نام شخصیت های داستان : آقا خرچنگ = حشمت آقا _ اختاپوس = اکبر _ باب اسفنجی= احمد _پرل= ساجده مهلا_ گری = همت _ پاتریک = رحمت الله_ مامان آقای خرچنگ = صدیقه بانو 😅 رستوران بیکینی باتم = رستوران حشمت آقا و برادران به غیر از اشکان_ پلانگتون = عبدالله همبرگر خرچنگی = همبرگر حشمت سیبیلو
یک روز احمد با صدای در زدن رحمت الله از خواب بیدار شد رحمت الله به او گفت :اگه کار داری بده تا همت رو ببرم پیاده روی احمد گفت : ساعت ۵ صبحه من خواب بودم حالا که بیدارم کردی بیا اول بریم مسجد نماز بخونیم و بیاییم بعدش من میرم سر کار تو همت رو ببر پیاده روی رحمت الله گفت : باشه در راه اکبر و ساجده مهلا و عبدالله رو دیدن و باهم به مسجد رفتند.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
بفالویید پلیز😐💗
اگه بفالویی برات یک شعر میخونم😐🎤
اگه بفالویی لایک میکنم❤😐
اگه بفالویی کامنت میزارم تو تست آخرت😐.......
اگه بفالویی منم تو رو میفالوام😐
پس بفالو😐
یه پیام هم بهم بده😐وگرنه هیچ کدوم از این کارا رو نمیکنم حتی اگه بفالویی😐💔
فالوت کرده بودم که
ممنون😂👈🏻👉🏻
منتگودرو رک وکیتدوارت
چی نوشتم؟🤣🤣🤣🤣🤣
خیلی زیباست 😂😂😂
😂😂😂😂خیلی
ج چ: من اببر رو ذئیتا ذارن /:😄
😂😂😂🤣
ج چ =خودم = مت اکبز ژو تمسن دپتذم
😂
بچه ها منظورم از رستوران بیکینی باتم همون رستوران خرچنگ بود