با اینکه اون پارتش ۱۰تا لایک نشد:| ولی خب بخاطر اینکه چند روزی نمیام تستچی اینو میزارم بعدش یه ۲/۳روزی نمی تونم بیام 💔
من میدونم که تو میتونی به ما کمک کنی..»از این حرفش خوشم اومد!...(از زبون ا/ت)برای تهیونگ حرفایی که جلویا اومد گفت رو با گریه تعریف کردم معلوم بود توفکر رفته بود بعد از چندقیقه انگار به خودش اومدو نگاهم کردو گفت..توفرشته ای نه قاتل...منکه میگم حرفاش دروغ بوده...اگر راست بوده اصلا تو خبر نداشتی که اینجوری میشه تو قاتل نیستی ا/ت...اینا رو گفته که زجرت بده..بعد محکم بغلم کردو گفت:«..تو فرشته ی منی:)..بعد باهم رو تخت دراز کشیدیم...چند دقیقه ای بهم خیره شده بود.و بعدش با دستش صورتمو ناز کرد...ا/ت:«چرا اینجوری نگاه میکنی؟:|..»تهیونگ:«انقدر گریه کردی چشمات پُف کردع:/... دنیا که آخر نرسیده:/...درسته میگی دوباره یتیم شدمو مثل مادرت بود برات..و از نظر خودت تنها شدی:|...ولی بدون هر اتفاقی هم برات بیوفته من کنارتمو تنهات نمیزارم...حالا بیا بریم بیرون یه بادی به سرو کلت بخوره..پُف چشمات بخوابه...»بعد بلند شد و گفت:«پایین منتظرتم..»و رفت بیرون خونه...با اینکه دلم نمیخواست برم بیرون ولی چه کنیم دیگه:|..سیوشرت سیاهمو با شلوار جذب سیاهم پوشیدمو موهامو باز گذاشتمو یه کلاه سفید سرم کردمو رفتم بیرون خونه و درو بستم و رفتم تو ماشین کنار تهیونگ نشستم رو کرد بهم و گفت:«آها حالا شد..»بعد راه افتاد سمت دریاچه ای که اینطرف ها بود تو راه کلی باهم در مورد جولیا و زندگیم حرف زدیم تا اینکه رسیدیم شب شده بود از ماشین پیاده شدیمو رفتیم کنار دریاچه ماه تازه داشت طلوع میکرد کنار هم نشستیم..با لبخند بهش نگاه کردمو گفتم:«ممنون:)..حالم خیلی بهتره...تاحالا هیچکس برام از اینکارا نکرده بود:)...هیچ وقت این لحظه رو یادم نمیره..»با این حرفم روشو از طرف دریاچه برگردوند سمتمو با نگاه کیوتی نگاهم کردو گفت:«منم عمرا این لحظه رو یادم بره...حتی فراموشی هم بگیرم ممکن نیست نه تویی که عاشقشمو نه این لحظه رو یادم بره..»ا/ت:«هیچ وقت فکر نمیکردم سرو کله همچین آدمی تو زندگیم پیدا شه و بشه دنیای من:)..»با این حرفم خندش گرفت و گفت:«ا/ت میدونستی اندازه کل کهکشون دوستت دارم :)..»ا/ت:«اوهوم»تهیونگ:«نچ نمیدونستی.. دروغ نگو و»ا/ت:«خودت یه بار بهم گفتی:|..»تهیونگ:«عه خب پس یادم نی»با این حرفش هر دومون زدیم زیر خنده...نگاهم کردو گفت:«همیشه بخند:)... خییلی زیبا تر میشی»ا/ت:«باشه ولی تو هم همیشه خودتو کیوت کن و کیوت نگاه کن:)..»بعد سر شو گذاشت رو شونم و گفت:«کاشکی این لحظه تموم نشه...»همینطور کهسرش رو شونم بود نگاهم کردو گفت:«قول میدی همیشه کنارم بمونی؟..»با این حرفش نمی دونم چرا ولی بغضم کردو با بغض گفتم:«ق..قول میدم..»چشماشو بست و گفت:«منم قول میدم..»بعد سرمو گذاشتم رو سرش ((چند دقیقه بعد))..تهیونگ:«خب دیگه بریم؟:)»ا/ت:«بریم..»بعد از رو زمین بلند شدیمو رفتم تو ماشین و تو خیابونا دور زدیمو بعد از حدود نیم ساعتی دیگه خسته شدیم..ا/ت:«دیگه بسته خسته شدم تو خسته نشدی ؟:/» تهیونگ:«دروغ چرا:| آری خسته شدم»ا/ت:«خب دیگه پس میشه برسونیم خونه؟..»تهیونگ:«میشه منم بیام؟•-•» ا/ت:«کجابیای؟:|..»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
حوصله ندارم بخونم🤣🤣🤣
آفرین ای بی حوصله 😂😂😂
😂😂😂😂
یه تومار نوشتی
😂😂😂جرررر
آجیپارتبعدکیمیاد ؟؟ 👛
حداقلداستانتروبزاردردموفراموشکنم 🙂💔
آجی گذاشتمش منتشر هم شده🥺🥺
عه چرا ؟ 🥺چرا نالا حتی
میسی💜
واسهاکانتمکلیداستانتستساختهبودمآجی 😫💔
آخیییی نهههه 😭😭
بوسبلوپتنفس
عالیییی بودددد
مرسی عسلم ❤️🌟
سلام من آینازم میشه فالون کنی اکانت قبلیم پرید قبلش فالون داشتی
آخی نهه🥺🥺الان
🖤🖤🖤
عالی💚💛😭🤧
پارت بعدی زود بنویس مارو تو خماری نزار
نوشتم الان میزارمش
عالییییییی💕
پارت بعد پلیزززززززززز😂🍯
مرسی عزیزم 🐥💜❤
وراستیداستانتخیلقشنگبوداینپارتشوهمهپارتاش🙂💔
میسییی نفسمممم 😍😘
آجیییییی 😭
منم آریانا 😭
اکانتم پرید همه تستام رفتن بر باد فنا چه جوری برگردونمشون 😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔
منم 😭😭😭😭😭
نهههههه 😭😭😭💔💔نمی دونم آجی 💔💔
هعییییی 😥🤕😭
واقعا ؟
خیل بده😭😭
آخه تاحالا اکانت من اینجوری نشده
عالی پارت بعدد
😍😍😍❤💜🐥