د. ادب نداره دیگه چیکار میشه کرد
اد.نه که خودت خدای ادبی
سابین.بسه بچه ها الان وقتش نیست
د.نه این باید حد خودشو بدونه
اد. اگه ندونم چیکار میکنی؟
سابین.پسرا بسه تورو خدا
د.سابین تو دخالت نکن ببینم چه گ**ی میخواد بخوره
اد.حرف دهنتو بفهم وگرنه
++.آ
منم همینجوری نگاشون میکردم بی توجه به دعواشون کتابامو جمع کردمو و نشستم رو تختم و مشغول تست زدن شدم
اما صداشون نمیزاشت که سر یه حرف چطوری افتادن به جون هم نگا نگا
سابین بد بختم اون وسط بینشون کتک میخورد به امید اینکه بتونه جداشون کنه
اخیی بیچاره ها ، ناچار بلند شدم و از رو تخت اومدم پایین و وایستادم نگاشون کردن ..
نخیر اینطوری نمیشه ، اخه نمیشدم رفت بینشون یه وقت میزنن منو له میشم اون وسط .
همینژوری که فکر میکردم یه ایده زد به سرم
رفتم و یه سطل اب اوردمو پاشیدم رو سه تاشون
ای کاش نمیکردم .
اخه اینم ایدست مرینت
مثل چی افتاده بودن دنبالم با یه ظرف اب منم نباید خیس میشدم چونکه ممکن بود رازمو بفهمن
بعد از کلی دویدن سابین و ادرین از دو طرف منو گیر انداختن سابین ابو پاشید بهم اما شانس اوردم دیان کاری کرد بپاشه به پاهام و ادرینم با مشت کوبید تو بازوم درد بدی تو بدنن پیچید اما به روی خودم نیاوردم که هر کدوممون رفتیم تو اتاق خودمون من که یه راست چپیدم تو حموم ادرینم رفت اون یکی سرویس اتاقمون.
خلاصه
لباسامو در اوردمو رفتم زیر دوش دستم درد بدی داشت اما به روی خودم نمیاوردم چونمه میدونستم تو این راه قراره بیشتر از این دردا بکشم ولی هیچکدومشون در مقابل درد از دست دادن مادرم دردناک و غیر قابل تحمل نبود....
فکرشو بکنید فقط ۱۱ سال داشته باشی و مادرتو در حال مرگ و جون دادن ببینی
اشک از چشام جاری شدن واقعا تحمل دردشو نداشتم ..
رو زانوهام افتادم و گیس ورداشتمو ورداشتمو پرت کردم اونور تا موهام خیس بخورن ..
بعد از چند دقیقه که اروم شدم یه دوتا سیلی زدم تو صورتم تا به خودم بیام..مرینت تو باید قوی باشی تو باید نشونش بدی با کی در افتادن
مادرمو ازم گرفتن خانوادشونو از هم میپاشم ..
از رو زمین بلند شدم و یه دوش ساده گرفتمو موهامو خشک کردمو و مثل همیشه بستمش بالا و اول اون کیسه مخصوصشو گزاشتم تا نگه داره موهامو و بعدش گیس مومو تنظیم کردم رو سرم و بعدش لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون و خودمو پرت کردم رو تخت..
دلم برای بابا و الکس و دخترا و خونه تنگ شده بود ..دلم برای اون روزای شادی که داشتم تنگ شده بود .
حیف که اون روزارو از من گرفتن
همینطوری که تو فکر بودم یاد حرف دیان افتادم که اومده بود یه چیزی به من و ادرین بگه که دعواشون شد برای همین سریع رفتم سمت اتاق دیان..
بدون در زدم پریدم تو که بیچاره یه متر پرید هوا
» تو اینجا چیکار میکنی ارسین خانم ترسیدم
« هزار بار گفتم منو ارسین خانم صدا نکن یکی میفهمه شر میشه برام
»باشه جوش نیار حالا ، کاریم داشتی
«نه داشتم خاله بازی میکردم گفتم با شما هم امتحان کنم ..معلومه که کار داشتم دیگه
»خب حالا منو نخور،، کارتو بگو
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
های کایوتم•-•✨💗مح لیسا عستم•-•✨💗از کمپانیV®K•-•✨💗رنگ فندومم صورتیع•-•✨💗راستی به فنام می گم 🍭کندی🍭•-•✨💗تو چی کیوتی؟•-•✨💗کندی من میشی؟•-•✨💗_________________ببخشید بابت تبلیغ•-•✨💗من لیسا نیستم این کاربر ꨄˡᵃˡɪsᴀꨄ︎ خود لیساست من منجیرشم لطفا حمایتش کنید🍭