14 اسلاید صحیح/غلط توسط: زینب/لونا انتشار: 4 سال پیش 175 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من اومدم با پارت سوم یعنی پارت آخر زندانی ازکابان و هشتمین داستانم . امیدوارم راضی باشید .
خب دوستان اون قسمت داستان بودیم که خاله رزیتا نامه میفرسته برای هری و گریس و میگه که میخواد بیاد هاگوارتز . بریم سراغ ادامه داستان :
گریس : خب اینکه بد نیس . از زبان هری: تا گریس اینو گفت دیدیم صدای خنده و اینها بلند شد رفتیم دیدیم خاله رزیتا اومده و پرفسور مگ گوناگال و خاله همو بغل کردن و دارن میخندن که یهو خاله پرفسور اسنیپ رو میبینه . رزیتا : سوروس ! خودتی چقدر پیر شدی . اسنیپ : رزیتا ! تو آزاد شدی . گریس : امممم ببخشید اما شما همدیگه رو از کجا میشناختید ؟ رزیتا : خب میدونید بچه ها راستش سوروس ....... اسنیپ: دوست پدر و مادرتون بودم . رزیتا : 😧 . آره آره دوست پدر و مادرتون بود
گریس : بریم بچه ها . ( در راه ) گریس : اونا ما رو چی فرض کردن چهار تا بچه که هیچی حالیشون نیست . هرمیون: از طرز رفتارشون اصلا خوشم نیومد . هری : یک چیزی بینشون بوده اینو مطمئنم . گریس : معلومه که بوده و میترسه که ما بفهمیم .
رون : من گشنمه . گریس هری هرمیون : رووووووون . رون :😁 . هری گریس هرمیون : 😂 . رون : 😂 .
گریس : یک سوال خاله رزیتا کجا میخواد بخوابه ؟ هری : نمیدونم . هرمیون : حتما یک اتاقی بهش میدن گریس. رون : وای دراکو اومد . دراکو : میبینم خانواده پاتر نمیتونن کاری کنن در مقابل سیریوس بلک برا همین مثلا بچه ها از خاله شون کمک گرفتن😏 . از زبان هری: تا دراکو این رو گفت گریس بغضش گرفت دراکو که بغض گریس رو دید اومد تا معذرت خواهی کنه که یهو هرمیون یک مشت محکم زد تو صورت دراکو .
دراکو تو شُک بود . گریس : وای چه مشتی بود آفرین هرمیون . هرمیون: ممنون . رون : مشت خوبی بود اما تو یک وقتایی میدونی فقط بعضی وقتا ترسناک میشی . دراکو : من ....... من ازت معذرت میخوام گریس . از زبان هری: مالفوی اینو گفت و دوان دوان رفت . گریس : چی ....... چی گفت ! معذرت میخوام گریس ! وای . رون : فک کنم پارسال حق با بقیه بود اون تو رو دوس داره . گریس : این امکان نداره . پدر اون بدجنسه . خودش اصلا اخلاق نداره . فکر کنم اینو گفت تا مشت بعدی رو نخوره .
هری : این معقول تره . هرمیون : آره درست میگی گریس . رون : بیایید بریم دیگه . گریس : باشه بریم . هری : تو چرا بغض کردی گریس به خاطر حرف دراکو ؟ گریس : نه یاد یک چیزی افتادم . هرمیون: چی ؟ گریس : نمیدونم یک خاطره تلخ ، یک کابوس ، یک ..... آه نمیدونم یک چیزی همش توی ذهنمه . صدای زنی که داره فریاد میزنه هری . صدای مردی که میگه نههههه گرررررررریس نههه . نکنه پدر و مادرم باشن . اما عحیب تر از همه اینکه زنه میگه هرییییی خواهر گمشده ات رو پیدا کن . اصلا نمیبینم شون فقط صدا هست یک چیزی نا پیدا اصلا واضح نمیبینم
هری : حالا مطمئن شدم یک خواهر دیگه داریم و مادر اونو سپرده به من . گریس : باید پیداش کنیم . هری : اگه پیداش کنیم خیلی خوب ازش مراقبت میکنم . گریس : بهم قول وقتی پیداش کردیم هنوز منو دوس داشته باشی . از زبان گریس: تا این رو گفتم هری اومد جلوم . دست هام رو گرفت . هری : من هیچ وقت از دوس داشتنم نسبت به تو کم نمیشه . گریس : ممنون هری . من خیلی دوست دارم . هری : منم . هرمیون : کاش منم یک برادر داشتم . هری : من جای برادرت بغلت میکنم هرمیون .
