وقتی چهرهات رو میبینه میترسه که تحقیرش کنی.باورم نمیشد یعنی میتونم به علیرضا برسم؟گفتم صبر کن ببینم پدربزرگ شما گفتین میترسه تحقیرش کنم یعنی اون تنهاست؟گفت بله درسته اون هیچ دوستی نداره اون از دیدن هیچکس جز تو خوشحال نمیشد بهتره یکم باهاش حرف بزنی.رفتم پیشش دیدم روی صندلی خوابش برده و موبایلش هم دستشه اونو برداشتم تا خاموش کنم دیدم داشته عکس منو نگاه میکرده دستم خورد به برنامه یادداشت هاش نوشته بود یعنی میشه توی این سفر به مرینت برسم من واقعا عاشقشم ولی نمیدونم چرا یه چیزی مانع میشه بهش بگم اون همیشه با من سرده هر وقت میخوام باهاش درباره این موضوع حرف بزنم جوری منو نگاه میکنه که میترسم بهش بگم،
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
بیش تر بنویس عزیزم