
که یهو همه جا لرزید من و بیلی سریع رفتیم بیرون وای این چی بود دیگه یه زلزله مهیب + حالت خوبه بیلی ؟ -اره خوبم تو چی + ممنون چه اتفاقی افتاد 😨 - منم هنوز گیجم و احساس میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسست ... + آخه چه کاسه ای زیر نیم کاسست یه زلزله بود دیگه تموم شد و رفت - شاید یه زلزله کوچیک باشه اما تو این ساعت از شب اونم دقیقا تو قبرستون که ما توشیم .... ظاهراً هیچکس حرف من و قبول نداره/و ناراحت شد / + نه نه نه من نمیخواستم ناراحتت کنم بیلی فقط این رفتارای تو یکم غیر عادیه - عه پس که اینطور رفتارای من غیر عادیه!😒 + نه نه نه ببین بیلی ما الان تازه همو پیدا کردیم و با هم دوست شدیم و من به یه کم شادی نیاز دارم .... من دیگه واقعا نمیتونم این همه سختی رو به دوش بکشم این از مرگ آسارا ... اون از بیکسیم آخه من دیگه چیکار باید کنم 😔🥺 - خیلی خب باشه تو قبول نکن اما منتظر این باش که دنیا رو سرت خراب بشه ! + منظورت از این حرف چیه تو ؟
- منظورم به ایندست و دقیقا به کارایی که ما مصوب اصلیشونیم! + 1 دقیقه به حرفایی بیلی فکر کردم .... اره اون راست میگفت آینده تو دستای ماست و ما داریم نابودش میکنیم .. درست مثه من که اینده ی توی دستام و با از دست دادن آسارا نابود کردم یعنی من آینده خودم و که آسارا بود از بین بردم اونم فقط با یه عمل اشتباهی که منه احمق انجام دادم !....💘💤 - ببینم چت شده ؟ + هیچی هیچی من خوبم - دیگه وقتشه بری خونه خب ؟ + باشه باشه باشه
از بیلی خداحافظی کردم و رفتم خونه همه خواب بودن و انکار اصلا متوجه رفتن من به قبرستون نشده بودن.... صبح شده بود - سایشیکا دخترم بلند شو + سلام مامان خوبی - بلند شو صبونه بخور پاشو دیگه + وای نه مدرسم دیر شددددد - نه خوشبختانه امروز شنبست و تو تعطیلیییییی /برای اونا شنبه یکشنبه تعطیلات/ + واوووو چقدر هفته زود گذشت - اره .. برای تو اره ☺️ + مامان راستی زلزله دیشب چند ریشتر بود ؟ - زلزله ! حالت خوبه سایشیکا دیشب که اصلا زلزله ای نیومده بود اگر هم نیومد اخبار اعلام میکرد فکر کنم خواب دیدی خیر باشه
+ چی.... ! - شنیدی که گفتم خواب دیدی خیر باشه زلزله کجا بود ؟ + آها آها باشه مامان اره حتما خواب دیدم دیگه کم کم داشتم باور میکردم که حرفهای بیلی راسته و یه کاسه ای زیر نیم کاسست! با عجله رفتم اتاق و در و بستم میخواستم به بیلی خبر بدم اما شمارش و نداشتم وای خدای منننن 💘💘 رو تختم نشسته بودم که یهو دیدم یه چیزی پشت تختم افتاده آورمش بیرون دیدم یه کتابه .... این همون کتابیه که من و آسارا توش با هم حرف میزدیم همونی که تو 13 سالگی بهم داد (کتاب سایشیکا و قلب ترک خورده) اما وایسا ببینمممم دیگه روش ننوشته سایشیکا و قلب ترک خورده اصلا هیچی روش نوشته شده .... این چطوووووووور ممکنهههههههه 😰😰😰😰😰 تا الان 2 تا اتفاق عجیب غریب افتاد نه زلزله ای اومده در صورتی که تو قبرستون همه جا لرزید و نه اسم کتابم هستتتت این جا چه خبر شدهههه فکر میکردم دیگه وقتشه برم به بیلی خبر بدم برای همین رفتم بیرون آدرس اون کافی شاپ رو بلد بودم همونجایی که بیلی میره تصمیم گرفتم برم اون جا..
