سلام اومدم با پارت جدید نمیدونم شاید کم بنویسم ولی دیگه پارت قبلی زیاد بود ✨
@بیایین عکس بگیریم ... دوربین رو اماده میکنم برید وایستید برای من جا بزارید
همه رفتن کنار تا تهیونگ بیاد پیش ملینا و یه طرف ملینا اون وو بود اون طرف
@ لبخند بزنید [ رفتم پیش ملینا و عکس انداختیم ]
نامجون : حالا شما رو فوت کن
جیهوپ : اولش ارزو کن
& باشه چشمام رو بستم و ارزو کردم «میدونم هیچوقت نشون ندادم ولی من عاشق تهیونگ شدم اولش اینجوری نبودم ولی چند روزه که صداش و لبخندش و حرف زدنش دلم رو میلرزونن امیدوارم که اونم دوستم داشته باشه و همه کسایی که اینجا هستن و خانواده ام و تمامی مردم همیشه سالم و خوشحال باشن و غمی تو دلشون نباشه» چشام رو باز کردم و فوت کردم
_ چه آرزویی کردی که اینقدر طول کشید
یهو تهیونگ و اون وو باهم گفتن «آرزو رو نمیگن »
_ باشه فهمیدم اقا 😐
بعد همه خندیدیم 😂
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
بهترین داستانیه که تو عمرم خوندم به خدا خیلی استعداد داری! برو کتاب بنویس😁💓
خیلی خوب بود .. خسته نباشی♡
عالیییییی منتظر پارت بعدی هستیم
عالیییییی پارت بعدد
مرسی بعد شرایط میزارم