داستان شرارت ابدی♤ آمیدوارم لذت ببرید. بزن بریم!
توی دنیای جادویی خاندانی با اصالت و خون جادویی زندگی میکردند《خاندان بل》قویترین خاندان دنیای جادویی بودن آخرین نسل از این خاندان جک بود،جک با دختری از خاندان آلن که مثل خاندان بل خاندان با اصالتی بود ازدواج کرد.حاصل اونا آلیا و آدرین بود.اونا دوقلو بودن اما هیچ شباهتی به هم نداشتن آلیا سیاه پوست اما آدرین سفید پوست بود آنها از همه لحاظ با هم متفاوت بودن حتی از لحاظ رنگ مو آدرین موهایی بور و طلایی داشت و چشم هایی سبز ولی آلیا موهایی قهده ای و چشم هایی قهوه ای داشت آهنها زندگی شاد و بدون مشکلی داشتند اونها هیچ سختی نداشتند برای همین پاستوریزه بزرگ شده بودند بالاخره اونا یازده سالشون شده بود و باید به هاگوارتز میرفتند. سکوی نه و سه چهارم: آدرین و آلیا:فعلا مامان مادر آدرین و آلیا:مواظب خودتون باشین عزیزای من.آلیا و آدرین داخل کوپه ای که دوستاشون نشسته بودن رفتن.پسری مو مشکی به همراه پسری مو قهوه ای و چشم آبی نشسته بود روی صندلی دیگر دختری سفید پوست و زیبا هم نشسته بود.آدرین با نفش نفس زدن گفت:ببخشید دیر شد.پسر مو مشکی گفت:اشکال نداره.آدرین به آن پسر گفت:راستی چه خبر آندره خیلی وقته ندیدمت.آندره:هیچی این چند وقته نتونستم با کسی رفت و آمد کنم حتی با برایان هم رفت و آمد نداشتم آخه میدونی شنیدم تو هاگوارتز درسای سختی وجود داره نباید بی برنامه پیش برم .پسر مو قهوه ای که اسمش برایان بود گفت:ولی من سعی کردم کمترین زمان ممکن رو برای اینکارا بزارم ولی لونا هی بهم گیر میداد که درس بخونم آخه باید از این تفریحاتم استفاده کنم دیگه.دختری که انگار اسمش لونا بود گفت:خب الان اگه بری و امتحانات بد بشن چی؟ آدرین:بی خیال اینا رو پسر منم برنامم همین بود.آلیا در تمام این مدت بیرون را نگاه می کرد.بالاخره به هاگوارتز رسیدند.همه بچه ها زمزمه میکردن:
بچه ها زمزمه میکردن:چقد بزرگه،خیلی بزرگه و از این جور حرف ها... . سرسرای هاگوارتز: پروفسور مک گونگال:برایان واستیزر برایان از جایش بلند شد و روی صندلی نشست.کلاه:راحت تر از اونیه که فکر میکردم...هافلپاف.برایان:چی؟ کلاه :آها آهااشتباه کردم؟آها گریفیندور!سپس برایان نفس عمیقی کشید و سر میز گریفیندوری ها رفت
همه ی گریفیندوری ها از او استقبال کردند.پروفسور مک گونگال:آندره فاستر.آندره با قیافه ای مطمئن روی صندلی نشست.کلاه:جالبه!واقعا جالبه.زیرکی،باهوشی،واقعا قدرت طلبی،اما چاشنیش کمی شجاعت داری.ایندفه رو شک ندارم که انتخابم درسته.آره تو میری توی...اسلیترین!آندره تعجب کرد اما بی وقف بلند شد و گفت:ممنون.سپس به سمت میزاسلیترینی ها رفت.پروفسور مک گونگال:سارا جونز.دختری زیبا با موهایی طوسی رنگ چشم هایی یخی و قیافه ای جذاب به سمت صندلی رفت برای نشستن روی صندلی چرخی زد و نشست این باعث شد قیافه ای جذاب تر داشته باشد.
