12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ɛℓα انتشار: 3 سال پیش 53 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام فالوور های عزیز،ممدیان و دوستان عزیزی که خیلی منتظر پارت بعد داستان موندن😍😀شرمنده که انقدر منتظرتون گذاشتم😖بفرمایید پارت بعد👇
در خونه رو قفل کردمو راه افتادم. به لیستم نگاه کردم. خب بهتره از بهترین کار شروع کنم! بهترین کار همون شغل مکانیکی بود که من مدرکشو داشتم. تاکسی گرفتمو رفتم به آدرس. تا اینجا با ماشین نیم ساعتی راه بود.تو آگهی گفته بودن یه مکانيک با مدرک تحصیلی مکانیکی خودرو میخوان! که دقیقن من دارم!
یکم اولش گم شدم ولی بالاخره پيداش کردم.روی تابلو نوشته بود مکانیکی اسمیتز(Smiths) رفتم جلوتر و تقریبا واردش شدم.هیچکس نبود!یکم اطرافو دید زدم.جای خوبی بود و همه چی داشت.چند تا پوستر از ماشین های قشنگ و ی سری آگهی هم رو دیوار بود.یه میز چوبی و یه صندلی چرخ دار یه گوشه ی مکانیکی بود.رفتم سمتش.زنگی چیزی هم نبود رو میز که زنگ بزنم یکی بیاد🥲درعوض ی چندتا قاب عکس عکس رو میز بود.نمیخواستم بهشون دست بزنم که بعدا حرف در بیارن آره این فوضوله!فقط یکم سرمو کج کردمو نگاه کردم.یه پیرمرد با قیافه خشن و یه سری بچه مچه!به نظر میومد نوه های پیرمرده باشن!غرق عکس بودم که صدای سرفه ی بلندی شنیدم که باعث شد ی جیغ خفه بزنم!وحشت زده برگشتم…
…برگشتم دیدم همون پیرمرده تو عکسه!البته ایندفعه واقعا عصبانی به نظر میرسید!با صدای کمی عصبی گفت:اینجا چی میخوای؟مشتری یا دزد؟خودمو جمع و جور کردمو گفتم:آممم من...چیزه...آها ببخشید سلام!من تالیا کِنریست هستم._خب؟اینجا چیکار میکنی؟_آدرس و اشتباهی اومدم😀مرده همينطوري داشت نگام میکرد که سریع گفتم خداحافظ و در رفتم🏃♂️
یکم ک از اونجا دور شدم وایسادم ی گوشه ی خيابون و گوشیمو درعاوردم که ببینم جای بعدی برای کار پیدا کردن کجاست.الن سرشو از کیف بیرون عاوردو متعجب نگام کرد!گفتم:چيه؟به مسیری که اومده بوديم نگاهی کردو دوباره بهم زل زد.گفتم:مگه ندیدی پیرمرده چجوری بهم زل زده بود؟آدم استرس میگیره وقتی باهاش تو ی اتاق نفس میکشه!هرلحظه فکر میکردم ميخواد منو ب ک ش ه😐💔نه نه نه!عمرا با همچين فردی کار نمیکنم😐🖐️
کار بعدی نقاش بود.تو درخواستی که داده بودن گفته بودن یه فردی رو میخوان که از هنر سر در بیاره و صبور باشه.من هم نقاشیم خوب بود و هم صبر زیادی داشتم!برادر کوچیک آتیش پاره یا یه آدم فضایی تو کوله پشتیتون ندارین درک کنین که🤷♂️🤦♂️
⏳دو ساعت بعد⌛
عصبانی در ورودی رو محکم کوبیدم به هم و اومدم بیرون.روانی شدم!مگه اینم کاره؟وایسی خشک شدن رنگ و تماشا کنی تا بهت پول بدن؟اينا میخوان من کور رنگی بگیرم؟کولم رو از روی دوشم برداشتم و تو دستم گرفتم و گوشه ی خيابون نشستم.زیپشو باز کردم و الن که رنگ آبی روش پاشیده بود،دلخور نگام کرد.گفتم:تقصیر من نبود واقعا😐😂🖐️اگه اون دختره ی فوضول نمیخواست در کوله رو باز کنه عمرا روش سطل رنگو خالی میکردم😂🙌
یه چشم غره برام رفت.گفتم:ببخشید دیگه!عذرخواهی کردم که😞نفسشو با صدا بیرون داد و خودشو سریع به اينور و اونور تکون داد(کاری که سگ و گربه ها وقتی خیسن میکنن تا خشک بشن)هرچی رنگ بود روش پاشیده شد رو سر و بدن من!وقتی وایساد،بهم نگاه کرد و زد زیر خنده😐🤦♂️خنده هاش خیلی کیوت بودن!میشه گفت شبیه خنده های روباه بود🥲❤🩹 با دندون قروچه گفتم:آره حقم بود!ميدونم!
