سلام من هیمیکو هستم و این اولین تستمه توی این داستان شما دختری هستید که سعی داره بفهمه چرا هیچوقت به روشنایی نمیرسه و همیشه زندگیش تاریک تر میشه امیدوارم لذت ببرید ^^
کم کم داشت بهم میرسید با اینکه زخمی شده بود هنوز هم آروم با قدم هاش دنبالم می اومد صدای خنده هاش توی سرم زیاد تر میشد اما اون کیه چرا همیشه دنبالمه ؟ چرا دارم بخاطر اون عذاب میکشم؟ صداهایی که توی مغزم میپیچید باعث سردردم میشد دیگه خسته شدم باید باهاش روبه رو بشم که روم رو برگردوندم تا بالاخره حقیقت رو بفهمم اما..
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
خوب بود ولی کوتاه....
قسمت بعدی رو بزار زود تر💓
قشنگ بود 👍🏻👍🏻👍🏻
پارت بعد رو بزار ببینم چی میشه
خوب بود 💜💜
داستان منم بخون 💛