
سلام!🙆🏻♀️🦋💕 من دوباره با یک پارت جدید اومدم✌🏻😝
های گایز!🥰 شروع میکنم داستان رو با زبون جنی : بعد چند ساعت دیگه صدای خنده هاشون نمیومد ، زود زنگ زدم رزی که بیاد ! نیم ساعت گذشت و دخترا اومدن ولی دیگه دیر شده بود اونا بیدار شده بودن خیلی نگران بودم که الان چی میشه😰 توی اون شرایط فقط به ذهنم رسید که به دخترا زنگ بزنم و بگم که فرار کنن!! داشتم زنگ میزدم که یهو ، یکی شون اومد و گوشی رو از دستم گرفت و برد! خیلی نگران به کای نگاه میکردم😨 ، بهم گفت صورتم مثل گچ سفید شده!
از زبون رزی : جنی بهمون زنگ زد که بریم ، زود آماده شدیم و رفتیم تا رسیدیم نیم ساعت گذشته بود ، زود در رو باز کردیم و داخل شدیم رفتیم سمت اتاقی که جنی بود در رو باز کردیم و وارد شدیم تا در رو باز کردیم جنی گفت فرار کنید!!!!!!!!!! ولی دیگه دیر شده بود ! در رو رومون قفل کرده بودن ، جنی اَس بَس ترسیده بود بی هوش شد😶 کای گفت که نقشه مون لو رفت و گوشی جنی رو هم بردن! همه در حال سکته زدن بودیم😬 حالا میخواست چی بشه!؟
هر چی زور زدیم در باز نشد ، انتم هم نداشتیم فقط زود گوشی هامون را قایم کردیم که ماله ما رو هم نبرن! خب فقط باید دوباره نقشه میکشیدیم! نمیتونستیم وای جی رو بشکست کنیم ، توی این هوای سرد هم که مخمون درست کار نمیکرد🥶🤦🏻♀️ بعد نیم ساعت جنی به هوش اومد ، گفتیم که مارو هم گرفتن🙂💔 جنی گریه اش گرفت هی می گفت : من نمیخوام بمیرم نمیخوام😭😭 نجاتم بده جیسو🥺 ( چون بزرگترینه🤣 ولی خب الان رزی و لیسا هم باید گریه کنن چون کوچیک ترن😑😶 جنی تروخدا گریه نکن نمیتونم داستان رو با ۳ تا شخصیتی که دارن گریه میکنن ادامه بدم😶)
بعد دیدم لیسا هم گریه کرد😳 خب این دیگه مکنه مونه ولی جنی رو چیکار کنیم😗😬لیسا هم از اون طرف میگفت : من کلی تمرین رپ خونی کردم که سولو بدم بیرون نکنه بریم! تازه شم جنی و جیسو خیلی بدن چون رفته بودن بیرون لوازم آرایشی بخرن منو نبوردن😭 کی میدونست آخرین سیب زمینی سرخ کرده ای که میخورم ۱۵ دسامبر 2020 هست🥺 بعد تازه دو زاری مون افتاد که دو هفته دیگه کیریسمس هست😳 وایییییییییییییییییییییییی🤧 منم زدم زیر گریه که کای خل شد🙄 گفت دخترا خیلی لوسن ، خیلیییییییی🤯
بعد جنی بهش پرید و گریه اش بند اومد ( خودمونیما کای مخش خوب کار میکنه😂😂) رزی و لیسا هم اومدن که کای رو کتک بزنن🤣🤣 بعد همگی گریه شون بند اومد ، وقتی دست از سر کچل کای برداشتن ( الان دیگه مو نداشت🤣) همه جاش کبود شده بود ، بعد گفت که : خب ولی به دردش می ارزید، دخترا تا لوس باشن دستشون سنگینه ، من زن نمیخوام🥺 ( هرررررر🤣)
جیسو چیزی نمی گفت! انگار توی فکر بود ، همه ساکت شدیم و بهش خیره شدیم! بعد چند دقیقه صداشو کلفت کرد و با جدیت گفت یه نقشه دارم!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون عالی بود
عالی بود عاجی :)))
ممنونم😍
سلام تستچی این داستان روی صفحه اصلی نیومده لطفا قرارش بدید روی صفحه اصلی ممنونم🙏🏻🌹