هرمیون : ممنون هری . از زبان گریس : هری و هرمیون هم دیگه رو بغل کردن . رون کنار من بود دستم رو گرفت منم دستش رو گرفتم یهو هر دو خجالت کشیدیم و دستمون رو از هم کشیدیم . بعدش هری و هرمیون از تو بغل هم دراومدند و رفتیم . در راه برگشت یک سگ رو دیدیم سگ سیاه درست مثل همون سگه بود که از توی خونه خاله رزیتا دراومد . رون موش خودش دستش بود اون سگ رون رو برد تو اون چاله که به یک جایی مثل اتاق ختم میشد ما دویدیم طرف رون .
یهو یک درخت عجیب که اون جا بود منو پرت کرد جیغ زدم بعد هری و هرمیون رو پرت کرد دیگه حالا مگه ولمون میکرد همش ما رو پرت میکرد هرمیون رو گرفت و اون جیغ میزد بعدش هرمیون منو گرفت و منم هری رو گرفتم من هری رو پرت کردم تو اون گودال بعد هرمیون رو محکم گرفتم . گریس : هرمیوووون درخت رو وِل کُکُکُکُکُن . ( با داد ) هرمیون : باشههههه اماده باااااااش . از زبان گریس : یهو هرمیون درخت رو ول کرد بعدش افتادیم روی هری که رو زمین افتاده بود .
هرمیون و گریس : ببخشید هری . هری : مشکلی نیست . بریم . از زبان هری: رفتیم دیدیم رون توی یک اتاق نشسته روی تخت ترسیده بودم رفتیم جلو . هری : اون سگ کجاست ؟ رون (باترس) : سگی دَدَدَر کار نیست اوووون خوودشهه هری . گریس : تو ..... خیانت کاااااار تو باید بمیری . سیریوس : عجله نکن. من خیانت کار نیستم . هرمیون : اگه بخوای هری و گریس رو بکشی اول باید منو بکشی . گریس : هرمیون آروم باش اون نمیتونه ما رو بکشه . چون قبل از اینکه بخواد ما رو بکشه خودش میمیره .
سیریوس (تو دلش) : هرمیون . حتما اونه چقدر شباهت داره به لی لی . گریس : چییییییی . پرفسور لوپین شما هم . هرمیون : برا همینه تو کلاس ها حضور نداشت چون مشغوله خیانت بود . سیریوس : پیتر پتی گروووووو اون خیانت کاره نه من . گریس : امکان نداره . هری : اون مرده . سیریوس: اون موشه . رون : چی اِسکَبِرز . از زبان گریس : یهو اسکبرز فرار کرد سیریوس یک چیزی خوند و اون شد پتی گرو .
هری: پس تو به پدر و مادرم خیانت کردی میکشمت . لوپین : هری عجله نکن ما باید اونو تحویل نگهبانا بدیم . گریس : حق با پرفسور لوپین هست هری . آروم باش . سیریوس : بیایید بریم بالا . از زبان هری : از اون گودال در اومدیم گریس و رون و هرمیون گفتن برم پیش سیریوس منم رفتم رون هم بدجور پاهاش زخم شده بود . رون : خیلی درد میکنه . هرمیون : خوب میشه رون . رون : باید قطع بشه مطمئنم . گریس : آروم باش رون خانم پامفیری یک راهی پیدا میکنه . هری : تو میدونی پدر خونده من کیه ؟ سیریوس : منم . هری : چی ! تو . پس حتما باید بدونی خواهر گمشده ام کجاست اسمش چیه کیه . سیریوس : آره اما باید مطمئن بشم . بعدش با اطمینان سال بعد بهت میگم . هری : باشه . از زبان هری: یهو یک کاغذ دراورد یادم افتاد سگ سیاهی که از خونه خاله رزیتا اومد بیرون و یک کاغذ دهنش بود همون سیریوس بلک با نامه پدر و مادرم بود .
گریس : وااااااای هریییی نگهبانا. هری : وای نه . لوپین : اسپکتو پاترونوووووم . هری : به تنهایی ازش بر نمیای منم میام . هری و لوپین : اسپکتو پاترونووووووووووم . رون : رفتن . اما پتی گرو کجاست اون رفت . گریس : اونا برگشتن . از زبان هری : ما پاترونوس رو انجام دادیم اونا رفتن اما همه ما بیهوش شدیم . وقتی به هوش اومدیم رون پاهاش درد میکرد اما بقیه ما خوب شده بودیم . پرفسور دامبلدور : خانم گرنجر فک کنم یکی چرخ کافی باشه زود انجامش بدید و یک بیگناه رو آزاد کنید . هرمیون : باشه حتما .