به یه چند تا کار دیگه هم سر زدم،اما یا به خاطر رنگی بودن قیافم ردم میکردن،یا به قول خودشون با معیار هاشون مطابقت نداشتم یا اینکه خودم نمیپسندیدمشون😐💔خلاصه دیگه تقریبا ساعت 7 عصر شده بود و منم خسته بودم و هم گرمم بود🥵🚶♂️عاخرین کاری که مونده بود،باغبانی تو یه دانشگاه بود!
دانشگاه بزرگی بود.مثله اینکه برای مخترعان جوان بود و هرکی اینجا درس میخوند دانشمندی چیزی میشد.در ساختمون اصلی رو باز کردمو وارد شدم.همه با تعجب نگام میکردن.دیگه به این نگاه ها عادت کرده بودم چون کل روز هرکی میرفتم اينطوري نگام میکردن!حالا خداروشکر الن خسته بود و تو کوله خوابش برده بود وگرنه کی حال داشت بدوعه دنبالش اگه فرار کنه باز!باید دسشویی پیدا میکردمو خودمو تمیز میکردم.رفتم سمت یه دختره که یه گوشه رو زمین نشسته و سرش تو لپتابش بود و تند تند چیز میز تایپ میکرد و گفتم:سلام😀🖐️سرشو یکم آورد بالا و سه ثانیه نگام کردو دوباره به لپتابش چشم دوخت و زیر لبی سلام کرد!گفتم:ببخشید مزاحمت شدم ولی میشه بگي دسشویی کدوم وره؟بدون اینکه نگام کنه فقط با دست،ته راهرو رو نشون داد😐🙄تشکر کردمو رفتم سمت دسشویی.امیدوارم همه عينه این دختره یخچال نباشن/:سعی کردم یکم با آب و دستمال رنگارو پاک کنم ولی چندان فایده ای نداشت🤷♂️
زیپ کولمو آروم باز کردم و مطمعن شدم که الن خوابه.خب خداروشکر🥲🤲زیپو بستم و راهی اتاق استخدامی شدم.با یکم پرس و جو پيداش کردم.فردی که مدیر نیروی کار دانشگاه بود،مردی کمی تپل با موهای کم پشت رو به کچل بود.از وقتی اومدم یه اخم داشت و این منو وادار میکرد که فکر کنم اینکار رو هم از دست دادم!سرش رو از تو رزومه درآورد و گفت:خب خانم کِنریست…همونطور که تو آگهی نوشته بودیم،ما فورا به یه باغبان برای گلکاری حیاط دانشگاه نیاز داریم،اما توی رزومه ی شما سابقه ی کار با گل و گیاه رو نمیبینم😐😑گفتم:بله،نیست.من لیسانس مکانیکی خودرو دارم ولی عاشق گل و گیاهم و تو خونم از انواع و اقسامشون دارم و از…پرید وسط حرفمو گفت:جایی آموزش دیدید؟_آم نه راستش😕😬_متاسفم خانم اما ما نميتونیم به آدمی که بدون مدرک و یا حتی آموزش هست،کار زیبایی محوطه ی دانشگاه رو بدیم!حال نداشتم چک و چونه بزنم…تشکر کردم و اومدم بیرون🤧🥱
وقتی از در دانشگاه اومدم بیرون الن سرشو از کوله آورد بیرونو درحالی که چشماشو میمالید یه چیز فضایی گف که مصلما نفهمیدم:نميدونم چی گفتی ولی این کارو هم نگرفتم😮💨داشتم از خيابون رد میشدمو به الن غیبت مردی که باهاش مصاحبه کردمو،میکردم که شنیدم یکی از پشت داره صدام میکنه!وسط خيابون برگشتم ببینم کیه که دیدم یه ماشین قرمز خوشگل با سرعت و چراغ های پر نور کور کنندش داره میاد سمتم!خیلی نزدیک شده بود و تازه به این نتیجه رسیدم که الانه که برم زیر ماشین که دست چپم محکم کشیده شد و پرت شدم گوشه ی خيابون…چشامو آروم باز کردم دیدم روی یه چیز نرم افتادم که دیدم بحلح…افتادم رو یه پسر جذاب و خوشتیپ😍🤤(😂😐)نگام کردو گفت:خوبید خانم؟با تته پته گفتم:آره خوبم😀با ی لبخند قشنگ گفت:پس ميتوني از روم بلند شی؟