سلام نمیدونم چرا پارت شش دیروز تا حالا منتشر نشده ولی اگه نشد توی ادامه ی پارت ۵ میزارم کامنت ها
خورشید ترسیده به جایی که روحانی نشانش می داد نگاه کرد ……. بغض از سر ترس میان گلویش نشسته بود و بالا و پایین می شد ……… فرنگیس خانم فشار خفیفی به انگشتان خورشید آورد و انگشتانش را از میان انگشتان فریز شده او بیرون کشید …….. خورشید دست لرزانش را به پر چادر مادرش گرفت و زیر لب ناله کرد :
– مامان .
فرنگیس دست پشت کمر خورشید گذاشت و زیر گوشش نجوا گونه گفت :
– نترس ……. زیر لب بسم الله بگو ……… خدا خودش هوات و داره .
کیان آرا با همان ابروان گره خورده و در همش به خورشید نگاه می کرد …….. این ترس خورشید اصلا به او حس خوبی نمی داد ………. عصبی و کلافه در جایش تکان تکانی خورد .
خورشید با همان زانوان لرزانی که انگار دیگر نای بلند شدن هم نداشتند ، از جایش بلند شد و با فاصله و سری به زیر افتاده و قلبی که هر لحظه می رفت تا سنگ کوب کند ، کنار این مرد نشست .
کیان آرا عصبی بود و دیگر خبری از آن حالت بی تفاوت و حالت خنثی دقایق پیش هم نبود . این وضعیت ، وضعیتی نبود که انتظارش را می کشید ……….. با همان ابروان درهم نگاه از خورشید گرفت و به روحانی داد .
– جناب کیان شما چقدر در نظر دارید برای مهر این خانم ؟
کیان سمت کیف کنار پایش چرخید و سند زرد رنگ با آن منگوله آویزانش را بیرون کشید و سمت پدر خورشید روی فرش گذاشت .
– یه خونه دویست متری سمت خیابون جمهوری بنام ایشون می کنم . ارزش مادیش رو هم سه تا چهار میلیارد براورد کردن ……… هر وقت که بخوان می تونم خونه رو مبله تحویلشون بدم .
نگاه آقا رسول سمت سند کشیده شد و ذهنش دور و بر مبلغی که گفته شده بود می چرخید …….. یک خانه بزرگ ، از همان هایی که در خوابش هم نمی دید . لبخند روی لبانش نشست و اخم روی پیشانی فرنگیس را خانم پررنگ تر کرد .
– برای چند چه مدت در نظر دارید ؟
– شیش ماه .
آقا رسول با لبخند به کیان آرا نگاه کرد . هنوز هم منظور حرف او را نگرفته بود .
– ببخشید آقای کیان ، چی چه مدت ؟
کیان با همان نگاه عصبی و کلافه نگاهش را سمت آقا رسول کشاند .
– مدت زمان صیغه رو پرسیدن
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)