
اینم از پارت 4 دیر شد چون چندبار رد شد حمایت کنین کیوتااا
وقتی بالاخره همه رفتین یه جای امن،همه چپ چپ نگاهت میکردن که خب حق داشتن چرا باید باور میکردن که حس ششم تو اینقدر قویه که میتونی زلزله رو بفهمی،تنها دلیلی هم که رییس این کارا رو انجام داد بخاطر این بود که باید رضایت ایدل هارو بدست میاورد و جیهوپ هم یکم تهدیدش کرده بود.زلزله داشت شروع میشد اول کم بود اما زیاد میشد،خیلیا جیغ میزدن زلزله ی ترسناکی بود شدید و شدید تر میشد ،سر و صدای زیادی از بیرون میومد و متوجه میشدی که تمام چیزایی که براشون زحمت کشیدی دارن خراب میشن
زلزله بالاخره بعد حدودا ده دقیقه تموم شد،همه وحشت کرده بودن،البته بیشتر از تو میترسیدن فکر میکردن شاید جادوگر باشی،بعد اینکه زلزله تموم شد سریع اومدی بیرون و با صحنه ای که دیدی اشک از چشمات اومد... کاشی های زمین بیرون ریخته بودن،دکه ها خراب شده بود،دوچرخه ها افتاده بودن،بعضی از دیوار های ساختمون اصلی ریخته بودن.همه چی خراب شده بود و همه ترسیده بودن اما فستیوال باید به موقع برگذار میشد!با دیدن دودی که از ته شهرک میومد داد زدی خوابگاه هااااا و دویدی سمت شون،که یو احساس کردی یچیزی گرفتت،بومگیو بود. بومگیو:کارلا نباید بری اونجا،هنوز مدت زیادی از زلزله نگذشته ممکنه اوار بریزه درست میگفت،برای همین برگشتید سمت بقیه همههه از تو فاصله میگرفتن و عجیب نگاهت میکردن ،حتا وندی،فقط جیهوپ معمولی بود،بومگیو هم کار خاصی نمیکرد
رییس گفت خب زنگ بزنید اتش نشانی بیاد خوابگاه ها ریزش کرده و اتیش سوزی شده،با بغضی که داشتی رنگ زدی اتیش نشانی اومد،پرسید چی شده؟. کارلا:بخاطر زلزلس. اتش نشان:زلزله؟؟واا؟از اخرین زلزله سه سال میگذره راجب چی صحبت میکنی؟. کارلا:سه سال؟؟اقا ما همین نیم ساعت پیش داشتیم از شدت زلزله میمردیم. اتش نشان فکر کرد شماها دی.وا.نه شدید برای همین حرفی نزد و فقط اتیشو خاموش کرد،تو و رییس با چند ادم دیگه که تو شهرک نبودن حرف زدین و فهمیدین هیچ جای شهر زلزله نیومده!! پس چرا وینتر وی میلرزید؟؟؟. بعد از اینکه بقیه فهمیدن فقط وینتر وی لرزیده ازت میترسیدن....فکر میکردن اینا تقصیر توعه. رییس:خانم کیم کارلاااا هیچ معلوم هست داری تو شهرک من چیکار میکنی؟؟؟ . کارلا:چیکار میکنم؟؟؟؟غیر از اینکه نجاتتون دادم کار دیگه ای هم کردم به نظرت؟؟؟. رییس:خودتو به اون راه نزن،مگه میشه فقط زلزله تو شهرک من اومده باشه و فقط تو راجبش بدونی؟؟؟تو حتما داری تو زیر زمین شهرک یه کارایی میکنی و از اینکه کسی اسیب ببینه عذاب وجدان داشتی برای همین گفتی زلزله میاد
حرفهای رییس داشت عصبیت میکرد که یهو بومگیو اومد و گفت خانم رییس من از قبل کارلا رو میشناسم،اون اهل همچین کاری نیست پس بهش تهمت نزنید،بعدشم کارلا حس ششم قوی داره و فکر کنم مشکل از شماست که بلد نیستید به کسی اعتماد کنین. و تو با بومگیو از جلوی رییس رفتین. کارلا:ام یه سوال ،چرا از من دفاع کردی؟ما که همو از قبل نمیشناختیم چرا برای دفاع دروغ گفتی؟؟. بومگیو:مجانی انجامش ندادم،در عوض میخوام بدونم قضیه چیه،چرا فقط وینتر وی لرزید و چرا فقط تو و جیهوپ میدونین؟؟البته دروغ تحویل من نده،راستشو بگو. فکز کنم بتونم کمکت کنم. و تو کل ماجرا رو بهش گفتی ،نمیدوستی چرا ولی بنظرم میتونستی بهش اعتماد کنی. بعد از شنیدن ماجرا بومگیو گفت حاضر شو،باید بریم یه جایی. کارلا:چی کجا؟چرا؟. بومگیو:خودت میفهمی،تو راه برات توضیح میدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عررررر^^ بلخرههههههههه
تولوخوداااااا بقیشو بنوییییییییییییس:)
قول میدم زود تر بنویسمش کیوتی😙
عالییییی
:)))))
💙
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد ^^🤍🍭
مرسیی^^