سلوم چطوری دکتری😄😄😄
ووااییی یه روز داشتم میرفتم اب بخورم یهو دیدم مامانم داره واسه خواهرم لالایی میخونه بعد رفتم اشپز خونه مامانم داشت ضرف ها رو میشست(من یکی بیاد بگیره که الان غش میکنم 😐😐)
این خیلی ترسناکه 😥😥🔞 یه دونه زن توی قبرستون موجودی میبینه و اون موجود بهش میگه نباید این موضوع را به کسی بگی چند سال بعد زنه ازدواج میکنه بعد به همسرش میگه همسرش سرش رو برمیگردونه و با لحن سردی میگه مگه نگفتم به کسی چیزی نگو😨😨😲😲😶😵😓😫😫
از خواب که بلند میشم میبینم که به یه تخت جراهی بسته شدم اتاقه بقلی رو نگاه میکنم میبینم یه سری ادم دارن میان سمتن یکم دقت که کردم فهمیدم که همونایی هستن که زیر دست من تو عمل مردن چالش: اگه جای مرده بودی چیکار میکردی😵😵😵
من و دوستم داشتیم تو جنگل قدم میزنیم که انقدر حواسمون به منظره بود که فهمیدیم هوا تاریک میشه و گم شدیم خوشبختانه من یک چادر داشتم اونجا چادر زدیم من دلم میخواست کتابی درباره جن و ارواح بخونم اما دوستم نه بعد رفتم تو چادر اونجا نوشته بود جن ها بجای دست سم دارن من باور نکردم و به دوستم گفتم چه مسخره ایجا نوشته جن ها به جای دست سم دارن دوستم گفت هیچم مسخره نیست و دست های سم مانندش رو داخل چادر اورد😰😰😨😨
ساعت 3 صبح بود که شوهرم اومد خونه و پسرم رو بغل کرد و رفت زیرزمین منم گفتم حتما چیزی لازم دارن رفتن بیارن پنج دقیقه بعد یه پیام از طرف شوهرم اومد گفت من امروز نمیتونم بیام خونه
من تو کلبم تو جنگل نشیته بودم و اخبار میدیدم که میگفت یه قاتل روانی از زندان فرار کرده من داشتم به عکسش زل میزدم به پنجره نگا کردم و قاتل رو پشت پنجره دیدم که به من زل زده و لبخند میزنه من هول شدم ولی زود کنترل کردم خودمو بعد میخواستم زنگ بزنم به پلیس که فهمیدم اون پشت سرم وایساده و اون انکاسش بود که تو پنجره دیدم😶😶
من تو کلبم تو جنگل نشیته بودم و اخبار میدیدم که میگفت یه قاتل روانی از زندان فرار کرده من داشتم به عکسش زل میزدم به پنجره نگا کردم و قاتل رو پشت پنجره دیدم که به من زل زده و لبخند میزنه من هول شدم ولی زود کنترل کردم خودمو بعد میخواستم زنگ بزنم به پلیس که فهمیدم اون پشت سرم وایساده و اون انکاسش بود که تو پنجره دیدم😶😶
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)