
سلام بچه ها داستان است قبلی من از شاهدخت فراری ۴ فصل ۱ بود و الان میخوام فصل ۲ رو براتون بسازم بریم مممم
از زبان شایلر + حس خوبی بود که دیگه تیمتام به من اطمینان داشت احساس میکردم اون دیگه به من شک نداره بعد از اون جنگ پدرم /شاه کارلوس/ واتر ها رو به قصر ما دعوت کرد سعادت قشنگی بود که بالاخره بعد از این همه اتفاقات خوشی هایی هم در راهه... /- تیم تام/ - شایلر ! + بله - میگم تو خوشحالی ؟+ چرا نباید باشم بالاخره بعد از این همه سال دوستی در خونمون و زد - من که خیلی ذوق دارم + برای چی ؟- برای این که ..... + بگو 😰-نترس برای این که دیگه تنها نیستم و تو رو دارم 😌+خب خب ممنون اینا همه کار خدا بود خودت میدونی که؟-آره ...
وارد رستوران قصر شدیم پدر با غذاهای خوشمزه از واتر ها استقبال کرد همون طور که داشتیم غذا میخوردیم تیم تام سریع شامش و تموم کرد و اومد سمت من ... خیلی عجیبه اما رفتار تیم تام واقعا مرموز شده بود .... + بله تیم تام کارم داری ؟-آره بیا تو اتاق + اما نمیشه که پدرم میگه کار خوبی نیست سر سفره غذا بلند شب بری - تو حواست نیست اما ببین غذاتو تا ته خوردی منم که تموم کردم پس دیگه ایرادی نداره😉+ خب... خب باشه / و دستم و کشوند و بردم / - شایلر من ... من میخوام یه موضوعی روبهت بگم که از وقتی 6 سالم بود تا الان ذهن من و به سختی درگیر کرده ...+ خب بگو چی؟-کی اون نامه رو روی طاقچه گذاشته بود ؟!+ تیم تام بیا این موضوع و تمومش کنیم بیخیالش شو - اما شایلر ...+کافیه دیگه تیم تام بسته 😠/با داد/-حالا کجا داری میری ؟ + میخوام برم یکم هوا بخورم - خب صبر کن منم باهات بیام
رفتن تو حیاط قصر نشستن - حالا چرا آنقدر اخمویی بد اخلاق😒🤪 + آخه امروز به من خیلی سخت گذشته درک کن تیم تام ... - ببینم اتفاقی افتاده ؟ + نه نه نه دست از سرم بردار 🤬/تیم تام از شایلر ترسید و عقب عقب رفت/-شایلر تو حالت خوبه؟😰+نههههه مگه نمیبینی میخوام تنها باشم - خیلی خب باشه بهم بگو چرا داد میزنی دیگه 🥺/با بغض/
و بعد تیم تام از اون جا رفت ... بعد از نیم ساعت آنها از قصر فایر ها رفتن به قصر خودشون + تیم تام ! تیم تام صبر کن کجا میری - /تیم تام جوابش و نداد /+ دارم بهت میگم کجا میری ؟- خداحافظ آقای شایلر😪😔+من و ببخش تیم تام واقعا ازت معذرت میخوام-/هیچی نگفت و رفت /
شایلر بعد از رفتن تیم تام رفت پیش خارخاری + اره خارخاری میدونم باهاش بد خلقی کردم الان هم اگر میشه ازت میخوام بهم کمک میکنی برم دنبالش /سوار خارخاری شد و رفت / + تیم تااااااام تیییییم تااااااام صبر کننن نروووووووو-تیم تام فقط با مایل میرفت و جوابی بهش نمیداد +بعد شایلر تصمیم گرفت بره جلوشون و از پدر تیم تام بخواد بره تا باهم تنهایی صحبت کنند + پدر تیم تام پدر تیم تام صبرکنید لطفاً صبرکنید * √اهای سلام شایلر تویی این جا چیکار میکنی تو این تاریکی اتفاق افتاده؟+ راستش نه اما من میخوام تنهایی با تیم تام صحبت کنم √الان که نمیشه شبه و هوا تاریک بذار برای فردا
+ خیلی خب باشه آروم آروم با اسبامون پشت سرتون میایم یا جلوتون √ خب باشه با تیم تام جلومون راه بیفتید+ خیلی ممنونم پدر تیم تام خیلی ممنون + تیم تام ازت خواهش میکنم به من فرصت بده بیا جلوشون آروم آروم راه بیفتیم - خب برای خودت سخت میشه بخوای این راه و برگردی که؟+تو نگران من نباش من حالم با تو خوبه - و تیم تام یه لبخند کوچیک زد و گفت :باشه،بگو میشنوم + میخواستم بگم واقعاً متأسفم که اونجوری باهات برخورد شد من من واقعاً به حال خودم نبودم و کنترل خودمو از دست دادم من و ببخش - نه مشکلی نیست گذشته ها گذشته مهمه وقتِ محضه ☺️ + خیلی خوشحال شدم که اون من و بخشیده اما واقعا من چرا اون جوری شدم....!- /همین که داشتم با تیم تام حرف میزدم یهویی پدر تیم تام..../
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)