دستپاچه سریع از روش بلند شدم و وایسادم:ببخشید و ممنون بابت نجاتم.بلند شدو گفت:خواهش میکنم.هرکی بود اینکارو میکرد.همون مدیری که باهاش مصاحبه کردم اومد نزدیک و نفس زنان گفت:خانم کِنریست😬😮💨میشه از همین الان کارِتونو شروع کنید؟متعجب گفتم:چی؟کارَمو؟مگه نگفتید استخدامم نمیکنید؟یکم نفس سر جاش اومد(مث که خیلی دویده بود دنبالم)گفت:بله گفتم.ولی راستش رو بخواین…ما خیلی فوری به یکی نیاز داریم که برای فردا محوطه رو گلکاری کنع😬🥲
گفتم:ببخشید…فقط میخوام مطمعن شم که…شما از من نمیخواید تا فردا کل این حیاط اندازه ی قصر دانشگاه رو گل بکارم؟_ببینید پول خوبی توشه!اصن هرچقدر که براتون مناسب باشه میتونید بگید و ما اون مبلغ رو پرداخت کنیم!ولی خواهش میکنم،فردا میخوان برای بازرسی بیا و اگه تا فردا این دانشگاه گل کاری نشده باشه…امتیاز دانشگاه پایین میاد و الان هم که نوبت ثبت نام ترم جدید شده،ممکنه دانشجوی کمی برای ترم بعد بگیریم😖🙏💔لطفا کمکمون کنین!گفتم:یعنی الان همه چی به گل کاشتن من بستگی داره؟سرشو به نشانه ی تایید تکون داد.پشمام😂💔تو عمرم انقدر احساس ارزشمند بودن نکرده بودم😂😂💔
با خودم گفتم حالا که اينا انقدر پاشون بهم گیره یکم سود ببرم😂💪گفتم:باشه قبوله!مَرده یه لحظه خوشحال شد که با حرفم لبخندش شل شد:ولی شرط دارم!تا فردا صبح که من اینجارو آماده میکنم،تمام خدمه ی دانشگاه هرچی من گفتم باید انجام بدن و کمکم کنن!مرده خواست چیزی بگه که ادامه دادم:از این به بعد هم تا زمانی که بخوام اینجا کار میکنم و شما نمیتونید منو اخراج کنید!و در آخر هم…بزای دستمزد هر مبلغی که بخوام رو بعد از پایان کار،روی میزتون با شماره کارتم میزارم و تع فردا ظهر برام پول رو واریز میکنید!اوکی؟مرده با اکراه گفت:بله و باهم دست دادیم…
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
سلام الایی خوبی؟
راستی داستان عالی بود کلی منتظرش بودم زودتر پارت بعدیو بده بیرون
ی خبر خوب...................
شاگرد اول کلاسمون شدم وای نمیدونی چقد سخ بود با بچه ها رقابت کنم ولی خب خداروشکر تونستم تو امتحاناتو چجوری دادی؟
وای عافرینننننننننننن خعلی حس خوبیع درک مکنم😍😭👌
من ریییی*دم😂😂😂😐💔
فقط بدون این ترم نیوفتادم😂وای اصن موندم چجوری درس بخونم که جواب بده😂😐
الهی اشکال نداره میدونم درسا خیلی سخته
راستی اگه میخوای بدونی چ شکلیم یا مدرسم چجوریه تو اینستا بزن neshanerasta میاره اسمم ک میدونی مدیسا آخه تو پستا نفرات اول تا سوم گذاشتن فقط اونجا قیافم خیلی داغونه خودت ک عکسای شناسنامه ای رو دیدی:)
وای جر واسا الان مزنم
آره بزن بعد بگو چقد سم بودیم
بازم تبریییییییک بابت شاگرد اول شدنت😀👏👏👏👏👏
ناموصن چجوری شاگرد اول شدی😂😐
خعلی سختغعععع
آره ولی خو آزمونای کلاسیم متوسطه
خیلی منتظرش بودم 🤩🤩🤩
عالیییییییییی بود دختر😃✨
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوشگلع
ببخشید بابت منتظر گذاشتنت):
ولی ارزششو داشت داستانت عالی بود😍💖💖💖💖💖
میسی😍💗💗