
امیدوارم خوشتون بیاد:)🌼❤
علامت ا/ت_ علامت سومین+ علامت جیمین* علانت جینسونگ٪ ویو ا/ت: زنگ زدم ب سومین و کل ماجرارو تو 5 دیقه گفتم.. _اره دیگه..خب ببین الان من میرم برای ناهار..حواست ب مغازه باشهه +اوکیه برو ناهارتو بخور راستی بنظر منم مدل شدنت انتخاب خوبیه _ اوک قربونت خدافظ +بایی من برم که جیمین منتظره هوف.. ویو جیمین: خدایا کی صحبتای این خاهرا تموم میشه..اع بالاخره تموم شددد خدایا مرسی😐💔😂 ..ا/ت وارد ماشین میشه.. _هوف..ببخشید دیر شد خاه انقد سوال پیچم کرد😅🤦♀️ * اوه نه نه..میتونستی هر چقد میخای صحبت کنی.. _هیم..اقای پارک دیگه تعارفم حدی داره:/ نمیشه که هرچقد دلم خاس صحبت کنم از وقت شما گرفته میشه(خاهرم دعوا داریا😐💔) *خیخ خب..کدوم رستوران بریم؟! _الان زیاد زود نیس بنظرتون؟! تازه ساعت 12:15 دیقس *خب..اگه میخاید میتونیم بریم ی دوری بزنیم تا وقت ناهار..بریم همون کافه پیش پارکی که تصادف کردیم؟! _اگه واقعا براتون زحمتی نمیشه و وقتتونم ازاده..چرا که ن بریم🙂 *پس بزن بریم کافه..راستی ازین به بعد لازم نیس زیاد با من رسمی حرف بزنی میتونی اقای جیمین صدام کنی _امم..اخه ی روزم نیست که ما باهم اشنا شدیم..چجوری رسمی باهاتون حرف نزنم *ببین خانم ا/ت ازین به بعد شما قراره ب عنوان مدل تو شرکتم کار کنید..و همونجوری که من با مدل ها صمیمی میشم البته ن زیاد:) با شمام میخام صمیمی بشم(چه توقعا داری داداچم😐💔) _هوم باشه اقای جیمین.. ..بعد از حرف ا/ت صدایی جز اهنگ تو ماشین نیومد تا وقتی که رسیدن ب کافه..ساعت 12:45 دقیقه..
..به کافه رسیدن و الان تازه رفتن.. ویو جیمین: به کافه رسیدیم..من درو برا ا/ت باز کردم(عین فیلم پرنسسیا) و رفتیم داخل..رفتیم رو ی میزی که پیش پنجره بود نشستیم.. گارسون اومد.. #سلام خیلی خوش اومدین..چی میل دارید؟! *_همون همیشگی (*_ ینی دوتاشون باهم گفتن) #چشم😅 هردوشون با تعجب ب هم نگاه کردن و بعد چن ثانیه زدن زیر خنده😂🍓 *از همین الان گفته باشم..من حساب میکنم😌 _اوه نه نه نههه اقای پاررک جیمین تا من اینجام کسی جز من حساب نمیکنه..😉😏 *اخه.. _اما و اخه و چرا و فلان نداریم..حداقل که دیگه من باید پول کافه رو حساب کنم..وایسا ببینم..نکنه میخای پول کافه رو حساب کنی تا پول رستوران و من بدم؟! اگه اینجوریه حرفی ندارم..با کمال میل پرداخت میکنم..ولی اینجوری شما میزنید زیر قولتون😐😂 * آههه ا/ت اصلا همچین چیزیم نیست من اونقدرام خسیس نیستم..😂😂😌(حالت مظلوم بازی و شوخی) _اوه اقای جیمین..من شوخی کردم..بنظرم با شناختی که از خودتون و شرکتتون دارم شما خیلیم دست و دلبازید ولی..سختگیررر..* خیلی سختگیر😐😂 ..وباهم میزنن زیر خنده و کلا میگن میخندن تا وقت ناهار که میشه ساعت 1:50..
*خب بریم همون رستورانی که گفتم؟! _بله همونجا بریم ..رسیدن به رستوران و رفتن رو ی میز نشستن گارسون اومد.. #سلام وقتتون بخیر..چی میل دارید ..ی نگاهی به منو میندازن و غذای مورد نظرشونو گفتن.. *خب..ساعت چنده؟! _ساعت 2:10 دیقه *اوهوم..مرسی _خحش ..هردو سکوت کردن.. *خب..از کی میخاید ب عنوان مدل بیاید؟ _امم..فعلا نمیدونم..راستی کی قرار داد ببندیم؟! *پس فردا یا فردا خوبه؟! _اره😅 ..غذا رو میارن و اینا میخورن.. _اووم دستتون درد نکنه بابت غذا اقای پارک *خاهش میکنم خانم کیم _پس از همون روزی که قرار داد بستیم میام *عالیه.. _اگه میشه منو جلو شرکت پیاده کنید ممنون میشم چون ماشینم اونجاست *حتما..
..جیمین ا/ت رو جلو شرکت گذاشت و ا/ت رفت سوار ماشینش شد و رفت مغازه..جیمینم رفت شرکت و با وکیلش و داداشش همه چیو برای پس فردا اماده کنه تا قرار داد ببندن.. تموممم شددد🎀💕 اگ خوشت اومد بلایک لاولی🌼🍓
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
چرا باید یکی از تصور کنیدام تو بررسی رد بشههه😐💎
هیچی توش نداشتت😐✨
واقعا که..تازه پارت پنجم داستانمم منتشر نمی کنید😐🍓
سلااام..خوبین..پارت پنج رو گذاشتم..تو صف بررسیه دوستان ناظر اگه میشه زود برید بررسی کنید..چیزیم نداره🙂🍓
سلوم منو یادت میاد😐🙌
سلم ارح
خعلی خوب بود 😻💕
ملسی هانی🙂💚🌱
عالی بود
عالیییییییییییی
مرسیی هانی🙂💚🌱