سلامممممم من برگشتمممم💖😄
از دید ا.ت رفتم خونه جیمین: ا.ت چقدر دیر اومدی؟ حالت خوبه؟ ا.ت : اره فقط یکم دلدرد دارم من میرم دوش میگیرم رفتم دوش بگیرم با خوردن اب به پهلوم جیغ خفه ای کشیدم ولی نمیدونم جیمین چطوری شنید جیمین: خوبی؟ ا.ت: اره کف رفت تو چشم جیمین : اها باشه راستی من دارم میرم خونه ی تهیونگ درس بخونیم ا.ت :باشه زود برگرد من شامو درست میکنم جیمین: مرسی از حموم که اومدم بیرون جیمین نبود..... خیالم راحت تر بود رفتم شامو درست کنم که.......

ا.ت: شت نودل نداریم برم بخرم💔🙂 ۷ تا نودل از فروشگاه برداشتم چشم افتاد به اخرین شیرموز توی قفسه ا.ت: (اسلوموشن) شیییییییر موووووووزززززز تا اومدم برش دارم........ یکی زودتر برش داشت😢💔🤯
کوک: ببخشید من از شیر موز نمیگزرم ا.ت: بغض کردم😟😦 کوک: وات.... ا.ت: یهو زدم زیر گریه😢😭 لیا: عه وا کوک چیکار کردی با ا.ت؟ هااااا؟؟؟؟ کوک:...... ا.ت : 😭😭😭😭😭😭 لیا: کوک توضیح بده کوک: هیچی فقط اون داشت اخرین شیر موز تو قفسه رو برمیداشت من زودتر برداشتم🙂 لیا: ........ پاشو بریم کوک🙂💔🤯 اونا رفتن منم کم کم گریه ام تموم شد پاشدم و حساب کردم
بعد.........دیدم که یه ماشین داره میاد سمت یه پچه ی ۵_۶ ساله .... مادرو پدرش هم حواسشون نبود دویدم سمت ماشین بچه رو هل دادم و ماشین به من خورد ......... فقط با شدت پرت شدمو چشام سیاهی رفتو بیهوش شدم .......
از دید جیمین تهیونگ: جیمین تو و ا.ت خواهر و برادر واقعی نیستین نه؟ جیمین: اره یادمه که منو از خونم تو سن ۷ سالگی ولم کردن..... فلش بک جیمین۷ ساله : هق هق ا.ت ۴ ساله: چیلا گیله میکولی؟( چرا گریه میکنی😂) جیمین ۷ ساله: خوانواده ی من منو دوست ندارن من دیگه خانواده ندارم هق هق هق ا.ت۴ ساله: منم ندالم میقای من بشم تاهلت؟ (منم ندارم میخوای من بشم خواهرت) جیمین ۷ ساله: اوهوم ولی باید قول بدی منو دوست داشته باشی و منو ول نکنی ا.ت ۴ ساله : دوله دول ( قوله قول)اخ جوننننننن بلادله بدلت تل پیدا کلدم( اخ جون برادر بزرگ تر پیدا کردم) پایان فلش بک جیمین: و اینطوری ما خواهر و برادر شدیم
رینگ رینگ( صدای تلفنه😂) جیمین : الو..........بله..............چیییییییییییییی؟؟؟!!!!! ال الان میام هق هق تهیونگ تهیونگ: عه پسر چی شد چرا گریه میکنی جیمین: ا.ت.......هق تصادف کرده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
خیلی خوب مینویسی
عالییییییییییییییییییی