هویت فاش شده ما ۱

شروع از فصل 5😊☺

زبان مرینت من مرینتم ۱۹ سالمه یه دختر معمولی ام با یه زندگی معمولی. پدرم یه کارخونه شیرینی پزی داره و ما تو عمارت زندگی میکنیم. همون طور که میدونین من لیدی باگم و امروز آخرین روز دبیرستان بود قراره فردا با همه دوستام بریم خوش بگذرونیم چون بعد از این برای دانشگاهمون هرکس یه جا میره و از هم جدا میشیم یکم ناراحت کننده ست اما بعدش موفق همدیگه رو میبینیم. من تصمیم گرفتم به دانشگاه نیویورک برم و طراحی بخونم. خب بریم که زندگیمو ببینیم....🎥

(یه اشتباه پیش اومد و تو اسلاید قبل سن مرینت نوزده نوشته شد ولی در اصل هجده هست)مرینت:تیکی به نظرت واسه فردا چی بپوشم؟ تیکی:اون لباس توری مشکی رو بپوش(عکس اسلاید) مرینت:ممنون تیکی همونو میپوشم. حالا بگیریم بخوابیم که صبح باید ساعت ۸ بیدار شیم کارامونو بکنیم. شب بخیر تیکی تیکی:شب بخیر مرینت هاوووو(خمیازه) صبح روز بعد ساعت ۸ تیکی: مریییینتتتتتتت بلند شو مرینت: هاووووو سلام تیکی بعد پاشدم رفتم صورتمو شستم و رفتم بیرون

صبحانه خوردم اومدم تو اتاق لباسمو تنم کردم بعد یه چکمه کوتاه مشکی پوشیدم بعد رژ قرمزمو برداشتم و زدم و خط چشم کم رنگی زدم بعد موهامو درست کردم یه کیف مشکی هم برداشتم و گوشواره هامم عالی بود و به لباسم میومد خوبیش این بود که مشکی بود و معلوم نبود مال کفشدوزکه(عکس پارت) از پله ها رفتم پایین و رسیدم دم در با مامان بابام خداحافظی کردمو رفتم سمت جایی که قرار بود کنسرت جگد استون برگزار بشه. تو راه آلیا و نینو رو دیدم....

امروز 1400/11/15 امیدوارم خوشتون بیاد☺ ناظر محترم لطفا منتشرش کن🌱🌹