
این پارت یکه و دارم دوباره میزارمش نمیدونم واسه چی اما پاکش کرد

ا/ت: فک کنم این اخرین نفس هایی که میکشم باشه واقعا نمیدونم چرابهم گفتش منو دوست نداره فلش زمانی به دوساعت پیشــــــــ دوست پسر ا/ت: از بیرون برگشته بودم وهنوز به اون دختر زیبایی که به من شماره داد فکر میکردم تصمیم گرفتم که با ا/ت کات کنم ا/ت واسه من فقط یه حوس بود زنگ زدم به ا/ت گفتم: سلام ا/ت: سلام بیبی چیکار داری؟ «اسم دوست. پسر ا/ت یوم یونه» بوم یون: ام.. م یک دقیقه بیا بیرون کارت دارم جلو پارک خونتم ا/ت: باشه الان میام ـــــــــ{پایان مکالمه} ـــــــــــــ ا/ت: ام چیکار داشتی بوم یون: خب میخواستم بهت بگم من دوست ندارم و واقعا ما بدرد هم نمیخوریم ـــــــــــ«از دید ا/ت» ــــــــــــ تا این جمله رو شنیدم کل دنیا روم خراب شد من واقعا وابستش شده بودم پنج ساله تمام باهاش بودم از 18سالگیم تا 23سالگیم اول فک کردم داره شوخی نیکنه ولی قیافش خیلی جدی بود بهش نمیخورد که داره شوخی میکنه ا/ت: چی... هق.. فکردی بازیه که دل یه نفرو میشکونی «باداد» تا اینوگفتم راهمو کشیدم گریه گریه دوییدم اصلا نمی دیدم کجا میرفتم فقط میدوییدم ــــــــــــزمان حال ــــــــــــ انقدر که دوییده بودم خسته شده بودم من دیگه نمیتونستم زنده بمونم قلبم اون همه دردو نمیتونست تحمل کنه ریسیدم به ی پلی که پایینش رود خونه بود رفتم لبه ی نرده وایسادم خیلی خلوت بود فک کنم چون شب بود «میتونید عکس بالا رو مشاهد کنید اون پلس»

ا/ت: فک کنم این اخرین نفس هایی که میکشم باشه واقعا نمیدونم چرابهم گفتش منو دوست نداره فلش زمانی به دوساعت پیشــــــــ دوست پسر ا/ت: از بیرون برگشته بودم وهنوز به اون دختر زیبایی که به من شماره داد فکر میکردم تصمیم گرفتم که با ا/ت کات کنم ا/ت واسه من فقط یه حوس بود زنگ زدم به ا/ت گفتم: سلام ا/ت: سلام بیبی چیکار داری؟ «اسم دوست. پسر ا/ت یوم یونه» بوم یون: ام.. م یک دقیقه بیا بیرون کارت دارم جلو پارک خونتم ا/ت: باشه الان میام ـــــــــ{پایان مکالمه} ـــــــــــــ ا/ت: ام چیکار داشتی بوم یون: خب میخواستم بهت بگم من دوست ندارم و واقعا ما بدرد هم نمیخوریم ـــــــــــ«از دید ا/ت» ــــــــــــ تا این جمله رو شنیدم کل دنیا روم خراب شد من واقعا وابستش شده بودم پنج ساله تمام باهاش بودم از 18سالگیم تا 23سالگیم اول فک کردم داره شوخی نیکنه ولی قیافش خیلی جدی بود بهش نمیخورد که داره شوخی میکنه ا/ت: چی... هق.. فکردی بازیه که دل یه نفرو میشکونی «باداد» تا اینوگفتم راهمو کشیدم گریه گریه دوییدم اصلا نمی دیدم کجا میرفتم فقط میدوییدم ــــــــــــزمان حال ــــــــــــ انقدر که دوییده بودم خسته شده بودم من دیگه نمیتونستم زنده بمونم قلبم اون همه دردو نمیتونست تحمل کنه ریسیدم به ی پلی که پایینش رود خونه بود رفتم لبه ی نرده وایسادم خیلی خلوت بود فک کنم چون شب بود «میتونید عکس بالا رو مشاهد کنید اون پلس»
داشتم خودمو پرت میکزدم که یهو یکی دستمو گرفتو به خودش کیشید افتادم روش یه پسر بود
ــــــــــچند دقیقه قبل ـــــــــــ ـــــــــازدید پسره ــــــــــــــــ از دست پلیسا فرار میکردم رفتم توی کوجه و به خیابانی رسیدم که یه دختری فک کنم داشت خو.. د.. ک.. ش. ی میکر اگه برم کمکش کنم پلیسا شک نمیکنن ــــــــزمان حال ـــــــــــــ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلیقشنگبود
-میجو
قشنگ بود پارت بعد رو بذاررر
گذاشتم 3>
بسی زیبا
مرصی:)