یکی از بهترین نویسنده های تستچی که میراکلس مینویسه پسر هست اسم داستانشو یادم نیست
من خودم اونو که میگی خودم داستانتش رو دنبال میکنم
و ممنون
اسمش کوروش است
من تا حالا پارت 6 رو دو باره گزاشتم و عدم تعید خورده ولی امروز ویرایش دادم اومدید وارم قبوول کنه 😢😢😥😥😫😥چون واقعا زهمت کشیذم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بله ... پرینت لوکا رو میدوست😂😂😂
وات 🤔🤨🤨