گریس : باید از گردنبند زمان برگردان استفاده کنی ؟ درسته ؟ هرمیون : آره . بیایید . از زبان هری : هرمیون از رون معذرت خواست بعد یک گردنبند رو در اورد و کرد تو گردن سه تامون . زمان به عقب برگشت ما رفتیم همون جایی که پتی گرو فرار میکنه اما نباید کسی ما رو میدید بعدش رفتیم و سیریوس رو از زندان آزاد کردیم و برگشتیم پیش رون . رون : چی چه اتفاقی افتاد من الان داشتم باهاتون حرف میزدم . هرمیون : 😅آه دیوونه نشو رون . گریس :😅 آدم نمیتونه در یک زمان دو جا باشه . راستی هری سیریوس چیزی نگفت راجب پدر خونده یا خواهرمون . هری : سیریوس پدر خونده ماست گریس . گفت باید مطمئن بشه که خواهر مون کیه و سال بعد با اطمینان میگه . هرمیون : نامه بدید هر سه تون . رون : منکه نمیدم میدونی . گریس : ولی منو هری تا دلت بخواد نامه مینویسم . هرمیون : ممنونم . از زبان گریس: بالاخره امسال هم تموم شد و ما برگشتیم خونه پیش خاله رزیتا .
خب این داستان زندانی ازکابان تموم شد میریم سراغ جام آتش امیدوارم لذت برده باشید .
کامنت بزارید حتما چالش رو هم انجام بدید
دوستون دارم . 💖
چالش : چه فصلی از سال رو دوست داری ؟ چرا ؟
( من خودم زمستان به خاطر برف و بارون ) ( حالا چقدر تو ایرانم برف و بارون میاد 😐)
14 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
زمستان
چقد دلم میخواد جای گریس باشم😐
چاش تابستون چون خبری از ومتحانات نیس
ممنون از داستان قشنگت من تو خونه خیلی حوصلم سر میره ولی وقتی داستانت رو میخونم دیگه حوصلم سر نمیره
چالش :زمستون رو بخاطر برف و بارون دوست دارم اما زیاد برف و بارون نمیباره بخاطر همین تابستون رو ترجیح میدم چون مدرسه ها تعطیل هست و تولد خودم هم تو تابستون هست
عاللللللللللللللللیییییی بووددد اجی زینب 💙💙💙😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘 جواب چالش: پاییز چون متولد پاییزم و اینکه عاشق بارونش و برگ های رنگی رنگی شم 🙂💙 عالللی منتظر بعدیم😁😁🥺🥺😍😍💖💖💖💖
ممنونمممم آجی شانا جووووووووووون 😘😘😘😘💙💙💙💙💙💙
وای بارون و برگ ها پاییزی 😍💙💙💙
حالا که فکر میکنم میبینم همه فصل ها رو دوس دارم 😐😑😅
😂😂😂😘😘
مرررسیییی😍😍😍
جواب چالش : بهار چون فصله زندگیه دوبارست💜😝
خواهش گلمممم😘💙💙💙
بهار . چه جالب این جوری بهش نگاه نکرده بودم 😅💙
امممممم راستی متاسفانه داستانتو زیاد انجام نمیدن .
به نظرم فکر می کنن داستان واقعی شه نه اینی که شما نوشتید
به نظرم تو توضیحات بگید تا شاید بیشتر بخونن
چشم حتما ممنونم بابت راهنمایی تون 😘😘💙💙💙💙
خیلی منتظر پارت بعدیم
واییییییییییییی خدا زیادی عالی بود
چالش : تابستون چون می تونیم شنا کنیم و مسافرت بریم و همینطورتولدم تو تابستونه
ممنونم عشقم 😘💙💙💙💙💙💙
عالييييی بود💖بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم❤
ممنونم عزیزم 😘💙💙💙💙
عالییییییییییییییییی بود
واقعا حرف نداشت بینظیر بود
بی صبرانه منتظر پارت بعدی داستان هستم
چالش : چه فصلی از سال رو دوست داری ؟ چرا ؟
تابستون : چون توش دنیا اومدم ، میوه های خوشمزه ای داره ، واسه مسافرت رفتن زمان خیلی خوبیه و...
ممنونم گلمممم 😍💙💙💙💙
تابستان هم فصل خیلی خوبیه خوبیه
عزیزم گریس کیه ...تو خود مجموعه هری پاتر،تا حالا اسمشو نشنیده بودم؟؟؟!!!🤷🏻♀️🤔
سلام عزیزم اگه از پارت اول قسمت اول داستام بخونی متوجه میشی نقش جدید اضافه کردم که خواهر هریه
گریس توی فیلم اصلی نیست .
گریس خواهر هری است که نویسنده خوبمون زینب جان به داستان اضافه کرده