4 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 3 سال پیش 218 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر چشمانم ضعیف نمیتونیم زیاد ی پارت بنویسم ادیت میشم
رمان #قربانی.عشق
از زبان ملکه یا ملکه اکوما ها
از اون موقعی که مرینت اومده حتی یه نفر هم نتونستم شرور کنم
نمیدونم این دختر چی داره که همه عاشقش میشن ولی میدونم اگه
مرینت رو شرور کنم به همه خواسته هام میرسم 😈
پس رفتم تو اتاقم در رو قفل کردم تبدیل شدم به ملکه اکوما ها یه اکوما ازاد کردم و میدونستم فیلیکس کجا مخفی شده
پس رفتم پیشش و گفتم
سلام فیلیکس سه متر پرید هوا و با تعجب گفت
م م ملکه اکوما ها گفتم
از این که با هوشی خوشحالم و حالا یه جعبه گرفتم جلوش و گفتم فیلیکس منتال من شو (مثلا اسم تبدیل شده به طاووس )
گفت برای چی
گفتم برای این که به مرینت برسی
جعبه رو از دستم قاپید و گفت
قبول میکنم
گفتم خوبه حالا هم قدم اول اینه که باید لباس کت رو بپوشی برای این که بتونیم مرینت رو شرور کنیم
قبول کرد رفت لباس رو پوشید نقشم رو بهش گفتم
گفتم که
باید با یه دختره بره تو اتاق کت و اونو جلو مرینت ببوسه
اونم خندید و قبول کرد
ادامه دارد...
از زبان فیلیکس
اصلا دلم نمیخواد مرینت رو ناراحت کنم ولی مجبورم کت نوار لیاقت اون رو نداره
لباس های کت رو پوشیدم و رفتم به یکی از دختر ها گفتم که خیلی خوشگله و اینا راضیش کردم و بردمش تو اتاق کت یه ۱ ساعت پیش به مرینت از گوشی کت پیام داده بودم که
عشقم بیا تو اتاقم کارت دارم
دست دختر هرو گرفتم و بردم تو اتاق در همین لحظه
از زبان مرینت
دیدم که کت بهم پیام داده بود که ای وای خاکت سرت یه ساعت پیش بهت پیام داده الان دیدی مرینت
بدو بدو رفتم سمت اتاقش در اتاقش رو باز کردم که ..............
که دیدم داره یه دختر دیگه رو می بوسه
قلبم به هزاران تیکه تقسیم شد
از زبان فیلیکس
تا اینجا که خوب بوده مرینت هم باور کرد که کت نوار بوده برای این که بیشتر باورش بشه گفتم
مرینت اونجوری که فکر میکنی نیست
همون طور که ملکه اکوما ها بهم گفته بود
مرینت با چشم های پر از اشک از اتاق بدو بدو رفت بیرون
از زبان کت
دیدم مرینتم نیست گفتم بزار برم ببینم کجاس داشتم به سمت اتاقم میرفتم که دیدم مرینتم با چشم های پر از اشک داره میاد بیرون
حتی منو ندید ولی اینقدر داشت تند راه میرفت که با هم بر خورد کردیم
بازو هاش رو گرفتم و گفتم
مرینتم چیشده
به سینم مشت زد و گفت
کت خیلی بدی دیگه نه من نه تو
و منو هل داد کنار و رفت
از زبان مرینت
حالم خیلی بد بود نمیتونستم نفس بکشم احساس میکردم که دیگ قلبم نمیتپه
تا میتونستم دویدم
از زبان کت
نمیدونستم مرینتم چش شده بود که اون حرف ها رو بهم زده ولی هر چی شده باید خیلی مهم باشه که مرینت اون جوری با هام حرف زد
میخواستم برم دنبالش که صدای خنده از اتاقم اومد رفتم ببینم چیه
در رو باز کردم که دیدم
فیلیکس لباس های منو پوشیده و با یه دختره هار هار میخنده
گفتم
فیلیکس تو تو اتاق من چیکار میکنی
دختره تا منو دید فلنگ رو بست
از زبان ملکه اکوما ها
با جادویی که قدرت پروانه بهم میداد فیلیکس رو از اون جا دور کردم و اوردمش پیش خودم میدونستم الان پسرم زندش نمیزاره
در هر صورت فیلیکس به خاطر معجزه چر طاووس میمرد ولی چرا قبل از مرگش به من نفع نرسونه
از زبان کت
گرفتم موضوع چیه بدو بدو از قصر زدم بیرون و رفتم تو جنگل دنبال مرینتم گشتم اما نبود که نبود صدای اواز خوندن اومد
از زبان مرینت
تقریبا یه ۴ ساعتی میشد که میدویدم
رسیدم به یه تخت سنگ نشستم اونجا در کیفم رو باز کردم که تیکی اومد بیرون و گفت
مرینت به خودت مسلط باش میدونی که کت همچین کاری با هات نمیکنه
گفتم تیکی من دیگه هیچی رو نمیدونم هیچی
گفت ولی مرینت من میدونم کت نوار این قدر تو رو دست داره که تو روی مادرش ایستاد
حالا برای چی باید با یه دختر دیگه باشه
گفتم تیکی تو راست میگی اما اگه اون کت نبود پس کی بود
نگاهم به گل رز صورتیه نو کیفم افتاد همیشه اون گل رو با خودم همه جا میبردم چون منو یاد کت مینداخت
این گل همون گلیه که کت اولین بار بهم داد
دیدم داره صدام میزنه
مرینت اون من نبودم باور کن بزار ببینم کجایی
تو رو خدا مرینت
من قلبم به غیر از تو کسی رو نمیبینه
در همین هنگام ملکه اکوما ها
نه نه داره همه احساس های مرینت از بین میره نه اکومای من برو و این قلب در مونده رو شرور کن
ادامه دارد...
