
اینم پارت سوم ببخشید دیرشد
از زبان جین بود ببخشید تو پارت قبل ننوشتم خوب ادامه دختره مارو به زمان قدیم بدر نمیدونم چرا ولی همه به اون تعضیم کردن ان دختره مارو برد تو یه قصر و یه اتاق تیپ اتاق دخرانه بود اما همه چی مشکی قرمز از رنگ شیشهی رژ گرفته تا تخت و میز ها و کانایه و مبل
به همه ی ما یه دست لباس داد و گفت بپوشید بیاید بیرون خیلی اجیب بور اما همه ی لباسا درست سایز خودمون بودن وفتی پوشیدیم رفتیم بیرون داشت بایکی حرف میزد به نظر دوستش می امد یه نفر مد قشنگ حرف حاشون رو شنیدیم انا سه تا خواهر بودن که یکی شون خوب یکه شون نیمه خوب نیمه بد یکیشون بد بوده انگار میونشون شکرابه دختره یه دفعه گفت میدونم ان پشت هستید بیاید بیرون تو زهنم وا این از کجا فهمید یه فعه دختره داد زد سرمون بیاید بیرون دیگه سر جیمین انگار درد گرفت چون دستش رو گذاشت رو سرش که اون دختره هم دستش رو گذاشت رو سرش انگار دختره راست میگفت
و جیمین در خطره از زبان شوگا :وقتی دختره عصبانی شد و سرمون داد زد خیلی خشمل ود اما دستش رو گذاشت رو سرش نزدیک بود بیفته که یه پسره گرفتتش پسره گفت مواضب باش اجی کوشولو ی من ما که یه خواهر خوب نداریم انگار برادرش بود و انگار از همه کوچک تر بود
خیلی تو لباسی که پوشیده بود خوشمل بود از زبان من : همین جور میجنگیدیم من یه چرخش کردم انم یه چرخش پریدم بالا یه چرخش و زدم زیر شمشیرش و با پا زدن تو قفس ی سینه اش خیلی اون لحظه ناراحت شدم اما کاری نمی تونستم بکنم
داشتم میرفتم طرفش که خواهر بزرگم امد شروع کردن به پرت کردن تیر ها ما هم با شمشیر جلوشمن رو میگرفتیم اما یه تیر به شونه ی من خورد و مانیچان امد جلوم و شرع کرد به محار کردن تیر ها کرد که سا تید به هم به بدنش خورد من دیگه نتونستم تحمل کنم پس تیر رو از دستم داوردم رفتم کنار مانیچان اما ان مرده بود باید انتقام میگرفتم بعضی وقتا باید از خواهرت هم انتقام بگیری
خب خب دیگه ادامه نمیدم بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود.