
:| آمد بهار جانها بیه وسط برقصا:|
-الوووووووووو؟مرگ! درد! زهر مار! اومدم دیه کچلم کردی!.گوشیو قط کردم و گذاشتمش تو جیب شلوارم. هول هولی جورابای گل گلیمو پوشیدم و سریعععع ررفتم سمت راه فرار اظطراریم پرده های گل گلی رو کشیدم کنار و پنجره رو وا کردم.-هوف..تیری تو وان. خودمو شوتیدم پایین.-عــــــــــــررررررررررررررررررررررر.دیز.-آی ننه نشیمنگاهم صاف شد:|.پاشدم و لنگون لنگون رفتم سمت خیابون اصلی. اتوبوس جلوم وایساد سوار شدم و رفتم نشستم رو ی صندلی وا ملت چرا عین بز نگام میکنن؟وای خاک به سرم یورا گفته بود جلب توجه نکن !وایس مینم!! اه پیف پیف چ بویی میاد میاددد.به مرد چاقالو بغلیم گفتم: اجوشی شلغم خوردی؟. اون: هان؟😐نه.-خب لوبیا چی؟. اون: نه😐.-نخود؟. اون: عیش ب تو چ من چ خوردم اصن!!.جیغ زدم -پ غلط میخوری ور دل من میچیزی مرتیکه چیزو:|
یهو همه کله ها برگشت سمت ما. اون: چی میگیییی؟من چیزو اممم؟ من میچیزمممم؟ من شلغم خوردمممممم؟.با لحن خفنی گفتم-اجوشی معدت زیادی کار میکنه.بعد پاشدم و خیلی باکلاس به راننده گفتم: هووووی وایسا میخام پیاده شم. یهو راننده اتوبوسو انداخت تو یه چاله منم اون وسط دوباره با نشیمنگاه رُب شدم کف اتوبوس.-عی بر پدرتتتت... همه چشما برگشت سمتم. اب دهنمو قورت دادم.-صلوات!. سریع پاشدم و رفتم از پشت یقه راننده رو گرفتم.-کری؟میگم پیاده میشم چرا واینمیسی؟ بزنم کتلتت کنم؟. اون:😐. یهو زد زیر ترمز. منم خیلی با اعتماد به سقف با دماغ رفتم تو گاز و فرمون و دفتر دستک راننده:|.-اینبار دیه بر پدرت لعنت!آی..بزور پاشدم و سریع خودمو از اوتوبوس شوتیدم بیرون.-آی ننه بیا بچت شهید شد. به اطراف نگا کردم.-یا ابرفرض راهپیماییه؟.همه ملت مخصوصن دخترا داشتن عین خری میدوعیدن سمت یه جایی. ته خیابونو نگا کردم دیدم یه ون پارک کرده و یه مشت یارو های سیاه پوش محاصرش کردن. تیپشون عین بادیگاردا بود!دخترا رسیدن و به ون و هی جیغ میزدن: اوپاااا اوپااااااااااا عررر اوپااااااااااااا.یکیشون با تمام وجود جیغ زد: با من ازدواج کننننننننن.-دیه اینجوریشو ندیده بودیم:|. راه افتادم سمت ته خیابون.هنزفری بلوتوثی م رو زدم و گفتم: چیهیرو در موقعیت..
صدای یورا اومد: چه عجب!بالاخره رسیدین؟.-چیکار باید کنم؟. یورا: به ساختمون دو طبقه با نمای سفید نگا کن دقیقا رو به روته. به جایی ک میگفت نگا کردم.-وا من که هیچی نمیبینم!. یورا:اون عینک بیصاحابتو بزن ازین کوری دربیای:/.عینکمو از جیبم دراوردم و زدم.یورا: دیدیشون؟ -عاااا اره دیدمشون. چند تا از نوچه های یورا سر ساختمون وایساده بودن. یورا: عملیات شروع میشه.. بکشونش تو اون کوچه تاریک کنار خونه ایی که بچه ها وایسادن.-اوکی ولی چطوری؟. یورا: اون دیه بستگی ب هوش خودت داره گند نزنی که اگه بزنی من میدونم و تو. اب دهنمو قورت دادم. خیلی شلوغ شده بود اروم اروم راه افتادم و رفتم سمت ون ملتو هول میدادم کنار تا راهم باز شه.تقریبن نزدیک شده بودم.-سوژه مورد نظر یافت شد..سرعتمو بیشتر کردم..یا شلغم مقدس حالا من این نره غولارو کجای دلم بزارم؟بادیگاردا همچین جدی مردمو هول میدادن اونور تا راه ون باز شه. پسرا و سوژه مورد نظرم برا ملت دست تکون میدادن. راهمو گرفتم اونور تا برسم پشت ون. ون جلوی کوچه باریکی پارک کرده بود برا همین پشتش کسی نبود. اینجوری کارم راحت تر بود. سریع دویدم و از بین مردم رد شدم تا جاییم سعی کردم بادیگاردا منو نبینن. رسیدم پشت ون. خم شدم و راه رفتم تا کسی نبینتم. اروم اروم خزیدم زیر ون.-چه بزرگه!. چار چنگولی بند و بساط ونو چسبیدم
