
سلام به همه گی بچه ها شاید تا پارت 10 فصل یک تمام شه ولی بعد شروع به ساختن فصل جدید کنم
مرینت:من دزدی رو ول نمی کنم😅ادرین:تو اصلا عوض نمی شی😅 مرینت:یه دفعه محکم زدم تو سر هری😠هری:هی ... چراااا😠مرینت:این برای این بود که دیگه دفعه بعد اینطور کارا رو نکنی😏😠ادرین:شما دوتا باهم نامزدین؟🤨هری:اممم...راستش...مرینت:من و هری به هم زدیم😐مرینت:هری ادرین ...من واقعا نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم😣ادرین:سعی کن کم تر دزدی کنی😐👌🏻مرینت:سعی میکنم😏ادرین:توی دلش(میدونم یه فکر شوم توی سرشه😑)هری:منم...اممم...چیزه مرینت :هری لطفا بگو چطور میتونم جبران کنم🙂
هری:خب مرینت... دروغ چرا من هنوزم دوست دارم😶و میدونم که ما قبلا به هم زدیم ولی میتونی تجدید نظر کنی😥مرینت:رفتم جلو و گونش رو بوسیدم و گفتم:هری من باید چیزی بهت بگم😥من هفته آینده به پاریس میرم .هری و ادرین:چیییی😠مرینت:من تصمیم گرفتم یه ابر قهرمان شم😁 البته دزدی هم میکنم😈شاید🙄ولی من باید برم😓که یه دفعه دوتاشون به گریه افتادن🙄و گفتن واقعا دلشون برام تنگ میشه🙄مرینت:زدم تو سر دوتاشون و گفتم شما دوتا واقعا خُل هستید😠بابا من یه هفته دیگه میرم😠🙄ادرین:😐😐😐هری:😐😐😐
هری:مرینت تو جواب من رو ندادی😥مرینت:خب... باید فکر کنم😓هری:رفتم جلو و دستش رو گرفتم و گفتم:تو تا هر زمان که بخوای میتونی فکر کنی🙂و صورتم رو بهش نزدیک کردم.مرینت:هری صورتش رو به من نزدیک کرد😑من انگشتم رو گذاشتم روی لبش و گفتم:هری... تو بهترین "دوستی"هستی که یه نفر میتونه داشته باشه🙂.هری:توی دلش(دوست..دوست..من برای اون مثل یه دوستم ...خدااااا😠)ادرین:منم اینجام😐🤚مرینت:تو هم همین طور😅ادرین:توی دلش(خدا اون پسر با چه اجازه میخواست مرینت رو (ب*ب*و*س*ه )😠😠)
بعد از رفتن هری و مرینت از خانه اگراست👈🏻گابریل:ادرین من تصمیم گرفتم که همین جا بمونیم تو همین جا میتونی درس بخونی🙂و هنوز هیچی نشده یه دوست پیدا کردی😅ادرین:چییی؟کدوم دوست؟😐گابریل:هری اندرسون😁 و مرینت ایکس😉ادرین:هری اندرسون یه دوست(یه دشمنه😑)و مرینت هم دختر خوبیه( دختر خیلی خوب و خیلی زیبا😍)گابریل:که مرینت دختر خوبیه😈ادرین:نه یعنی اره یعنی یه دشمن یعنی یه دوسته😓گابریل:ادرین نگفت بودی دوست دختر داری😈ادرین:اره یعنی نه یعنی اون یه دوسته😠
مرینت:تیکی من تصمیم گرفتم که یه ابر قهرمان شم🙂تیکی:این عالیه🤩ولی یه ابر قهرمان دو دل نیست 😈مرینت:منظورت چیه🤨تیکی:بی خیال مرینت ادرین و هری اونا دوتاشون عالی هستن😈مرینت:خب اره من دودلم😥اونا دوتاشون عالین 😓ولی من از هری خوشم نمیاد ولی اون واقعا پسر خوبیه اون دو بار به خواطر من از خود گذشتگی کرد🙂من دوسش دارم ولی ادرین هم همین طور 😥خدایااااااا کمکم کن😭😭😭تیکی :بس کن دختر😅...حالا بگو ببینم اسم ابر قهرمانیت چیه؟.مرینت:من تصمیم گرفتم اسم خودم رو لیدی باگ بزارم😊 و کراک دراگونفلای😅تیکی:چرا دراگونفلای ؟مرینت:چون معجزه گر سنجاقک رو داره😄
تیکی:خانوادگی صاحب معجزهگر هستید😐مرینت:پدرم نگهبان معجزه گر ها بود و حالا من نگهبان همشون هستم 😌من تمام معجزه گر هارو پیدا کردم 😎فقط باید قبل از رفتن به پاریس یه معجزه گر رو به یه نفر بدم😊تیکی:مرینت تو برای دادن معجزه گر به دیگران باید به اون ها اعتماد داشته باشی😠مرینت:نگران نباش من به اون اعتماد دارم میدونم همکاره خوبی برای ادرینه 😊*اون کیه🤨×هری مرینت:رفتم پیش هری و گفتم:هری من کاملا به تو اعتماد دارم 😊به خواطر همین این برای تو ازش برای انجام کار های درست استفاده کن😊هری:ممنون مرینت😊من همکاره خوبی برای کت نوار میشم😁×من بهت معجزه گر نمیدم😐€چرااااا😭×من به تو انسور آب رو میدم لطفا ازش خوب مراقبت کن😊اون مال پدرم بود😔€خیلی خوب ازش مواظبت میکنم😊