رمان #قربانی.عشق
از زبان مرینت
همین جوری بی دلیل اشک میریختم و به گل نگاه میکردم
کت نوار بدو بدو اومد سمتم و سریع بقلم کرد و گفت
مرینت من قلبم کور شده به غیر از تو کسی رو نمیبینم تو رو خدا اون من نبودم فیلیکس بود
اینو که گفت خوشحال شدم بعد منم بقلش کردم
از زبان ملکه اکوما ها
نهههههههههههههههههههههههههههه
ولی هنوز من قدرت رو دارم
پر بزن اکومای من و منتظر باش
در همین لحظه
از زبان کت
مرینتم رو محکم بقل کرده بودم که انگشترم شروع کرد به چشمک زدن
گفتم
عشق زندگیم بیا بری خونه من دارم تبدیل میشم
گفت
باشه بریم
از زبان مرینت
من رو گذاشت تو اتاقم که یه پروانه بنفش رنگه قشنگی وارد اتاق شد
تیکی گفت
مرینت هر کاری میکنی فقط احساسات منفی نداشته باش
این رو که گفت بیشتر ترسیدم و اکوما بیشتر به سمت من اومد
بعد تیکی گفت
مرینت نه کت تو رو دوست داره
تو ملکه مهربانی ها هستی
شجاع زیا و کمی خنگ
اینو که گفت خندم گرفت و اکوما ازم دور شد
سریع تا اکوماعه نرفته بود تبدیل شدم و اونو خنثاش کردم
از زبان اناهیتا
فیلیکس اومد پیشم و گفت
بانو اناهیتا به من افتخار رقص میدین
گفتم نه خیر
خندید و گفت
پس فکر کنم باید منتظر باشید که یه نفر که نمیشناسیش بهت پیشنهاد رقص بده
گفتم
اگه یه نفری هم که من نمیشناسمش بهم پیشنهاد رقص بده مغزم بو قرمه نمیده که قبول کنم
خندید و گفت
میشه فردا هم دیگه رو تو جنگل ملاقات کنیم
گفتم
از کی تا حالا این قدر مهربان و با ادب شدی
گفت
از زمانی که با یه دختر خوش قلبی مثل تو اشنا شدم
دیگه هیچی نگفت و منم چیزی نگفتم
مهمونی تموم شد رفتم پیش مرینت
دیدم داره اهنگ میخونه تا منو دید دیگه نخوند گفتم
ببخشید ولی صدای قشنگی داری رفتم پیشش رو تخت نشستم و گفتم
میشه برای منم بخونی
لبخند زد و گفت باشه
قید خوب ها رو برام زدی
پا به پا های من اومدی
باغچه قلبم رو گل کاشتی
واسه زندگیم رو بر داشتی
عشق و دادی یاد این دیونه
ساختی یه خونه از این ویرونه
کم که میارم میگیرم هین شونت
میام سر میزارم رو جای هر نشونت
وقتی نم نم آسمون تاریک میشه شب میزنه دو تا دل میمونه که با هم مرتب میزنه
ادامه دارد....
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
خیلی داستانت قشنگه 🥺
میدونم طرفدار کم داره ولی لطفا برای همینایی که هستن ارزش قائل باش خیلی خوبی 😊😊
بگذره زیاد میشه مثل قسمت های قبلی خودشون بعد یه هفته زیاد میشن
قطعا چون خیلی قشنگه
عالیییییییییییی بود
عالییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عالی