9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Miracles انتشار: 3 سال پیش 316 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
متاسفانه پارت 44منتشر نمیشه خلاصه: مرینت بزرگه و آدرین بزرگه آشتی کردن،مرینت به خاطر این که ناراحتی زیادی داشت بیهوش سد،خانواده ی دوپنچنگ م.ر.د.ن مریانا برگشته به دنیای پری های بیگانه و مرینت رو با آدرین تهدید کرده،یک دوزد به خونه ی آدرین و مرینت اومد مرینت شکستش داد گلوی آدرین به خاطر چ.ا.ق.ویی که دوزد گذاشته بود زیر گلوش زخمی شده اون هم بد همه بیمارستان بود، مریان و کاترین گریه کردن مرینت به زور آروم شون کرد😊 اسلاید بعد پارت45💝
پارت45:از زبان مرینت:مریان و کاترین دوباره گریه کردن منم به خاطر گریشون نگران شدم مامان امیلی گفت:دخترم آروم باش چرا به خاطر گریه ی بچه ها نگرانی😭 گفتم:نوزاد ها اتفاق های بد رو حس میکنن خدایا پدر بچه هام رو ع.ش.ق.م رو به تو سپردم😭😭بابام اومد گفت:دخترم آروم باش د.ا.م.ا.د من قوی ترینه پس هیچیش نمیشه همه گفتن:آدرین تورو تنها نمیزاره😭😊 آلیا و دختر ها اومدن بغلم کردن گفتن:ع.ش.ق آدرین آنقدر زیاده که دوام میاره😭🙃یک دفعه صدای بچه ها زیاد تر شد،گریم بیشتر شد گفتم:خدا کمکم کن😭😭😭دکتر اومد از اتاق بیرون بدو بدو رفتم سمت دکتر گفتم: آقای دکتر ی خبر خوب بهم دیدی😭😭گفت: متاسفانه خبر بد دارم😔دستم رو گذاشتم رو سرم گفتم: آقای دکتر چیشده😭😭 گفت:باید عمل شوند کنیم،گفتم: آقای دکتر هرکاری لازم بکنید ولی آدرین رو نجات بدید😭😭 گفت:هرکاری از دستم بر میاد انجام میدم 🙃رفتم نشستم،همه گریه میکردیم😭(بعد از عمل😘)
همچنین از زبان مرینت: آدرین رو از اتاق عمل بیرون آوردن بردن داخل یک اتاق رفتم پیشه دکتر به دکتر گفتم: آقای دکتر عمل چطور بود؟😭گفت:خانم ها.م.س.ر شما مثل اینکه خیلی خیلی خیلی شما رو دوست دارن تو کل عمل به زور اسم شما رو هی میگفتن🙃و بله عمل ایشون موفق آمیز بود😊انقد خوش حال بودم نزدیک بود بال دربیارم همه رو بغل کردم، از آقای دکتر اجازه گرفتم تا برم پیشه آدرین💖 رفتم نشستم گفتم: آدرین اگر از پیشمون میرفتی چیکار میکردم ها بدونه تو زندگی برام بی معنی میشد😭😭😭از زبان آدرین:بیدار شدم دیدم مرینت نشسته داره گریه میکنه🥺به زور نشستم دستم رو گذاشتم رو صورتش،از زبان مرینت:ی دسترو صورتم حس کردم سرم رو بالا آوردم دیدم آدرین نشسته دستش رو گذاشته رو صورتم میخواست حرف بزنه که دستم رو گذاشتم رو صورتش گفتم:نباید صحبت کنی ع.ش.ق.م💖به زور گفت:ب.ب.اشه ولی او گریه نکن🥺🥺 گفتم:باشه عزیزم💓 یک دقیقه وایسا الان میام رفتم بچه ها رو بردم پیشه آدرین،نشستم گفتم:از وقتی اومدیم بیمارستان یکم هم آروم نبودن😞
