
لطفا منتشر شه🙏🏻🌱
تیا هی مری! _ بله؟ تیا: ببخشیددددد خیلی تند حرف زدم ناراحت که نشدی؟ _ نه! اخه شاید من اشتباه میکنم! اون رفته! اونی که بود رفته و دیگه هم برنمیگرده! من دوست دارم از خوشیای این جهان استفاده کنم نه کسی که دیگه برنمیگرده^^ تو دلم یه چیز دیگه ای بود! اون چشمای محبت امیز ادرین. نرفته بود. لبخند قشنگن نرفته بود اون حتی با مردم نسبت به فیلیکس مهربون تر بود! فیلیکس که اصلا یخمک بود😐. از سنگ هایی که شبیه راه بود پریدم تیا دختر بچه ای بود که ۱۰۶ سال داشت. و تصمیم داشت منو راه نمایی کنه.
قدش خیلی کوتا بود و صورتش بچه گونه. اصلا بهش نمخورد یه قرن زندگی کرده باشه! در خونه رو باز کرد و وارد شدیم. خودمو روی تخت پرت کردم. تخت چوبی که همش صدا میداد و پتو هاشم نسبتا گرم.ولی باز خوب بود . خونه کوچیکی بود و وسایل کمی داشت ولی قشنگ! همسایه های مهربون ! دختری به اسم ژاکلین که مثل اینکه دوست صمیم بود. _ میگم تیا؟ تیا: چیه؟
_ یه درخواستی ازت دارم تیا: چیه؟ _ میشه بریم حداقل یه حرف با ادرین بزنم؟ اصلا حرف نزنم فقط بینمش! تیا: شوخی میکنه؟ هزار بار گفتم بهت اون برای یکی مثل من و تو غیر قابل دسترسه! اون اشراف زادست ما چی؟ یه خاندان فراموش شده یورف! همین. _ ادرین عوض نشده! تیا: شده ! مری گوش کن من پیر ترین زن یورفم و خوب میدونم اشراف زاده ها چجورین. هرسال یکی از مارو میبرن و عضوی از خودشون میکنن میدونی چرا؟ چون ما جاودانه ایم و اونا هم میخوان جاودانه باشن! نمیزارن هرشکلی که ازادیم زندگی کنیم! مری این حقیقته! باور کن. ادرین اون چییی نیست که بود. عوض شده. میفهمی؟
_ آآ..ر..ههه پتو رو خودم کشیدم . زیر پتو هق هق کردم فکر کنم خیلی رو م.خ بود گریه ام چون تیا بعد ۱ ساعت گفت: خیلییی خب باشه بابا میبرمت ولی اول باید از جولیا و نگهباناش بگذریم بعد بریم! _ وایی مرسیییی. تیا: هعی خیلی اذیت میکنیپ یه دست لباس کلاه دار مشکی تو اتاق منه! اونو بردار قیافتم سعی کن مخفی باشه. _ باشه ولی تو نباید قیافتو مخفی کتی؟ تیا: نه من تو قصر یه اشپزم میشناسنم ولی تو نه و از اون گذشته تو یورف جوونی و خیلیم خوشگلی. ولی منه پیرزن به چه ددرشون میخورم؟ بهم کاری ندارن ولی تو چرا. به سمت اتاق تیا رفتم یه صندلی چوی و یه تخت مثل تخت خودم و یه فرش که معلوم بود خودش بافته روی زمین بود و کشوی چوبی هم بود ادم فو.ضولی نیستم پس نگاه نکردم و فقط در کمد و باز کردم. لباسی که گفته بود و برداشتم و پوشیدمش. ........... تیا: همینجاست!
اون ز.نه که موهاش قرمزه و چشماش ابی یکم اشناست. تیا: میشناسیش ولی بعدا میگم کیه. حالا این چیزا رو ولش کن باید جولیا رو ببینیم. تیا دست منو گرفت و منو کشوند به سمت در. تیا: سلام! من تیا هستم و یه یورفم و دوست جولیام! جولیا میشناستم. اگه بزارین میخوام وارد شم ز.ن ناشناس: یکم مشکوکین پسر ناشناس: بله مخصوصا اون دختر پشتی که صورتش پوشیدست. تیا: اهههه. مری کلاه لباستو در بیار. _ بب.ااشه کلاهی که روی سرم بود و برداشتم ز.ن : خب حالا خوب شد. (به پ اسم پسره رو مخفف میکنم و دختره رو ت) پ ببرشون جولیا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی، اگه فوضولی نباشع پارت بعد رو کی میخوای بزاری؟ ^_^
مرسی
دیگ ادامش نمیدم
چراااااا؟! T_T من که خیلی خوشم اومد ولی باز هر جور راحتی عزیزم
عالی
عالیـــــــــ
مرسی اجی
آجی جون بخوام برنده مسابقه رو انتخاب کنم چطوری این کار رو کنم؟
برو تو قسمت مسابقه های من اجی مسابقه تو پیدا کن. جلوش انتخاب برنده مسابقه هست بعد کاربرا رو میاره و اونی که میخوای رو انتخاب میکنی
مرسی آجی
عالییی بود ♥️
ممنون
عالیی بود🤩
مرسیی
عالی بود ـ..
ممنون
عالیح بود عاجیح•-•🐨💕
میسی عاجو
عالی
ممنون