فراموش لحظه هاPT2

ببخشید من مدتی از تستچی رفته بودم اومدم اینم پارت بعدی

از زبان جینا: سوار ماشین شدیم.و از چند تا جاده رد شدیم تا به فرود گاه رسیدیم...یهو ی نفر که توی ماشین بود خیلی نژاد پرستانه ایسول رو هل داد و بهش توهین کرد.احتمالا ی فن فیک بود که از همه اعضا خوشش میومد جز ایسول.اما عاشق کان آئه هستم...چون اونم با عصبانیت به اون فن فیک نگاه کرد داشتیم من دست بلا رو گرفتم بلا دم گوشم،گفت:اونو ببین چقد با اشتها برگر میخوره🤣🍔 جینا:عه.ی صلوات واسه کبدش بفرس🤣🤣🤣 منیجرمون با خوشحالی،شناسنامه هامونو داد به خلبان(بخدا منیجره خودش بیشتر از اون چهارتا دلش میخواست بره ژاپن(ژاپن جایی که اینا واسه عکاصی میخوان برن).) توی هواپیما جینا و بلا پیش هم نشستن و کان ائه و ایسول هم پیش هم فلش نکست⚡ از زبان جینا:رسیدیم توکیو...یک میلیون فن اونجا با موبایل و دوربین،از خوشحالی داد و فریاد میزدن...یک دفعه ی پسر کوچولو سه ساله اومد جلوی بلا و گفت:ی امضا بیدی مثل اینکه بلا خیلی خوشش اومد...چون کنار امضاش ی قلب هم کشید بلا:اسمت چیه؟ بچه:سولی بلا زیادی از بچه خوشش اومد☺️چون بغلش کرد و بهش ی شکلات داد.اونم با خوشحالی رفت پیش پدرش

بلا:کوشولوی گوگولی افراد زیادی از جینا و ایسول عکس میگرفتن...مخصوصا ایسول...اون بهترین رپر گرل بند ها هست یهو جینا ی نفر رو دید که داره ازش فیلم و عکس میگیره و بالای چشماش رو گریم کرده کان آئه:عه...جینا...این همون کسی که هی میگی نیس؟🤨 جینا:ها؟؟کی؟؟ کان ائه:این جیمین هست.همین کینگ کیپاپ که گفتم جینا واقعا باورش نمیشد...چون نمیدونست که دوستاشم دوست خیالیشو میبینن...حسابی‌گیج شده بود...مونده بود که،جیمین واقعا وجود داره،یا دوستاشن که وارد وجودش شدن و اون دوست خیالی رو میبینن یهو جینا بیهوش شد و بلا اونو محکم گرفت منیجر خیلی تعجب کرد و زنگ زد دکتر دکتر هم سریع اومد گفت:اینجا چی شدههه بلا:مگه کوری نمیبینی ی نفر بیهوش شده😑

دکتر اومد آب ریخت روی جینا...بازم بیدار نشد...خانم دکتر اونو روی تخته(از اون تخته ها که مریضا روشن) گذاشت و گفت...باید معاینش بکنم...چون ممکنه مرده باصه بلا،ایسول و کان آئه هم بدو بدو دنبال دکتر رفتن و سوار آنبولانس شدن.... یهو جینا بهوش اومد بلا:عه دکتر نبرش بهوش اومد(بخدا سر دکتره بو قرمه سبزی میده) دکتر:ای بابا ولم کنیننننننننن بلا:وا.مگه نمیبینی بهوش اومد داری میبریش کجا😑 خانم هید:بچه ها گند زدین آبروتون پیش کل طرفدارا رفت ایسول:به نظر شما سلامتی مهم تر از شهرت نیست؟جینا:بچه ها بس کنید من حالم خوبه...بلا:مدونیم☺️ خانم هید:باشه بیاین چون فنا ازتون امضا میخوان...بلا:فقط اون سولی کوشولوی مهربون.توگدر(فندوممون) موردعلاقه من🔥🔥 از زبان جینا:من واقعا توگدر ها رو دوست دارم.. اسم توگدر که اومد.جینا یاد عکص گرفتن افتاد و یاد اون جیمین افتاد.دوباره گیج شد...ولی نمرد.اما امیدوار بود که اونو کنار فرش قرمز نبینه‌..همینطور که داشت با هم تیمی هاش به سمت فنا میرفت که امضا بدن...اونو دید که زیادی داره به فرش قرمز نزدیک میشه....از زبان بلا:کان آئه نباید اسم دوست خیالی جینا که واقعیه رو میورد...جینا حسابی گیج شده...اما هرطور که شده.من باید اونو به دوست خیالی و واقعیش،برسونم

یک عالمه فن ازشون امضا می گرفتن❤اونا موفق ترین گرل بند کره جنوبی بودن...از زبان جینا:دلم میخواد سریع تر امضا ها تموم شه که بتونیم بریم خونه...این واقعا خسته کننده ست که هزار عدد فن،از هرکدوممون امضا بگیرن.واقعا روی فرش قرمز خوابمون میبره.

همونطور که جینا روی فرش قرمز راه میرفت...پشت این همه فن ، ی دخترکوچولوی هشت ساله دید که سردشه.به نظر فقیر میومد جینا:ببخشید ی لحظه. دختر کوچولو با دیدن جینا خیلی خوش حال شد چون بایسشم جینا بود جینا:توچرا توی این سرما لباس نازکی داری؟ دختر:من هیچ پولی ندارم و چون کاغذ ندارم،میشه روی دستت امضا رو بکنم جینا:حتما عزیزم... بعد دستشو اورد و دختر ی امضای خیلی کیوت برای جینا کرد جینا:تو پدر و مادر داری؟ دختر:نه.من تنها هستم و صبح ها تا شب.وسط خیابون میشینم.راستی.من طرفدار تو هستم و تورو خیلی دوست دارم جینا با مهربونی اون دختر رو بغل کرد خیلی دلش براش سوخت.گفت:اسمت چیه دختر کوچولو دختر: من ساکورا هستم.۸سالمه اهل کره جنوبی هستم. جینا:دوست داری با من زندگی کنی. ساکورا:من نمیخوام برات دردسر درست کنم جینا: دردسر چیه.من عاشق بچه ها هستم ساکورا خیلی خوشحال بود و قبول کرد جینا:برو کنار خانم هید وایسا و بهش بگو که قراره بیای پیش ما ساکورا:باشه فلش نکست عکاسی و امضا تموم شد و دخترا با خانم هید و ساکورا رفتن هتل چون فرداش میرن کره توی هتل: جینا:ساکورا من ی لباس داشتم قبلا اصلا استفادش نکردم.بیا برای تو بپوشش ساکورا:ممنون

لایک کن که پارت بعد رو بذارم