همچنین از زبان مرینت: آدرین رو از اتاق عمل بیرون آوردن بردن داخل یک اتاق رفتم پیشه دکتر به دکتر گفتم: آقای دکتر عمل چطور بود؟😭گفت:خانم ها.م.س.ر شما مثل اینکه خیلی خیلی خیلی شما رو دوست دارن تو کل عمل به زور اسم شما رو هی میگفتن🙃و بله عمل ایشون موفق آمیز بود😊انقد خوش حال بودم نزدیک بود بال دربیارم همه رو بغل کردم، از آقای دکتر اجازه گرفتم تا برم پیشه آدرین💖 رفتم نشستم گفتم: آدرین اگر از پیشمون میرفتی چیکار میکردم ها بدونه تو زندگی برام بی معنی میشد😭😭😭از زبان آدرین:بیدار شدم دیدم مرینت نشسته داره گریه میکنه🥺به زور نشستم دستم رو گذاشتم رو صورتش،از زبان مرینت:ی دسترو صورتم حس کردم سرم رو بالا آوردم دیدم آدرین نشسته دستش رو گذاشته رو صورتم میخواست حرف بزنه که دستم رو گذاشتم رو صورتش گفتم:نباید صحبت کنی ع.ش.ق.م💖به زور گفت:ب.ب.اشه ولی او گریه نکن🥺🥺 گفتم:باشه عزیزم💓 یک دقیقه وایسا الان میام رفتم بچه ها رو بردم پیشه آدرین،نشستم گفتم:از وقتی اومدیم بیمارستان یکم هم آروم نبودن😞
چند روز بعد که آدرین مرخص میشه)از زبان آدرین:رفتم خونه در رو باز کردم دیدم همه جمع هستن و باهم گفتن: به خونه خوش اومدی💖بعد مرینت از پله ها آمد پایین لباسش خیلی خوشگل بود😍«عکس اسلاید مرینت👆»اومد جلوم ب.غ.ل.ش کردم گفتم:دلم برات یک زره شده بود🥺🥺 گفت:آدرین،دیدم داره آروم گریه میکنه🥺 گفتم:بانو گریه نکن الان گریم میگرها🥺 اشک ها شو پاک کرد،از زبان مرینت:کلارا اومد گفت:خانم بچهها آنقدر این ور و اون ور رفتن خسته شدم بچه ها تون بمب انرژی هستن🥵 گفتم: فعلا بچه ها رو بیار پایین بعد میتونی بری مرخصی💝 گفت: ممنون خانم🙃🙃 بچهها رو آورد پایین،هر دوتا شون رو بغل کرد🙃بعد همه دست زدن💝من گفتم: آدرین برات هدیه دارم،گفت:چه هدیه ای؟😍 گفتم: این پشت من یک هدیه هست تودستم ولی هنوز نفهمیدی🤭باباگابریل گفت: دخترم آدرین از بچگی احمق بود😂همه خندیدیم آدرین گفت:بابا😩😩 گفتم: بفرمایید اینم کادو،از زبان آدرین: کادو رو باز کردم یک ساعت بود😍(عکس اسلاید)مرینت گفت:یک هدیه ی دیگه هم دارم ولی به موقع اش میفهمی چی هست😊 گفتم:مرینت تورو خدا😩😩 گفت: باشه، در گوشم گفت،گفتم:مرینت الکی که نمیگی به این زودی کلا مریان و کاترین 7 ماه شونه😨😨 گفت: دیگه شده من چی بگم😑 گفتم:داری راست میگی😱😱گفت:آره یعنی تو دیگه بهم اعتماد نداری🥺گفتم:معلومه که دارم😍همه گفتن: اینجا چه خبره؟ما گفتیم: ................
