عشق نمایشی(پارت اول)

عشق نمایشی 🤞🏻❤‍🔥 Demo love 🤞🏻❤‍🔥 توضیحات: یوجونگ یه دختر ۲۴ساله که کافه کار میکنه اما درواقع کار اصلیش نیست بعدا میفهمین چیه😮‍💨 سوجون یه پسر۲۵ساله که خاطر خواهه هوتارو هست و باهم همکارن که گفتم بعدا میفهمین چیه کارشون بقیه شخصیت هاهم بعدا میفهمین

عشق نمایشی🤞🏻❤‍🔥 Demo love 🤞🏻❤‍🔥 Part: 1💚 یوجونگ: اقای مدیر؟ مدیر: بله خانم پارک یوجونگ: یه خواهش داشتم میشه لطفا نیم ساعت مرخصی بدین یه مشکلی برام پیش اومده لطفااا مدیر: باشه اما تا قبل از ساعت ۵برگرد یوجونگ: خیلی ممنونننننم مدیر: خیلی خب نظرم عوض میشه ها یوجونگ: بازم ممنون مشتری: سلام خانم صندلی خالی دارین؟ یوجونگ: بله چند نفرین؟ مشتری: دو نفر یوجونگ: بفرمایید اینجا مشتری: ممنونم یوجونگ: شفارش میدین؟ مشتری: فعلا نه مدیر: خانم پارک یوجونگ: بله قربان مدیر: خودت دیدی مشتری اومد باید بهش برسی نمیشه بری یوجونگ: خیلی زود برمیگردم مدیر: کاری نکن اخراج بشی یوجونگ: بله چشم اوففف باید بهش زنگ بزنم بگم نمیام الو سوجون؟ سوجون: سلام خوشگلم چیزی شده؟ چرا نمیای؟ مهمه ها یوجونگ: ببخشید اما کاری پیش اومد نمیتونم بیام سوجون: پس چطوری بهت بگم؟ یوجونگ: تا کی بیداری؟ سوجون: دیر میخوابم یوجونگ: بعد از تعطیل شدن کافه بیا پارک ملی سوجون: هوف باشه میبینمت عزیزم یوجونگ: بای مشتری: خانم؟ سوجون: بله در خدمتم مشتری: خب یومیونگ چی میخوری؟ یومیونگ: یه قهوه تلخ با کیک شکلاتی مشتری: منم همینو میخورم یوجونگ: بله چشم یومیونگ: هی... یجین دختر نازیه نه؟ یجین: هوم؟ نمیدونم یومیونگ: میخوام دلشو بدست بیارم یجین: هر کاری دلت میخواد بکن فقط مطمئن شو پولداره یومیونگ: اگه پول دار بود که تو کافه کار نمی کرد یجین: خیلی ساده ای اقای لی یوجونگ: بفرمایید اینم از سفارشتون زینگ زینگ یوجونگ: باز چته؟ سوجون: چه طرز حرف زدنه دختر؟ یوجونگ: ببخشید خب بگو سوجون: یه قاچاقچی جدید پیداش شده به اسم لی یومیونگ یوجونگ؟ الوووو یوجونگ: چی؟ دارم گوش میدم سوجون: اون یه شرکت بزرگ داره اسمشو الان یادم نیست شب که دیدمت بت میگم اما معروفه ادمایی هم که پولاشونا بالا کشیده کشته یوجونگ: مدرک دارین؟ سوجون: در حال اماده سازیه یوجونگ: من این کارو انجام میدم سوجون: جان؟ یوجونگ: گفتم اینو بسپارید به من سوجون: اخه تا حالا پرونده نداشتی چطور.... یوجونگ: ای بابا گفتم من انجامش میدم تمااااااام سوجون: باشه پس من با رعیس حرف میزنم و شب میبینمت یوجونگ: ایولللللللل (اینقدر بلند گفت که همه مشتریا به سمت یوجونگ برگشتن) مدیر: کافه رو گذاشتی رو سرت چته؟ یوجونگ: هیچی فقط یه خبر خوش حال کنند بود ذوق مرگ شدم اقای مدیر باید بگم بهتره جای من جایگزین بزارین مدیر: چرا؟ جایی میری؟ یوجونگ: میرم سراغ کار خودم یجین: بریم؟ یومیونگ: یجین؟ چیکار کنم که دختره بهم توجه نشون بده؟ یجین: ای بابا بیخیال دیر شد بیا بریم زود باششش یومیونگ: باشه ولی بازم بیایم باشه؟ من میرم حساب کنم یجین: دم ماشین منتظرم یومیونگ: باش . صورت حساب لطفا یوجونگ: اینم صورت حساب یومیونگ: بفرمایید یوجونگ: ممنون که تشریف اوردین

(بعد از تعطیلی کافه پیش یوجونگ و سوجون در پارک مرکزی ⛺) یوجونگ: خب گوش میدم سوجون: ببین شرکت اون مرده اسم بوووود اهان شرکت مهندسی و ساخت و ساز هیوندای یوجونگ: اینجا که خیلی معروفه سوجون: اره خیلی زیاد معروفه یوجونگ: اگه بخوایم اون شرکتو از کار بندازیم که بد میشه سوجون: از کار نمیندازیم فقط دوتا از سهام دارا قاچاقچین. لی یومیونگ که مدیر شرکت هم هست و یه نفر دیگه به اسم چا یجین یوجونگ: از فردا اونجا بیا دنبالم سوجون: منظورت چیه؟ یوجونگ: میرم اونجا کار میکنم سوجون: ضایس یوجونگ: جدی؟ سوجون: گفتی تورو تو کافه دیده یوجونگ: میگم که این کار مال سرگرمیم بود الان دنبال یه کار خوبم تازه فهمیدم از منم خوشش اومده سوجون: حرف اخریت خنده دار نبود یوجونگ: چون برا خنده نگفتم یکم طول میکشه اما شدنیه تا شما مدارک رو کامل جمع میکنین منم رد گم میکنم چطوره؟ سوجون: چی بگم خب یوجونگ: قبول کن انجامش میدم سوجون:یوجونگ ما پلیس مخفی هستیم کسی نباید بفهمه یوجونگ: حواسم هستتت نگران نباش خواهش میکنمم سوجون: چشاتو نکن اینجوری یوجونگ: جون منننن سوجون: باش ولی..... یوجونگ: ممنوووون (و یه بوسه روی گونه سوجون میزاره) اینم به عنوان قدر دانی بود سوجون: میدونی چقدر عاشقتم؟ یوجونگ: اهوم میدونم که چی؟ سوجون: پیچ پیچی 😒 از کافه استفا میدی؟ یوجونگ: اول اونجا کار پیدا کنم بعد میدم سوجون: آها یوجونگ: من دیگه باید برم خونه نگرانم میشن سوجون: باشه موفق باشی ع. ش. ق. م یوجونگ: همچنین عشقم (و سریع میدوه و دور میشه) سوجون: اونم گفت عشقم؟ قلبم درد گرفت یهو واااااای خدا گفت عشقم. باورم نمیشه تازه یه بوسه هم روی گونم دیگه تمومههههه😂🤞🏻 پایان پارت اول ❤️🥲

اینم پارت اول🙂🤍 لایک و کامت یادتون نره🥺💞 فالو=فالو عکس یجین👆🏻