چند ساعت بعد👈🏻مرینت: رفتم کنار هری نشستم و گفتم هری من چند روز دیگه میرم😔بهتره کمی خوش بگذرونیم😄ببینم گیم بلدی🤨هری:هه😏بابا من سلطان هرچی گیم تو دنیام.😈.مرینت:حالا می بینیم😏هری به اندازه 15 بارباخت😐🙌بابا سلطان😐اون قدر بازی کردم که روی شونهی هری خوابم برد😴هری هم بعد از چند ساعت 😐بلاخره خوابش بار 🙂و کارلوس اومد و رومون پتو کشید😐صبح که بیدار شدم دیدم 1.یه پتو رومه 2.کنار هری خوابیدم 3.و هری خوابه سنگینی رفته😐ولی پتو روش نبود پتو رو روش کشیدم و گونش رو بوسیدم 😊کارلوس:خانم ایکس صبحانه حاضره🙂مرینت:باشه دارم میام
بعد از خوردن صبحانه👈🏻کارلوس برنامه امروز هری چیه😊کارلوس:آقای اندرسون خودشون باید این کار هارو انجام بدن🙂مرینت:نیاز نیست امروز هری استراحت میکنه و من کار هارو انجام میدم😊کارلوس:ولی...مرینت:اما یا ولی نداره😐 لطفا برنامهی امروز رو آماده کن و به اتاقم ببر😊کارلوس:بله خانم ایکس😑امر امر شماست😑مرینت:توی دلش(اخه اینم خدمتکار هری آورده 😑اگه دست من بود اخراجش میکردم)هری:وقتی بیدار شدم یه پتو روم بود کارلوس گفت:آقای اندرسون لطفا بیاید صبحانه بخورید 🙂هری:باشه مرینت کجاست🤨کارلوس :ایشون اسرار کردن که خودشون کار های امروز رو انجام بدن🙂چند دقیقه پیش رفتن😊هری:هوفففف😑
مرینت:دیدم هری زنگ زد جواب دادم.×سلام هری چیزی شده😊€مرینت تو کار های من رو انجام دادی🤨×اره نگران نباش به موزه رفتم به شرکت رفتم و طرح ماشین جدیدیتون رو دیدم قرار های عکاسی رو کنسل کردم و فقط باید به دیدن یاقوت سرخ به موزه برم همین😊€چقدر طول کشید که تمام این کار ها رو انجام بدی؟😑×دقیقا نیم ساعت😊 واقعا جای تاسف داره که تو این کار هارو توی 8 ساعت انجام میدی😏€بابا بی خیال 😑تو اینارو از کجا میدونی🤨×سعی کن دفترچه خواطراتت رو جای بهتری قایم کنی😈€بعدا باهم صحبت میکنیم😠😠😠مرینت:بی جنبه😒قطع کرد
درون خانه هری👈🏻مرینت:هری من یه فکری دارم🤩(این داستان ادامه دارد)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شاید باورتون نشه ولی من دیشب تا ساعت 5:36 دقیقه داشتم انیمه می دیدم اصلا حوصله ندارم پس خدا نگهدار 😑👋
واییی رینا چون عالی بود لطفا سریعتر پارت بعد را بزار و لطفا کمی طولانی تر بنویس چون من عاشق داستانتم و دوست ندارم چشم ازش بردارم 😊😉💜🌟
چشم پارت های آینده طولانی هستن😊
سیلام اجی 😁🖐
سلام آجی جون😊👋
عالی بور رینا جونم🤗😍😍😍 باهام دوست میشی؟ بعدیو مث جت ، سریع بزار تو بررسی اگه نزاشتی چون من منتظرم🤭🤭🤭🤭🤭🤭 عالی بود😘😘😘فقط مرینت چه فکر کرده؟؟؟🤔🤔🤔
البته چرا که نه 😊بعدی رو گذاشتم عزیزم🙂
خیلی عالی بود ادامه بده😍😍فقط یه کوچولو داستان رو رمانتیک تر کنی عاللللی عاللللییییی میشع🙂🤩💜
عالیییی بود معرکه قابل توصیف داستانه نیست😍😂😆👌😻🌹😎🤣😆
عالی بود اگه یه داستان غمگین اما در عین حال زیبا می خوای به داستان من سر بزن مطمئن باش پشیمون نمیشی😉داستان میراکلس من معمولی نیست قراره خیلی جالب بشه.
عالی بود
ممنون😊
مثل همیشه عالییییی 😍
بعدی کی میاد صبر ندارم
نمیدونم گلم😇
عالی بود💖💖💖
ممنون😘🥰