گفتیم:ما قرار دوباره مادر و پدر بشیم😄 همه تبریک گفتن و رفتن❤️از زبان مرینت: احساس کردم پیام ذهنی دارم دریافت،«پیام: ملکه ی ابرقهرمان ها مرینت آگراست مریانا هستم بدون دارم میام تا پاریس رو جهنم کنم😡»به آدرین گفتم: آدرین آدرین آدرررررررییییینننن گفت:جانم چیشده😰 گفتم:مریانا داره میاد پاریس😡 گفت: مرینت عمرا بزارم اینکار رو انجام بدی تو ب.ا.ر.د.ا.ر.ی گفتم:آدرین نترس یک چیز میدونم که میگم❤️گفت:باشه😢یک دفعه صدای جیغ بیرون بود بچه ها که خواب بودن،من و آدرین رفتیم بیرون بیرون همه داشتن جیغ می کشیدن دیدم بله مریانا اومد😡
دیگه بسه وقتشه خودت واقعیم که سال ها مخوفی کردم رو نشون بدم😡دادزدم: همه گوش کنید من دخترکفشدوزکی هستم و علاوه بر اون کسی هستم که هیچ کدوم نمیدونید😡 «🌥️نیروی زندگی فعال🌥️»رفتم رو هوا لباس اصلی ضاحر شد😡از زبان آدرین:این دیگه چی بود😱مرینت چشماش قرمز شده بود ترسناک😥😨از زبان مرینت: گفتم:مریانا دنبال من بودی پس بیا اینجا😡😡باهم حمله کردیم تنها یک را ه بود که اونم😡«نویسنده: لباس مرینت جوری هست که آسیب رو از مرینت دور میکنه پس بچه ی مرینت چیزیش نمیشه❤️»گفتم: مجبورم کردی(نیودا مع ن)«ورد یکم مسخره هست😓»و نوری که داشتم رو به سمتش شلیک کردم😡اونم هم همین کار رو کرد،یمی از زربه هاش نزدیک بود به من بخوره که با نیروم جلوش رو گرفتم و سعی کردم به سمت خودش برگردونم😡😡سعی بیشتری کردم تا اینکه..................
تا اینکه نیروی رو بخودش زدم😨و مریانا پودر شد😨همه دست ، جیغ زدن انگار مهمونی بود🥳🥳 گفتم:(غیر فعال)همه اومد پیشم از آندره بستنی فروش گرفته تا شهردار با من عکس و امضا گرفتن😳😳 آدرین اومد پیشم گفت: بانوی من حالت خوبه؟گفتم: خوبم😊 گفت:ع.ا.ش.ق.ت.م تا ابد❤️ گفتم:ع.ش.ق.م بهت هیچ وقت کم نمیشه💝و...........؟«میدونید😜»(اینم از پایان عشق سیاه و قرمز♥️🖤)
منتظر داستان جدید باشید اسمش رو نمیگم اگر میخواید تو نظر ها به هرکسی که میخواد بفهمه داستان جدید میراکیلس چیه و می خواد بخونه😜😊
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالی بود آجی جونننننننـ💕❤❤💕❤❤💕
خیلی قشنگ بود😭❤❤❤❤😍
پارت اول داستان جدید درحال بررسی هست 😘
زود بزار بعدیو
امممم دریا جان داستان عشق سیاه و قرمز تمام شده😶😶😶این پارت آخره من داستان جدید دارم مینویسم 😘
عه🥲ادمه چرا نمیدی
خب همه ی داستان ها یک روز تمام میشن داستان بعدی عشق شیرین رو معرفی کردم از میراکیلس هست شیپ هم آدرینت ❣️
اگر خواستی داستان جدید پارت اول اومده بخوان💖
اوکی حتما میخونم
اووو
چی شده😯😯
از شدت قشنگ بودن گریم گرفت
💖نه گریه نکن آبجی ناراحت میشنا🥺
از قشنگ بودن
ممنون عزیزم ولی بازم دلم نمیاد اسم تو چشمای آبجیم جمع بشه🥺🥺
باشه مهتا
💖
خیلی علی بود مثل همیشه ❤️
و پایان خوبی هم نوشتی امید وارم داستان بعدی رو زود شروع کنی و اونم خوب باشه راستی کی داستا جدیدی رو میزاری؟
همین امروز هم تست معرفی هم پارت1 رو میزارم💝💖
پارت اول اومد عزیزم 😘
عالییییی
💝Thanks💝
عالیییییییییییی بود👍🏻❤💜😃
مرسی مرسی عزیزم 😍😍😍
عالی
💖ممنون💖
به لیستم اضافه شد
ممنون عزیزم 💓💓
خب ز.و.ج ها آدرینت هست توی این داس همه شون بود و اسم داستان (عشق شیرین)هست💖
آها
مههههههههتااااااا
بالاخره تموم شد
آخیش
خب داستان جدید چیه