
این پارت خیلی ناراحت کنندس

املی داره میره پیش آقای مرموز و خیلی هم خوشحال! میرسه جلوی در و بازم مثل همیشه بدون در زدن میره تو. املی:سلام آقا چطورید؟خب دیگه آماده بشید بریم! آقای مرموز:سلام!بازم که بدون در زدن اومدی! املی:خب ببخشید!حالا سریع آماده بشید! آقای مرموز:مطمئنی!بهتر نیست بزاریم برای برای بعد؟! املی:دست بردار!بهتون نمیاد اینقدر ترسو باشید! بعد دست آقا رو گرفت و کشیدش پایین! و بعد با هم به طرف پارک حرکت کردن بعد رسیدن به پارک روی صندلی نشستن و شروع به حرف زدن کردن!

ادرین حوصله سر کار رفتن رو نداشت رفت و توی پارک سر کوچه نشست ولی در همین هین صدای خنده آشنایی رو شنید که از اون طرف پارک می آمد منشا خنده یه آقای پیر و یه دختر جوون بود ادرین رفت جلو و با صحنه ای مواجه شد که هر روز عمرش دعا می کرد او صحنه رو نبینه

سارا و لویی تصمیم گرفتن که دیگه امروز هر جوری شده همه چیز رو به ادرین و مرینت بگن. سارا:بابا الان سر کار و عصر بر میگرد پس تا اون موقع وقت داریم تا حرف هامون رو تمرین کنیم.لویی:اگه بابا زود برگشت چی؟سارا:حرف مسخره نزن لویی تا حالا دیدی بابا زود بر گرد.لویی:اره خب توی سالگرد عروسی شون،توی سال نو.و وقت هایی که کار مهم توی خونه داره یا مواقعی که با مامان دعوا کرده و مامان از دستش ناراحت و....سارا:باشه باشه گرفتم پس این احتمال هم هست که زود بیاد.لویی:دقیقا

ادرین حوصله رفتن به سر کار رو نداشت به همین خاطر وایسادم تا توی پارک بشینه که یهو یه صدای خنده آشنا شنید سرش رو چرخاند و دید یه دختر جوون با یه آقای پیر نشستم و با هم حرف می زنن رفت جلو.و ناگهان با صحنه ای مواجه شد که کل این سال ها آرزو می کرد که همچین اتفاقی نیفتد!

اذین:املی تو اینجا چیکار می کنی اونم پیش این...(سانسور😶)املی:بابا....خب بزار توضیح بدم من...._تو چی می خوای بگی اتفاقی این یارو رو دیدی!_نه خب بزار توضیح بدم. _لازم نکرده توضیح بدی همین الان سوار ماشین میشی! _ ولی _ برو😡😡😡

گابریل خشکش زده بود و به صورت ادرین زل زده بود ولی یه مشکل دیگه هم بود هیچی نمی گفت و بازم داشت از دستش می داد و مهم تر از همه املی یعنی دیگه نمی تونست اون رو ببینه!؟

در خونه محکم باز شد مرینت با چشم های گرد شده به صورت اشکی املی نگاه می کرد و همین طور به چهره عصبانی ادرین.مرینت:چی شده؟املی گریه کنان رفت بالا ادرین هم نشست کنار در و دستش رو گذاشت روی صورتش.مرینت:چه خبر ادرین چی شده؟ _ اگه بفهمی املی رو با کی دیدم تو ام مثل من می شی!

گابریل در خونه رو باز کرد رو رفت نشست روی صندلی و به عکس خودش و ادرین خیره شد:من اشتباه بزرگی کردم و الان دارم تاوان کاری که کردم رو پس میدم ولی بعد این همه سال فکر کردم همه چی مثل قبل میشه و برای رسیدن به خواستم از املی استفاده کردم تا من رو به ادرین برسون ولی باز حقیقت ماجرا رو ندیدم من به ادرین نیاز ندارم املی تنها کسی هست که من منتطرش بودم.دختر کوچولوی من!

خب ببخشید این پارت دیر شد امید وارم خوشتون آمده باشه لایک و کامنت یادتون نره

کپی ممنوع......نویسنده:S,e
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بود💝
💛💛💛💛
عالی
💖💖💖💖💖💖💖