نوادگان میراکلس18

کریس: گفتم نه من از خانواده ی پولدار نیستم گفت خوب سوال بعد که پرسید شما به کسی علاقه دارید؟ گفتم خیر من رابطه ای ندارم گفت تا حالا به کسی علاقه مند نشدین گفتم نه گفت یک نفر میگه که از حالت انسانی تون بگین گفتم من ی بچه ی تنهام که یه دوست دارم و تازگیا اون به یه نفر علاقه مند شده خوشبختانه احساسشون دو نفره ست بعد من پسر زیادی همسن خودم دور و برم هست که با خیلیاشون دوستم ولی با این یکی خیلی صمیمی هستم گفت که میتونین یکم از جایی که داخلش زندگی میکنین برای ما توضیح بدین گفتم من یه جای سرسبز و خیلی خوش اب و هوا زندگی میکنم حدوداً 30 تا 40 متر اونورترش یه پارک زیباست که من بیشتر وقتمو اونجام

پرسید که اونجا چیکار میکنید گفتم بازی و خوش گذرونی با دوستام گفت خب وقت برنامه رو به اتمام هستش حدوداً یه ربع دیگره تموم میشه برنامه گفتم خوبه چون منم یه کارایی دارم که باید برم انجام بدم گفت یه نفر پرسیده که شما یک بار در حین مبارزه بیهوش شدین دلیلش چی بوده گفتم خستگی گفت یعنی شما به خاطر خستگی بیهوش شدین گفتم آره گفت خوب دیگه وقت برنامه تمومه باید با شما مردم عزیز فرانسه خداحافظی کنم تا دیداری دوباره خداحافظ بعد بذنامه تموم شد منو هم تا دم در بدرقه کردن

بعد منم تبدیل شدم رفتم پارک قدم میزدم که ساعت نزدیکای هفت بود که برگشتم سمت پرورشگاه وقتی رسیدم کسی نبود فک کنم دوباره تولد باشه میخوان سوپرایز کنن منم راهمو رفتم رسیدم اتاقم که رو تخت دراز کشیدم و با گوشیم کار کردم دیگه خیلی وقت بود که کسی نبود و پرورشگاه خالی بود رفتم سمت یخچال ولی کیکی توش نبود اوضاع یکم مشکوک میزد منم رفتم بیرون خیابون خلوت بود حتی یک نفر هم راه نمیرفت تو خیابونا رفتم پارک اینور و اونور گشتم ولی یه نفرو هم پیدا نکردم که یهو

بازم ببخشید بابت تاخیر تستام