من بهت نیاز دارم 💜 پارت2

سلام سلام این کاراکتر که پسر عمو الیکا باشه تو پارت ۱ جا مانده اسمش رابرت ۲۲. سالشه و در یکی از شرکت های تجهیزات پزشکی عموم که به نامش کرده کار می‌کنه و از بچگی عاشق من بود ولی از اون ور من ازش تنفر دارم😐 عکس رابرت 👆👆

یک روز قشنگ تابستونی بود 🌅بیدار شدم و در بالکنو باز کردم بوی گل های بالکن رو که با باد می‌اومدن حس میکردم 💜خیلی خوب بود یک آهنگ دینامیت بی تی اس گذاشتم و باش خوندم و بعد موهام رو بافتم و به پایین رفتم.همه سر صبحانه بودن (از زبون الیکا)سلام سلام صبح بخیر😉 هیچکی جواب نداد و فقط زنعمو بهم گفت براش قهوه بیارم و ساوین گفت پنکیک میخواد منم رفتم براشون آوردم و خواستم بشینم که عمو اومد و گفت سلام مارشمالو تنبل 😏 بعد همه منو مسخره کردنند😐 تنها کسی که با من خوب رفتار کرد و بهم گفت صبح بخیر خوشگل بانو پسر عمو بود😐😐😢😔😕 بالکن اتاق الیکا👆👆👆

صبحانه رو که خوردم به اتاقم رفتم تا لباسمو عوض کنم و به کارگاه آموزشی دندان پزشکی برم 😊 کلی گشتم تا لباسمو پیدا کردم من به عادت دارم اگر به چیزی تو سرم باشه حتمی باید انجام شه😅 خلاصه آماده شدم و اینم بگم که من از تیپ های لباس بلند و اینا خوشم نمیاد 😊 خلاصه فقط کفشام مونده بود که صدایی شنیدم....... لباس الیکا 👆👆

رفتم پایین و دیدن که عمو ،زنعمو و دختر عمو دارن خداحافظی می‌کنم و به سر کار میرم😐 نه نه نه این امکان ندارد آنقدر زود اینجا به اتفاقی داره میوفته چون پسر رابرت نرفته سر کار و وایساده دم پله ها.. آروم شروع کرد به بالا اومدن به سمت هم اون یکی می‌آمد جلو من عقب و همین کار تا آخر پله ها ادامه داشت تا اینکه من به دیوار خوردم و دیگه جا عقب رفتن نداشتم...... رابرت 👆 👆

(علامت رابرت+علامت الیکا#) بهم نزدیک شد دستمو گرفت و دستش رو گذاشت کنار صورتم طوری که نوشتم بای انگشتاش بود😔 +عشقم خوبی؟ #برو اونور رابرت +کجا بهتر از پیش تو بودن#رابذت از من دور شو کار دارم+نه نه نه تو باید فقط مال من باشی عشقم +بیا بریم تو اتاق من با هم حرف بزنیم #رابرت لطفا ازت خواهش میکنم از من دور شو+آخ اخ سرمه خیلی کجا میخوای بری من به هاتی بدنت نیاز دارم خیلی سردمه الان فهمیدم میخواست چیکار کنه اون مرد تیکه میخواست به من ت ج ا و ز کنه...... صورتش رو نزدیک صورتم کرد و خواست یه ب و س ه روی لبام بزارن که یکدفعه.....