بعد اینکه راه خلوت شد سریع از زیر ون اومدم کنار.بادیگاردا داشتن به چن نفر باقی مونده تذکر میدادن برای همین دیه خیلی لازم نبود خم شم. یذره در ون رو کشیدم اینور تا بتونم داخلو ببینم. همه داشتن باهم حرف میزدن و هیشکی حواسش به بیرون نبود. ماسک گل گلیمو دراوردم و زدم. هوفففففف با نام و یاد خدا. یهو در ون رو باز کردم و لِنگ سوژه مورد نظرو گرفتم کشیدم بیرون. اون: عــــــــــررررر کمککککککک این چیههه؟. سریع در دهنشو چسبیدم. همه از ون ریختن پایین منم ب بچا اشاره دادم-هووییی بیایددد گرفتمششششششششش. اونام ریختن پایین و در کسری از ثانیه یه وانت اومد همه ریختیم توش رفتیم سیزده بدر:| عه نه ینی بعد دزدیدن سوژه مورد نظر من و سوژه و نوچه های یورا ریختیم پشت وانت و فلنگ رو بستیم:]
سوژه مورد نظر هنوز داشت تقلا میکرد دستمو از دهنش بردارم.-داداش الکی زور نزن:/. یکی از بچه ها گفت: بابا داری خفش میکنی ولش کنننن.-عه!. دستمو برداشتم و اون بدبختم چن تا نفس عمیق کشید. و بریده بریده گفت: شما.. کی.. هستید.. چرا.. منو.. دزدیدین؟هان؟.-ببین داداش من نمدونم تو اصن کی عی که دزدیدمت:| بعدشم.. صدای یورا در گوشم پیچید: چیشد؟.-گرفتیمش. یورا:هرچه سریعتر بیاید اینجا.... رو ب سوژه گفتم -اره داشتم میگفتم دیه فکر فرار نزنه ب کلت چون من یه جوراب دارم هرکی پسر بدی بود اونو کردم تو حلقش:/.سوژه پوکر نگام کرد. بعد زل زد به افق و دوتا دستشو اورد بالا و محکم زد تو سرش. بعد بلند گفت: ینی خاک تو سرم..-وا برا چ؟. پوکر تر نگام کرد:| اون: خاک تو سر من ک تو باید بیای منو بدزدی!. سری تکون دادم..-اره واقن خاک تو سرت:/.بعد چشام گرد شد. یکی زدم پس ملاجش و گفتم: هووی مگه من چمه؟. اون: تیپ گل گلیت منو شهیدم کرد:|. یکی دیه زدم پس کلش.-هرکی منو بخاطر عخشم تیپ گل گلی مسخره کنه..اون جوراب معروفمو از جیبم دراوردم. و گرفتم جلوش-اینو میکنم تو حلقشش:|. سریع دماغشو گرفت و گفت: اینو چجوری با خودت حمل و نقل میکنی؟ پیفففف.لبخند پیروزمندانه ایی زدم. یهو وانت زد زیر ترمز و منه نگون بخت ولو شدم کف وانت:|
صدای پوزخند پسره اومد. سریع پاشدم و خودمو تکوندم.-مرگ برو برا عمت پوزخند بزن نکبت:/.به دوتا ازون هرکولا سپردم که بیارنش داخل بعد خودم از وانت پریدم پایین و رفتم داخل ویلا. یه ویلای بزرگ شیش طبقه بیرون شهر بود که محل اقامت یورا خلافکار اعظمه سئول بود.. سوار اسانسور شدم و رفتم طبقه شیشم. در تقه ای ب در اتاقش زدم و درو باز کردم پشت میزش نشسته بود و قهوه میزد بر بدن.-سیلام. تا منو دید قهوه هه پرید تو گلوش و افتاد به سرفه کردن. از شدت سرفه رو به موت بود دیه. اخیش زودتر بمیر از دستت راحت شم. بعد اینکه متاسفانع بهتر شد داد زد: تو چرا اینجوری عییی؟. ب خودم نگا کردم: چجوری؟. یورا: پاشدی با شلوار گشاد گل گلی و پیرهن گل گلی مخصوص ب جزایر هاوایی رفتی دزدیییی؟خاک تو سرتتتت بکنممممم من از دست تو چیکار کنممم؟هاننن؟.-وا مگه چشه؟. دوباره داد زد: خوب شد بهت گفتم جلب توجه نکننننن اونوقت تو پاشدی با این تیپ مسخره رفتی ادم به اون مهمی رو کش رفتیییییی؟. پوکر نگاش کردم دیه داشت توهین میکرد.. تا اومدم حرفمو بزنم تقه ای ب در خورد. یورا سریع خودشو جم و جور کرد و نشست روی صندلیش و لنگاشو انداخت رو میز لیوان قهوشم برداشت و گرفت جلوش. یورا: بیا داخل. درباز شد و چن تا از بچا با سوژه مورد نظر اومدن داخل. لبخند پیروزمندانه ای زدم و گفتم: بفرماااااا دیدی چ خفنم؟چ خوب سوژه مورد نظرو کش رفتم؟هارهارهار هورهورهور.یورا اولش نیشخندی زد و یه قلوپ از قهوش خورد ولی با دیدن قیافه سوژه یهو وا رفت و همه قهوه ها از دهنش پاشید بیرون.-عییی چندش:/. یورا اینبار دیه هوار زد: این کدوم خریه برداشتی اوردیییییییییی؟.-وا همونه ک گفتی دیه:/.یورا دو دستی زد تو سر خودش و داد زد: من ازت مین یونگی رو خاستممممممممم تو برداشتی این یارو رو برا من اوردییییییی؟وواااای خداااااااااااااااااااااااا وااااییییی خداااایااااااااااااااااااااا من چیکار کنم از دست اینننننن؟؟؟؟. با لبخند احمقانه رو به سوژه گفتم: تو مین یونگی نیستی؟. با پوزخند سری ب نشونه نه تکون داد. اب دهنمو قورت دادم..-پ تو کی عی من برداشتم اوردمتتتتت؟. با همون پوزخند گفت: جئون جونگ کوک..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد.