سلام من اومدم😘 پارت ۱۶👇 حتما نظر بدین چون روحیه میگیرم و داستان جذاب تری تحویلتون میدم ها!💙💙 میخوایم یکم شخصیت های افسانه ای بیشتری بیاریم تو داستان و اوه راستی احتمال داره فصل جدید رآ بعد پارت ۲۰ بزارم چون از پارت ۱ تا ۲۰ فصل ۱ بود حالا فصل جدید رو احتمال داره بعد پارت ۲۰ که میشه پارت ۲۱ بزارم. البته گفتم احتمال داره و بستگی به تعداد نظراتتون 😀. 👇👇👇👇پارت ۱۶...
از زبان هلیا: بعد از اینکه رز روشن رو لمس کردم انرژی ام را از دست دادم و وارد دنیا ی جدیدی شدم باید پیش ماما بزرگ میرفتم و از ایشون که نگهبان دروازه های دنیا ی زنده ها و مردگان بودند اجازه میخواستم تا روح خواهر هایم را برگرداند. دنیای عجیبی بود، در این دنیا همه ی ساکنانش انسان ها بودند. خب، پس دلیل آفریده شدن ما فرمانروایان محافظت از این موجودات است..(یه توضیح، داستان تو زمان گذشته است پس انسان ها. هم انسان های گذشته هستند و تو اون دوران زندگی میکنند. مثلا دوره چوسان در کره رو در نظر بگیرید مردم اینطوری بودن) با سرعت میدویدم و در این دنیا پیش روی میکردم. بالاخره به ساختمان بلند بالایی رسیدم که روی تابلو اش نوشته بود: سازمان زندگی پس از مرگ. (توضیح، فقط روح ها و البته موجودات ماوراءالطبیعه میتونن اون ساختمون رو ببینن چون زنده ها به همچین سازمانی نیاز ندارند.)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلی عالی بود واقعا معرکه بود
جان مااااااادرت فصل دوم هم بزار خداییش از پارت 16 که گفتی داره تموم میشه افسردگی گرفتم😐
فصل دوم هم بزار و الانم میزم بعدی
☺☺😆
عالییییییی همیشه داستانت رو دنبال میکردم . اما نظر نمیدادم ...لطفا فصل ۲ هم بزار .
اگه جای هلیا بودم کمکش رو قبول نمیکردم 😐آخه چون مغرورم . اما بزار هلیا قبول کنه ...
خب پس سایلنت ریدر بودی😐😑 لطفا تو پارت های بعد هم نظر بده🥰🤩
باشه .
پارت ۱۷ وارد سایت شد در حال بررسی
چشم حتما😍😍😍💞💞
بالاخره اومد من اگه جای اون بودم دستش رو میگرفتم و فصل دوم رو هم بساز
عالی بود💞
💞💙