علیرضا خواهش میکنم بیدار شو من بدون تو میمیرم.همینطور گریه میکردم که یکی گفت اگه تو.... ب.ب.بمیری منم خودمو میکشمممم تا پیش هههم باشیم.سرمو بلند کردم دیدم اون صدای علیرضا بوده علیرضای من بهوش اومده سریع بغلش کردم و گفتم علیرضا دیگه تنهات نمیذارم.گفت مرینتِ من، دوست دارم.گفتم من بیشتر از تو دیوونه ی من.پدربزرگ داد زد مرینت چیکار میکنی اون پشت؟ گفتم پدربزرگ علیرضا بهوش اومده.پدربزرگ زد کنار اومد گفته شده خوب مثل اینکه عادت داری مارو بترسونی.گفتم پدربزرگ تازه بهوش اومده بزار استراحت کنه.پدربزرگ رفت و رانندگی کرد علیرضا خوابیده بود رفتم سوپ براش آوردم علیرضا تقلا میکرد بلند بشه و خودش بخوره تا نشست داد زد آییییییییی پدربزرگ گفت چیشد؟ گفتم هیچی.رو به علیرضا ادامه دادم عزیزم به خودت فشار نیار من اینجام تا بهت کمک کنم.همینطور که خوابیده بود آروم بهش سوپ میدادم که بخوره
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)