
تست هایی درباره ی داستان های مرد عنکبوتی
صبح یک روز آفتابی از زبان پیتر پارکر : ای بابا یه روز کسل کننده ی دیگه شروع شد که باید دوباره تو هوا تاب بازی کنم . 😣 دیروز حسابی با شاخ راینو گوشتمالی شده بودم و اگر یک کامیون ۱۸ چرخ از روم رد میشد خیلی بهتر بود تا کتک خوردن از راینو 😂 همونطوری که تو جام زیر پتو بودم خیلی هم چشمام باز نمی شد موبایلم زنگ خورد برداشتم گفتم : چته ؟ چه مرگته کله سحریه ؟ 😶 یه نفر جواب داد : حالت خوبه پیتر ؟ فکر کنم مستی!!!!! لازمه بیام اونجا ؟؟!!!😥 فهمیدم صدای عمه می هست 😂😂😥😥😥😮😮
دو متر پریدم هوا و بعد با یه دست سقف رو گرفتم و آویزون موندم بعد شروع کردم به حرف زدن : سلام عمه می !!! ببخشید دیشب خیلی خسته بودم برا همین اینطوری شد . شرمنده !!😔 گفت : اشکال نداره میدونم چقدر کارت سخته !!! عکاسی از کسی که هی ورجه وورجه میکنه از این ساختمون به اون ساختمون سخت ترین کاریه که یه نفر تو سن تو میتونه انجام بده!!!! من درکت میکنم 😁😅 گفتم : ممنون عمه می . گفت : خواهش میکنم. حالا لطفا بیا خونه ی من کارت دارم . گفتم : باشه الان سریع راه میفتم .!!!!! گوشی رو قطع کردم و رفتم لباس هام رو عوض کردم و صورتم و شُستم .
رفتم صبحونه خوردم و لباس عنکبوتیم رو روی لباس بیرونم پوشیدم و از پنجره پریدم بیرون رفتم سمت خونه ی عمه می !!!🕷🕸 (ده دقیقه بعد) از زبان عمه می : داشتم خونه رو مرتب میکردم که یهو در رو زدن !!! در رو باز کردم دیدم پیتره... گفتم سلام پیت خیلی زود رسیدی !!!!🤔🤨🤨 گفت : سلام عمه می !!! راستش خودم هم باورم نمیشه !!! ترافیک خیلی کم بود راننده تاکسیه هم هی گاز میداد و لایی میکشید برا همین زود رسیدم !!! 😁
از زبان پیتر : عمه می گفت بشین چرا وایسادی ؟!! منم رفتمو نشستم ....
عمه می دو تا نوشیدنی ریخت و آورد و خوردیم 🍸..... بعد گفت : پیتر تو از مری جین خوشت میاد ؟ !!! 🤨 منم که داشتم قُلُب آخر رو میخوردم پرید تو گلوم و شروع کردم سرفه کردن نزدیک بود خفه بشم !!! 😂😂😂 عمه می زد روکمرم تا گلوم بهتر بشه بعد گفت : چی شد؟!! مثه اینکه لغمه تو گلوت حسابی گیر کرده ها ❤😂😂😂....
گفتم : عمه می الان چه وقت این حرفاس آخه !!! 😣 گفت : تو همیشه وقتی ازت میپرسم طفره میریو بحثو عوض میکنی تا گیر نیفتی 😂😂 درسته ؟ گفتیم : یه جورایی ... گفت : پس اینو بگیر . و از تویه کشویه میز یه جعبه در آورد که دوتا حلقه توش بود که خیلی قشنگ بودن . 💍💍 گفت : اینا رو برات خریدم که هر وقت آماده شدی ازش خواستگاری کنی ....
گفتم : ممنون عمه می اما نمیتونم اینا رو قبول کنم !!! گفت : چرا میتونی و میکنی حرف هم نباشه !!! 😐😐😐 این حداقل کاریه که میتونم برای خوش بختیه تو و مری جین کنم 😡 گفتم : باشه چشم . و خداحافظی کردم و رفتم . بعد رفتم تو یه کوچه ی خلوت لباسم رو پوشیدم که برم خونه اما یهو .....
گوشیم زنگ خورد و جواب دادم :::: مری جین گفت : سلام پیتی چه خبر ؟!! 😁 گفتم : سلام ام جی . هیچ خبر تو چی ؟! گفت : منم هیچ خبر گفتم باید یه جای خلوت باهم حرف بزنیم . گفت : بیا خونه ی من گفتم : باشه سریع خودمو میرسونم چون یه خبر مهمه ....
وقتی رسیدم خونش لباسم رو تو یه کوچه در آوردم و توی کیفم گذاشتم . ( دوستان یه نکته مری جین هنوز نمیدونه پیتر مرد عنکبوتیه 🤫 ) بعد با آسانسور رفتم طبقه ی سوم بعد در زدم . مری جین درو باز کردو گفت : اوه ! سلام پیتی زود رسیدی !!!! گفتم : آره چون ترافیک نبود برا اولین بار ....
( دوستان من یادم نیست کجا بودم برای همین میرم اونجایی که رو مبل میشینن ) از زبان پیتر : مری جین گفت : پیتر ! اون چیزی که گفتی مهمه و میخوای بهم بگی چی بود ؟؟؟!! 🤨 گفتم : ام جی میدونی من .... خب راستش من .... نمیدونم چجوری بهت بگم من ... ام ... من ...... این داستان ادامه دارد .....😂
خب من ایرمان هستم و این اولین تست من بود اگه خوشتون بگید ادامه بدم یا نه و اگه ایرادی داره بگید تا بر طرف کنم 😉 و اگه گفتید ادامه بدم پارت بعد خیلی باحاله و هیجانی 😁😉😉 خدانگهدار 🖐🤟🤟🤟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 👌👌
عشقی واقعا و دومی رو هم میزارم به زودی
ممنون بهم انگیزه دادی که دوباره بنویسم
عالی بود اگه میبینی کم خوندن عیب نداره ما عنکبوتی ها به راهمون ادامه میدیم
مرسی
عالی بود