
خب اینم از پارت 3 ساری دیر شد درگیر امتحانا بودم🙃 امیدوارم خوشتون بیاد⚡
بعد از این ماجرا یکم جیهوپ رو زیر نظر میگرفتی ولی دیگه اتفاقی نیوفتاد برای همین بیخیالش شدی🙃 همه چی داشت خوب پیش میرفت استیج اماده شده بود چراغا اومده بودن و امشب اولین کنسرت بود 😁 مردم هم صندلی هارو رزرو کرده بودن و تو بعد اون همه کار خیلی خسته شده بودی ،برای همین تصمیم گرفتی بری کافه،به چندتا از ایدلا که باهاشون صمیمی بودی گفتی ولی سر همشون شلوغ بود ولی وندی تونست بیاد
رفتید کافه ولی تو یادت رفت گوشیتو بیاری،تو اسموتی سفارش دادی و وندی هم کاپوچینو ☕خواستید عکس بگیرید که تو دیدی گوشیت نیست و فهمیدی جا گذاشتی،پس اومدین با گوشی وندی عکس بگیرید یه عکس گرفتید و شارژ گوشی تموم شد📱خلاصه که نوشیدنی هاتونو خوردید و حرف زدین و کلی خندیدید اما تو یهو سرت درد وحشتناکی گرفت در حدی که چشمات همه جارو سیاه میدید ولی... ولی تو داشتی یه صدایی میشنیدی صداش شبیه اره اره شبیه صدای همون دختری بود که وقتی لوله بخاری ترکید داشت تورو بیدار میکرد چشاتو بسته بودی و تو ذهنت داشتی اون دخترو میدیدی ...اما دست خودت نبود انکار اون وارد مغذت شده بود
این دفعه چهره دختر یکم فرق کرده بود ولی تونستی بفهمی که همونه صدای ضعیفی توی ذهنت میشنیدی که داشت میگفت زززززززز لللللللل زززززززززز للللل هههه و بعد سردردت تموم شد،یه لحظه سرگیجه گرفتی ولی تا به خودت اومدی داد زدی زلزلههه اما کسایی که تو کافه بودن بهت خندیدن چون زمین اصلا نمیلرزید!وندی گفت کارلا خوبی؟؟....کارلا:اره اره خوبم ولی حس میکنم قراره زلزله بیاد وندی میشه بریم به وینتر وِی؟.....وندی:تو الکی نگرانی چنین چیزی امکان نداره اصلا چطوری اینقدر مطمعنی؟......کارلا:ام امممم اخه من حس ششمم قویه و خیلی وقتا میتونم بفهمم چی میشه و الانم حس خوبی ندارم توروخدا بیا بریم اگه اتفاقی برای خوابگاه ها و ایدلا بیوفته نمیتونم خودمو ببخشم
بعد از اینکه وندی رو راضی کردی با تموم سرعت سمت وینتر وِی حرکت کردید،وقتی رسیدید نمیدونستی چجوری همه رو ببری یه جای امن چون اگه به رییس میگفتی قطعا مسخرت میکرد........ اما یه فکری به سرت زد!جیهوپپپپ رییس برای ایدلا احترام زیادی قائل بود و تو اگه به جیهوپ میگفتی که همون دختر دوباره اومده هم تو و هم جیهوپ به رییس میگفتید و اون قبول میکرد!! فکر خوبی بود ولی چجوری جیهوپ رو پیدا کنم؟رفتی پیش جیمین از اون پرسیدی اما اون ندیده بودتش،از جین و نامجون هم پرسیدی اما هیچی به هیچی از ایدل های گروه های دیگه هم پرسیدی اما بازم کسی ندیده بودتش انگار ای شده بود رفته بود تو زمین..
اما تو باید پیداش میکردی این تنها راهی بود که میتونستی خودت و بقیه رو از یه فاجعه دور کنی،یهو یه حس خیلی قوی بهت میگفت که بری تو جنگل ولی امکان نداشت اون دختره گفته باشه قطعا حس ششمت بوده....رفتی به جنگل و مدام اسم جیهوپو فریاد میزدی دیگه اشکت داشت در میومد چون وقت زیادی نداشتید رفتی و رفتی تا به یه غار رسیدی بعله جیهوپ اونجا بود خیلی هم ترسیده بود ماجرا رو بهش گفتی و اونم گفت که اون دختر سراغ اونم اومد کلی باهاش حرف زدی که بهش بفهمونی این که ایدلارو یه جای امن ببریم چقدر مهمه خلاصه راضی شد اما بعد یه مدت طولااااانی.....خلاصه رفتید پیش رییس و اپل تو حرف زدی و اون خندید ولی وقتی حیهوپ هم بهش گفت قیافه جدی به خودش گرفت و گفت از کجا اینقدر مطمعنید؟؟؟؟کارلا:برازش به پای حس ششم ولی این خیلی قوی تره....رییس قبول کرد برای همین همه ی ایدل هارو از شیشه ها و خوابگاه ها دور کردین و تو سایت فستیوال اعلام کردید که فعلا مردم نیان ،چیز های مهم شکستنی رو همه با کمک هم دور پلاستیک پیچونیدید که خراب نشه و نشکنن . خلاصه تمام اقدامات لازم رو انجام دادین تا کسی اسیب نرسه و همه ی ایدل ها و کارگر ها و تو و رییس هم یه جای امن بودید ،همه به تو یه جور عجیبی نگاه میکردن و فکر میکردن تو دیوونه ای!البته حق هم داشتن تو بدون هیچ مدرکی این همه کار انجام دادی کم کم خودتم داشتی به شک میوفتادی که نکنه همه ی این کارا برای هیچی باشه؟؟؟نکنه اون فقط خیالات بوده باشه و واقعا اون دختر نباشه؟؟؟اما یاد این افتادی که جیهوپ هم اونو دیده بود برای همین شکل نکردی و منتظر موندی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من قبلا نظر دادم ولی انگاری نیومده بوده 🥺
ولی توروخدا بنویسششش😭لطفااااا🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
عالی بودددددد😍💫
مرسییی;)
خواهش🤩💕✨