
حمایت یادتون نره🙏🖤
وارد حیاط دانشگاه شدم حیاط خیلی بزرگی داشت و کلی دانشجو توی حیاط بود خیلی آروم قدم برداشتم و به سمت دفتر مدیر حرکت کردم متوجه نگاه های بچه ها شدم ولی اهمیتی ندادم و فقط سرعت قدم هام رو بیشتر کردم نفس عمیقی کشیدم و در زدم #بله بفرمایید آروم دستگیره رو به سمت پایین فشار دادم و وارد شدم +سلام من دانشجوی انتقالی هستم #اوه سلام بفرمایید خیلی خوش اومدید🤩😊 به سمت مبلی که کنار میز مدیر بود رفتم +مرسی ممنون😊 آقای چانگ(مدیر دانشگاه)دکمه کتش رو باز کرد و پشت میز نشت # خیلی خوش اومدید منتظرتون بودم😊 مدارک رو از توی کولم در آوردم و روی میز گذاشتم +بفرمایید این هم مدارک من آقای چانگ با تعجب به من نگاهی انداخت و گفت # اممم..بله حتما به مدارک نگاهی ميندازم +اگر اجازه بدید دیگه برم سر کلاس # بله بله حتما

از اتاق خارج شدم و پوفی از سر تاسف کشیدم با شنیدن صدای زنگ به سمت کلاس حرکت کردم "از زبان یو سونگ" با عجله به سمت کلاس دویدم :وای خدا باز دیر رسیدم😨 آروم در کلاس رو باز کردم ٪خانم لی بازم که دیر کردید :هه ببخشید استاد😁 سریع حرکت کردم سمت صندلی و نشستم سر جام ؛بازم که دیر کردی😂 :چه غلطی کردم بقل دستی تو شدم🤦♀️ ؛🤣🤣🤣🤣🤣 :هیییییس الان استاد بیرونمون میکنه😬 از شانس من یک بقل دستی خنگ گیرم اومده که همیشه رو مخ من راه میره ٪خیلی خوب بچه ها امروز یک دانش آموز انتقالی داریم :هوف دوباره😒 ؛🤣🤣 :ای خدا نخند😬🤯 ٪بیا تو یه دختر با موهای مشکی بلند و هودی آجری و شلوار مشکی وارد شد (عکسش رو میذارم براتون) "پایان صحبت یو سونگ" عکس لباس ا.ت👆
وارد کلاس شدم و کنار معلم ایستادم +سلام من کیم ا.ت هستم ٪خوش اومدی ا.ت میتونی اون صندلی آخر بشینی رفتم ردیف آخر و روی صندلی که هیچ بغل دستی نداشت نشستم +عالیه😏 ٪خیلی خوب درس رو شروع میکنیم "بعد از کلاس" زنگ خورد و تقریبا همه رفته بودن بیرون سرم رو گذاشتم روی میز و چشمام رو بستم ^هی انتقالی با صدایی که شنیدم هوفی کشیدم و سرم رو بلند کردم +با منی؟ ^به جز تو کسی دیگه انتقالی اینجا هست؟ +اوه بله درسته کاری داشتید؟ ^گفتی اسمت چیه؟ا.ت؟ +بله ا.ت هستم ^منم گیون وو هستم +از آشنایی باهات خوشبختم لبخند دندون نمایی از روی اجبار زدم و دوباره سرم رو گذاشتم روی میز
^میدنی من به عنوان ملکه زیبایی این دانشگاه شناخته شدم؟ چرا همیشه و همه جا باید یکی باشه که برای بقیه قلدری کنه؟ سرم رو بلند کردم و از سر تا پاش رو اسکن کردم +واقعا لیاقتش رو داری😊 از جام بلند شدم و از کلاس خارج شدم وارد حیاط بزرگ دانشگاه شدم نفس عمیقی کشیدم و چشمام رو بستم :سلام🤩 با صدای نازک و دخترونه ای که شنیدم به خودم اومدم +اوه سلام😊 :من لی یو سونگ هستم از آشنایی باهات خوشبختم☺ دستش رو آورد جلو و لبخند شیرینی زد دستم رو از توی جیب هودی در آوردم و باهاش دست دادم +منم خوشبختم😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به من بگو منو یه جایی ازاین داستانت جای دادی بوگوووو عررررررررررررر
نظرت چیه بشم بغل دستی خنگت ؟
اگر حمایت ها خوب باشه همین امشب پارت بعد رو میذارم😊🖤🍩
بگو ک داستان درمورد bts هست بگو ک هست البته چرا داستان ب این قشنگی نباشه😌😍
هست ولی اعضا توی این داستان خواننده نیستن😉
وای خیالم راحت شد اتفاقا وقتی خواننده نیستن مافیا و شغلای دیگه دارن اکشن تر و باحال میشه😜😜
😁😉🖤
افرین افرین🥺
ملسی ملسی🥺💕