
بخون نظرت رو حتما بگو☺💜💜
جیمین گفت الان یکیش پیشمه😨 من شوکه شدم خودمو نیشگون گرفتم و گفتم خوابه اگه شانشم در خونه ی منو بزنه همیشه خوابم ولی خواب نبود😶واقعی بود😐ولی یه دفه کوک از اون پشت عین جن پرید بیرون و گفت همه چی رو شنیدم و پی بردم جیمین گفت 😂😂عجب از صبح تا حالا دنبالمون بودی😐😐😐 کوک:😆😆اره 😂 اگه حقوق موزیک بعدی رو بدی به من هیچ کی نمیفهمه جیمین عاشق شده😁جیمین😐😐😐😐عجب...... تهیونگ از اون ور پرید بیرون😐😐😐😐😐😐😐😐کوک: تو کجا😶😶😶 جیمین:تو هم دنبال ما بودی😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 تهیونگ :نه من دنبال کوک بودم اتفاقی تو رو دیدم😂😂 کوک:گل بود ز سبزه نیز اراسته شد😶 جیمین:ببینین چون هممون مکنه لاین های بی تی اسیم باید این راز رو بینمون نگه داریم باشه؟ کوک:نه من حقوق موزیکتو میخام😥 تهیونگ: منم همینطور😆 جواب جیمین به تهیونگ:اعترافاتتو به جی هوپ میگما😋 تهیونگ:باشه غلط کردم😂 کوک:خوبه بهونه ای نداری جلوی منو بگیری😆😂😹 جیمین: پیدا میکنم😂
کوک:نمیدم دستت😹 جیمین:بچه ها این دختره منو راهنمایی کرد تا بیام اینجا و راه رو پیدا کنم ..☺ کوک:خوشبختم 😁 تهیونگ:خوشبختم😅😁 من:ممنونم☺ بچه ها من دیگه باید برم مامانم نگرانم میشه خداحافظ☺ داشتم میرفتم که داد زدن(کوک؛ته ته؛و موچی همون جیمین) مراقب باش😲 وقتی برگشتم پشتم دیگه دیر شده بود یه ماشین با چراغای قرمز بهم خورده بود فقط اخرین چیزی که شنیدم صدای داد جیمین بود که گفت:(چرا!؟؟!؟!؟!؟) جیمین:زود باشین زنگ بزنین به امبولانس....😲😲😲😲😲زوددد تهیونگ زنگ زد و امبولانس رسید جیمین منو بغل کرد و برد تو امبولانس تهیونگ گفت:وای چه لحظه ی وحشتناکی بود..... کوک:وای خیلی بد بود که لحظه ی تصادف یکی رو از نزدیک ببینی
جیمین همچنان داشت گریه میکرد و میگفت چرا اخه باید این اتفاق بیوفته چطور اون ماشین به اون بزرگی رو ندید!!! راستی کسی تونست زنگ بزنه به پلیس اون مرتیکه/زنیکه رو ببرن بازداشتگاه!؟ کوک: اره من زنگ زدم وقتی تهیونگ داشت به امبولانس زنگ میزد.... تا الان گرفتنش
جیمین....همچنان دستمو گرفته بود و داشت زیر لبش یه چیزایی میگفت رسیدیم بیمارستان وقتی رسیدیم دکتر گفت:ضربه ی خیلی بدی به سرش وارد شده امکان حیاتش فقط ۲۰ درصده.... جیمین:دکتر لطفا تمام تلاشتونو بکنید تو رو خدا هر چه قدر بخواین بهتون پول میدیم دکتر: تمام سعی خودمو میکنم....
جیمین:ممنونم .... کوک:واقعا من خودمم کلافه شدم چطور ممکن بود😥 تهیونگ:...........(سکوت کرده بود چون خیلی از دیدن لحظه ی تصادف میترسید) کوک:تهیونگ.....!! تهیووووووونگگگگگ....... تهیونگ:......... جیمین: همچنان داشت گریه میکرد و لحظه ای نشد که دست برداره.... دکتر اومد بیرون گفت مریضتون فعلا حالش خوبه عمل جراحی خوب پیش رفت ولی به مغزشون اسیب زیادی وارد شده شاید تا ۵ تا ۱هفته اطرافیانشو نشناسه...... جیمین:میتونم برم تو!؟؟؟؟ دکتر:فعلا که نه ..... وقتی به هوش اومدن باید پدر و مادرشون بیان ....
حتما نظر بدید لطفا ادامه بدم؟؟؟یا نه؟؟؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا بعد یه سال پارت بعد نداره🙂
پارت بعددد پلیززززززززززززززززززززززززززززز
اوکی لاو
واااای من خودمم جیمین لاورم عاشق جیمینم خدابهم صبربده😂
عررر جیمین شوهر خومععع
ادامه بده ههههههه 😆😅
ادامه بده خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنونم
ادامه بدههههههه 🙌💜😍 عالی بود پارت بعدی رو زود تر بزااااار 😍😍💜💜💜💜💜💜💜💜
چشم حتمااا😇💜💜
وایییی دختر داستانت عالی بود بی صبرانه منتظر پارت بعدیت
هست و اینکه حتما باید ادامه بدی 💋💜💋💜💋💜💋💜💋
وای ممنونم-😘
پارت یک رو هم اگه نخوندی بخون ☺😙