همه ی پسر ها با شگقتی او را نگاه میکردند همه جذب زیبایی او شده بودند.کلاه:دختر مهربونی هستی.واقعا شجاعی.بسیار باهوشی.زود عاشق میشی.نظرت سریع عوض میشه.جاه طلبی.واقعا سخته فکر کنم...اسلیترین! همه تعجب کردند ویژگی هایی که کلاه میگفت ربط زیادی به اسلیترین نداشت.دختر لبخندی زد و رفت سمت میز اسلیترینی ها.آندره هی با او صحبت میکرد و میخواست او را جذب خود کند.آندره:تو نوشیدنی نمیخوری؟ سارا:نه ممنون.آندره که میدید انگار آدرین هم عاشق آن دختر شده گفت:راستی آدرین اصلا به درس علاقه نداره ولی من واقعا عاشق درسم دقیقا مثل تو
سارا:آها آره.آندره:بنظرم سکم مرغ بخور چرا همش نشستی و چیزی نمیخوری.سارا:خب یکم فکرم مشغوله آخه شاید جای من تو اسلیترین نبود.آندره با عجله:نه نه...جای تو تو اسلیترینه کلاه اشتباه نمیکنه!سارا:آره خب شاید تو درست میگی.آدرین که هنوزم از او چشم بر نداشته بود گفت:برایان منو تو و لونا تو گریفیندور افتادیم چرا آندره تو اسلیترین افتاد؟(اونجایی که اینا گروه بندی شدن رو نذاشتم یادم رفت😂)برایان:چه سوالایی میپرسیا کلاه گروه بندیشون کرده اونوقت از من میپرسی؟لونا:فکرتو درگیر نکن.سپس با خنده گفت:ببینم نکنه تو دلت پیش اون دختره گیره؟حواسم بهت هست چشم ازش برنداشتی.آدرین:باید یه کار دیگه کنم لونا:میخوای چیکار کنی آدرین؟آندره:وایسا میخوای چیکار کنی؟ لونا:برو دنبالش برایان! برایان:ول کن کار احمقانه ای نمیکنه.لونا:راستی دقت کردی از اون موقع که گروه بندی شدیم آلیا رو ندیدیم؟برایان که در حال خوردن نوشیدنی آب کدویش بود گفت:نمیدونم احتمالا الانا پیداش میشه. کتاب خانه ی هاگوارتز: آلیا:فکر نمیکنی ما الان باید تو سرسرا بودیم جنیفر؟
جنیفر:او آره درست میگی بدو بریم!جنیفر پسری سیاه پوست و دقیقا شبیه به آلیا بود.آنها به سرسرا برگشتند.لونا:اون آلیا نیست؟اون پسره کیه؟برایان که نوشیدنی اش تمام شده بود گفت:نمیدونم!آلیا دیر شد نه؟آها این جنیفره تو کتاب خونه دنبال کتاب میگشتم اونو دیدمش.جنیفر:از آشناییتون خوشبختم!لونا:منم همینطور.راستی باید گروهبندی شین.آلیا و جنیفر به سمت پروفسور مک گونگال:کجا بودین اسمتون تو لیست بود اما خودتون نبودین.آلیا ببخشید من میخواستم یه کتاب پیدا کنم جنیفر هم منتظر من شد.پروفسور:اشکال نداره ولی نمیدونم اون چه کتابی بوده که حتی از سرنوشتتون تو هاگوارتز و گروهتون مهم تر بوده.آلیا:معذرت میخوام پروفسور.
پروفسور مک گونگال:خب همه ساکت باشین و توجه کنین این دوتا گروهبندی نشدن.سریع بدون مقدمه میگم.آلیا بل.آلیا کلا را روی سرش گذاشت.کلاه:اسلیترین.آلیا که از بی مقدمه گفتن کلاه تعجب کرده بود گفت:مطمئنین اشتباه نشده؟کلاه:نه هیچ اشتباهی نشده.آلیا با ناراحتی به سمت میز اسلیترین رفت.لونا:معلوم هست کلاه چش شده همرو داره اشتباه گروهبندی میکنه! برایان:ازکجا میدونی اشتباه کرده او تو کارش بیشتر از تو تجربه داره.جنیفر استایلزر.جنیفر کلاه روی سر گذاشت کلاه:واقعا راحته...ریونکلاو.جنیفر با خوشحالی به سمت میز ریونکلاوی ها رفت. فلش بک(میریم یکم قبل تا ببینیم آدرین چیکار کرده)
آدرین با عصبانیت به سمت میز اسلیترین رفت.بچه های اسلیترین:اونجارو ببینین بچه ها ببینید کی افتخار داده و تا اینجا اومده.نکنه بخاطر اون دخترس.آدرین:خفه شید کسی با شما ها کاری نداره.سپس دست آندره رو گرفت و گفت:باید یه لحظه باهات حرف بزنم.سپس به بیرون سرسرا رفتند دخال راهرو ها بودند: آدرین:سعی کن زیاد نزدیک سارا نشی وگرنه ممکنه دوستیمون بهم بخوره.آندره با پوسخند گفت:فکر مینکنی که با این تهدیدا میتونی منو بترسونی.برو با منم کاری نداشته باش.آدرین:میدونی که یبار حرفمو میزنم.
آندره:من عاشق اون دخترم بهشم میرسم.آدرین:چطوره بزاریم اون انتخاب کنه میخواد با کی باشه البته صد درصد منو ترجیح میده.آندره:من چیزی از تو کم ندارم آدرین.آدرین:آخی اینجوری خودتو دلداری بده.یبار بهت گفتم از اون دختردور شو.آدرین به سمت سرسرا رفت اما در این لحظه... .
فکر میکنید تو این لحظه چه اتفاقی افتاد؟ توکامنتا بگید💚 امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه پارتای بعدی رو زود میذارم❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🤩🤩🤩🤩👏👏👏👏👏
❤❤❤❤❤❤
لطفا قسمتای بعدی رو دنبال کنین پشیمون نمیشید
تا قسمت سوم رو گذاشتم سوم تو بررسیه