نظر فراموش نشه بریم برا خوندن
از زبون اما:رفتم تو اتاق دیدم هلن بیدار به هوش اومده داره از پنجره به بیرون نگاه میکنه و گریه میکنه رفتم کنارش (کنار تخت هلن پنجره هست و هلن رو تخت نشسته)رو تخت نشستم تا منو دید اشکش شدت گرفت بقلش کردم سرشو گزاشتم رو شونم و سرشو ناز کردم منم گریم گرفتو منم گریه کردم سرشو گرفت بالا و گفت تو دیگه چرا گریه میکنی گفتماز دست این زمونه گفت زمونه مشکل نداره اون منو تنها گذاشته گفتم قضاوت نکن اجی خوشملم بهش فرصت بده برات همه چیو بگه گفت چیزی نمونده که بخواد بگه گفتم من همه چیو میدونم ولی میخوام از زبون خودش بشنوی خیلی بهتره هلن گفت من چطور ببخشمش این همه سال از ۱۴ سالگی عاشق هم شدیم تا ۱۵ سالگی دوسال تنهام گذاشته بی معرفت حتی نگفت که داره میره
تازه یه سال بعد از رفتنش با یه دختره دیدمش میگفت میخندید همدنجا قسم خوردم ازش متنفر بشم ولی هنوزم دوسش دارم گفتم اون مجبور بود تنهات بذاره گفت یعنی چی چرا مجبور بود گفتم اینو گفتم تا بزاری فردا بهت همه چیو توضیح بده گفت اِما ای کاش منو تو واقعا اجی هم بودیم تو دلم گفتم هییییع خدا کی بهش میتونم بگم که ما باهم .......بهش گفتم اجی من یه زار دارم که میخوام بهت بگم گفت میدونم راجب جیکوبه با چشای گرد نگاش کردم گفتم تو از کجا میدونی گفت هر احمقی بود میفهمید
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
جالب بود رفتم بعدی
اوکی ممنون
بعدی بعدی بعدی بعدی😉😉...
چشم تو برسیه
عااااااا مای گاد عالیییی بود 😉👍
ممنون 😊
عالی بود 😚💖😍😍
مرسییب
عالی بود عزیزم
ممنونم گلم
عالی بود آبجی گلم 😃🤩
فداااتتت
خوب بود🤧ادامه بده
ممنون چشم