وارد کافی شاپ شدم هر چی گشتم بیلی رو پیدا نکردم وای اون کجاست من نمیتونم بیشتر از این ماجراهارو تو ذهنم نگه دارمممم یهو دیدم یه صدایی میاد - هی سایشیکا + عه تویی سلام بیلی - ببینم کاری باهام داشتی ؟ + خبببب.... خب راستش آره اون چیزایی که دیشب میگفتی راجع به عجیب غریب بودن و .... - اره میدونم + من غلط کردممممم تو راست میگفتیییییییییییی با داد / - چی چی شده آروم بگیر ببینم چی شده ... + ببین من دیشب که رفتم خونمون صبح که شد از مامانم پرسیدم زلزله چند ریشتر بود اما مامانم گفت چی داری میگی اصلا زلزله ای نیومده بعدش رفتم تو اتاق یه کتابی رو دیدم که آسارا داده بود به من اون کتاب ماورایی بود و حرفامون و توش رد و بدل میکردیم اماااا اماااا اسمی که روی اون کتاب بود دیگه روش نبود آخه این چطور ممکنه .....!😰😰😰💘💘💘 من کاملا در عجبم از این اتفاقات - اووو درست مثل من ببینم اسم کتاب چی بود + مهمه بدونی ؟ - خب همینجوری شاید بشه چیز زیادی ازش فهمید + سایشیکا و قلب ترک خورده - چییی این مسخره ترین اسمی بود که شنیدم + دهنتو آب بکش! داری به اسم من توهین میکنی به قلب من😡 - نه نه نه من قصد توهین نداشتم فقط + ولش کن بابا بیخیال الان ما چیکار کنیم - باید یه ساحره پیدا کنیم ...
+یه ساحره ساحره برای چی - باید فال قهوه بگیریم + برو بابا من به این مزخرفات اعتقاد ندارم - پس چطور من باید باور کنم که اون کتاب ماورایبه اونوقت تو نه ؟ + میتونی باور نکنی - بس کن سایشیکا وقت نداریم باید بری و اون کتاب و بیاری عجله کن + خیلی خب باشه بدو بدو رفتم خونه و کتاب و آوردم خداروشکر کسی خونه نبود و من راحت بودم + بیا اینم کتاب - واوووووووووووو این چه کتاب عجیبیه خب ظاهر کتاب این بود : جلد قهوه ای ، نوشته روش با نقره ، تو صفحاتش پیامی سایشی و آسارا که اکلیلی بود و ، یه قفل داشت که کلیدش فقط فکر کردن به طرفین بود - عجله کن باید بریم .... من و آسارا رفتیم به اون جا که ساحره داشت خیلی ترسناک بود اما خداروشکر سریع بیروناومدیم از زبون زن ساحره: این کتاب مال کدومتونه؟ + مال من خانم - خب ..... این کتاب ماوراییه👽😵 + خب آره - این چیز خیلی میتونه برای شما خطرناک باشه ... + منظورتون چیه ؟ - ببینید توی این جور مسائل نیازی به نوشیدن قهوه نیست این کتاب وجود یک کرمچاله رو امکان پذیر میکنه یعنی موجودات ماورایی طبیعی میتونن خیلی راحت از طریق این کرمچاله شکسته کتاب وارد این دنیا بشن و کره زمین و نابود کنند... + وایسا ببینم گفتی کرمچاله شکسته ... - اره این کتاب فقط 2 نفر میخواد و اگه یکی از طرفین نباشه این کرمچاله به طور خود به خود میشکنه و بزرگتر و بزرگتر میشه و قفط به منظره رد و بدل کردن پیام نیست و میتونه چیزای بزرگتری مثل یه موجود زنده رو انتقال بده مثل هر چیزی که در زمین نباشه + خب حالا ما باید چیکار کنیم ؟😰 - 3 راه وجود داره : 1. کرمچاله رو از بین ببرید یعنی کتاب و نابود کنید که البته خطراتی به دنبال داره 2. طرفین جدیدی جایگزین شه و 3. هر دو طرفین از بین برن! +اما اینایی که گفتید هیچکدوم امکان پذیر نیست ...... - هست دختر جون فقط به قلبت رجوع کن و اما یک نکته دیگه اگه دیر بجمبین موجودات ماورایی از. اون دنیا خیلی زود وارد زمین میشن و همه چی رو از بین میبرند یادت باشه آینده دست توست ! + این چیزا ذهنم و مشغول کرده بود ... داشتیم میرفتیم بیرون که یهو گفت : در ضمن کلید بین طرفین دیگه هیچ تأثیری روی نیومدن اون موجودات نداره چون کرمچاله شکسته ... /منظورش فکر کردن به هم بود // از اون جا بیرون اومدیم که یهو دیدیم مردم یه جا جمع شدن و دارن حرف میزنن و ....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام کیوت🖤💜
ما گروه purple bullet هستیم🖤💜
گروه ما دو عضو داره🖤💜
مینسو و سویون🖤💜
اسم فن هامون bullet🖤💜
رنگ فندوم سیاه و بنفشه🖤💜
فنمون شو و حمایت کن و اینوبدون خیلی دوستون داریممم🖤💜
________________________________💖
ساری بابت تبلیغ🖤💜