

نارسیسا:باشه خود دانی... میراندا:پس ما دیگه میریم فردا ساعت ۵ صبح زیر برج ایفل میبینمت.راستی یادت نره به کت نوار و ریناروژ و هرکس دیگه ای که تونستی خبر بدی که ساعت ۵ صبح زیر برج ایفل باشن. میراندا و نارسیسا:پس فعلا بای. مرینت:بای.

از زبان مرینت: ساعت تقریبا ۱ صبح هست و من حسابی به تیکی غذا دادم تا برای مدت طولانی توی حالت تبدیل بمونم. تیکی اسپاتس ان(دختر کفشدوزکی اماده)🐞🐞

با تلفن کفشدوزکیم به کت نوار،ریناروژ،کاراپیس همزمان زنگ زدم . کت نوار:سلام بانوی من این وقت شب چی باعث شده این افتخار نصیبم بشه که با شما حرف بزنم؟ رینا و کارا:اره چی شده لیدی؟

لیدی باگ:همتون ساعت ۲ با تمام تجهیزات و وسایل ضروری توی این هتلی باشید که ادرسشو میفرستم.کار ضروری هست. پس ۱ ساعت دیگه میبینمتون. خدافظ. کت و رینا و کارا:بای.

ساعت ۲ صبح: همه توی هتل جمع شدن و لیدی داره تمام ماجرا رو برای همه توضیح میده.همه اماده ان و قراره که ساعت ۴ و نیم راه بیفتن تا به موقع به برج ایفل برسن.

از اون طرف میراندا و نارسیسا هم دارن وسایلشون رو برمیدارن و مخصوصا سنگ الکونیس رو توی محفظه ی امن نگه میدارن ولی قبل از این که اونو بذارن توی چمدون باید ی لباس ابر قهرمانی خوب برای خودشون درست کنن.

میراندا و نارسیسا هردو دستشون رو روی سنگ گذاشتن نارسیسا شروع به حرف زدن میکنه:ای سنگ به ما بده دو جواهر برای حفظ هویت. و به همین ترتیب میراندا و نارسیسا هم دو دستبند میگیرن که اگه جواهر روی اون رو لمس کنن به حالت تبدیل در میان(عکس همه ی شخصیت هارو میذارم توی پست بعدی).

ساعت ۵ صبح از زبان نارسیسا:با میراندا زیر برج ایفل وایساده بودیم و منتظر بودیم تا بقیه هم برسن تقریبا ساعت ۵ و ربع دیدیم که ۴ نفر با لباس ابرقهرمانی بهمون نزدیک شدن. نزدیک تر که اومدن شناختیمشون کت نوار،لیدی باگ،ریناروژ و کاراپیس بودن. سلام کردیم و همونجا چند تا ماکارون خوردیم تا تو راه گشنمون نشه. نزدیک ساعت ۵ و نیم میخواستیم راه بیفتیم که....

که ادامشو تو پارت بعد میخونییییی بله دیگهههه

خب دیگه لایک و کامنت هم یادت نره مرسی از اینکه تا این جا رمان منو خوندی🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام کیوتی تستت لاک شد و دنبال شدی اگه میشه دنبال کن و به پارت 42داستان گروه معجزه آسا یه سر بزن
مرسی (◍•ᴗ•◍) ❤
فالوویی بفالوو:))
دنبالی دنبال کن 😘 🥺 🍓
پارت بعد پلیز
عللی بود