
خب اینجا ۵ نفر بیشتر دنبالم نمیکنند در صورتی که در اون اکانتم ۴۵ نفر بودند و داستان ۲۵ تا بازدید داره اون وقت فقط ۳ تا لایک و ۴ تا نظر واقعا که لطفاً حمایت کنید....
سلام بچه ها من زیاد نمیتونم بنویسم کرونا گرفتم اصلا خالم خوب نیست پس اگر بد شد ببخشید و گفته بودید که چه جوری دوتا اکانت دارم خوب دوتا گوگل و دوتا ایمیل 😊
آدرین:کی این حرف ها را بهت گفته مرینت:مگه فرقی هم میکنه که یک دفعه در باز میشه و مانیا میاد داخل :مامان اینجا چه خبر چیشده ؟ مرینت:هیچی عزیز مامان برو بیرون منم الان میام مانیا:اما مامان مرینت:گفتم برو بیرون مانیا:باشه آدرین:اصلا مانیا اگر دختره تو هست باید اختر من هم باشه مرینت:از کجا مطمئن هستی؟ آدرین:مرینت داری اعصبابم و بهم میریزی جواب منو بده مرینت:خوب اصلا به تو ربطی ندارد و بایک تلپورت میره بیرون آدرین:دوباره نه که میبینم مرینت توی پارک روبه روی خونه نشسته آدرین:چند بار من سعی کردم بهت بگم نرو ولی ای کاش حداقل این قارتو میگفتی به من نرم آدرین:اگر نمیخوای اینجا باشم مهم نیست حداقل بیا قلمرو آن را پس بگیر دخترت خیلی زندگی اشرافی دوست داره برعکس تو مرینت: هرکسی به دلیلی اون جوری دوست داره زندگی کنه آدرین:همیشه منتظرت میمونم و رفت مرینت:آخه چرا دوباره من نمیخواستم اینجوری بشه خداااا

فردا: مرینت:ببین مانیا من باید به چیزی و بهت بگم مانیا:خوب چی مامان مرینت:خب من بهت دروغ گفتم مانیا چی چرا مرینت:آروم باش تا همه چیز را برات تعریف کنم و شروع میکنه همه چیز را ریز ریز تعریف کردن مانیا:(با گریه)تو میدونستی من چقدر سختی میکشم میدونی چقدر ناراحتم چرا چرا باهام این کار را کردی مرینت:امروز میخوام برگردیم قلمروی خودمون و باید حاضر بشیم پی این لباس را بپوش (لباس مانیا)

مرینت:در کمد را باز کردم چیه لباس های که چند سال سراغشون نرفته بودم با تاج های رنگ و بارنگم نگاه کردم و شروع کردم لباس هایم را بپوشم کمی بعد در زده شد گفتم بیا داخل که مانیا آمد تو مانیا :خوب شدم ناامن ، اره عزیزم من چطور شدم مانیا :چه خوشگل شدی مامانی (لباس مرینت)
خب خوبه بیا دیگه بیا بریم که باید قلمرو مون را پس بگیریم مانیا:اره همین هست من به آرزوم میرسم مرینت:مانیا اونجا یادت باشه مثل یک پرنسس رفتار کنی هرکار من میکنم انجام بده باسه؟ مانیا:باشه مادر خوبه عزیزم بریم مانیا :چجوری مرینت:حالا میفهمی تمرکز کردم ودستام رانکوه دادم دروازه باز شد و رفتی داخلش مانیا:مامان چه جوری :این ۱ از ۳ تا قدرت هام هست مانیا:پس من مرینت:فکر کنم نداشته باشی مانیا :چه بد مرینت:حالا بیا بریم اولین قانون همیشه سر وقت همون جا حاضر باش مانیا:باشه مرینت:رفتیم توی قصر یک دیدم آدرین داره از پشت شیشه باغی که همیشه بهش نگاه میکردیم و را نگاه میکنه مرینت::سلام پادشاه آدرین آدرین:سلام ملکه میبینم که آمدید مرینت:بله فکر کنم بعد چند سال دوری از مردمم کافی باشه آدرین :باید باهم حرف بزنیم مرینت :من حرفی ندارم مانیا:مادر شاید فکر خوبی باشد مرینت،:عوف باشه آدرین :عالیه
خوب یک توضیح بدم همین طور که گفتم من امیکرون گرفتم و به بدبختی همین هم نوشت کپی لطفاً ناظر عزیز منتشر کن یکم درک کن ممنون😔❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آبجی عالی استراحت کن خوب میشی❤️
عالی بود 🌹🍓
به خودت انرژی مثبت بده تو خوب میشی 🌸
بنگ😐🍙 بنگ😐🍙