
داستان اینه که یه دختر در اثر تصادف به مای هیرو آکادمی میره و شیپش با شوتوعه کوسه ی دختره عجیب اندر غریبه و توی داستان خودتون میفهمین که دقیقا کوسش چیه
داشتم از خیابون رد میشدم که یهد یه ماشین بهم زد و..... تاریکی مطلق چشمام و که باز کردم دیدم یه پسره با موهای دورنگ سفید و قرمز بالاسرم وایستاده _ش.. شوتوووو!!! +من و از کجا میشناسی؟ _عه گومن تودوروکی سانن من یکی از طرفداراتم تو کراش منی +.... (رف تو افق محو بشه 😐😂) +تو به یو ای میری؟ اخه لباس مدرسه یو ای تنته _ها؟ یو ای؟ هاا آ آرههه اسم من ماریه ماری دوپن +اوهوم خوشبختم بهت کمک میکنه که وسیله های کیفت که زمین ریخته بود و حمع کنی و باهم به سمت یو ای میرین
=برلیاننننن _هااا اوراراکا چاننن؟ =برلیان هردومون تو یه کلاسیممم _عرر واقعا؟ این خیلی خوبههههه(ذوق کرده چون با شوتو تو یه کلاسه😐😂) +پس همکلاسی ایم _اوهوم این خوبه مگه نهه؟ +.... _اوچاکو چانن بیا بریم کلاسس خب بلهه 3 تایی رفتین سر کلاس اوچاکو اسرار کرد پیشش بشینی ولی تو پیش شوتو نشستی یهویی در باز شد و ایزاوا سنسی وارد شد کم ور ور کرد و گفت $یه آزمون عملی داریم هرکی که اخر بشه اخراجه همهمه کلاس و برداشت 😐💔 میدوریا که داشت از استرس خودکشی میکرد آزمون شروع شد و کارت خیلی خوب بود اخرم تو سوم شدی نفر اول شوتو و نفر دوم باکوگو(درسته دیگه؟ یا برعکس بوددد؟) خوشحال بودی که تونستی سوم بشی میدوریا که اخر شده بود ناراحت بود که یهو ایزاوا سنسی گفت $کسی اخراج نمیشه فقط یه شوهی بود و بلهههه میدوریا راحت میشه
زنگ تفریح بود و تو یهویی شوتو دیدی که تنهایی نشسته یه طرف بدو رفتی سمتش _ تودوروکی سانن تنهایی؟ +اره.. راستی میتونی شوتو صدام کنی _اوکی پسس شوتو کون میشه باهم دوست باشیممم؟ شوت اولش تعجب کرد ولی بعدش یه لبخند خیلی محو زد و گفت +باشه با لبخند کنار شوتو نشستیو شروع کردی به ورور کردن _شوتو کون من کره ای_چینی ام ولی توی ژاپن بزرگ شدم و خانواده ای ندارم البته دوستی هم نداشتم تا... الان +منم تا الان دوستی نداشتم یهو اوچاکو و میدوریا رو دیدی و با نیشخند گفتی _اوچاکو و میدوریا بهم میان هاا نه؟ +نمیدونم _میخوام بهم برسونمشون😁 +فکر جالبیه و بعلهههه زنگ خورد و مجبور شدین برین سر کلاس کلاستون با المایت بود توی مسابقه تو و شوتو باهم و میدوریا و اوچاکو باهم بودن و بعلهه اخرسر تو شوتو برنده شدین همشم به لطف شوتو😐💔مدرسه تموم شد و وقتی داشتی یرمیگشتی یه ماشین جلوت نگه داشت #ماری ساما لطفا بشینید و اینجا بود که پی بردید بچه پولدارین و رفتین نشستین توی ماشين
رسیدین به خونه البته خونه که چه عرض کنمممم قصری بود واسه خودش وارد شدین که چنتا خدمتکار خم شدن و بهتون سلام دادن توعم با لبخند جواب سلامشون و دادی و رفتی تو اتاقت لباسات و عوض کردی و رفتی پایین تا یچیزی بخوری انقد گشنه بودی که نگوو _واییی خیلی گشنمه @خانم صبر کنید الان براتون ی چیزی میارم تا بخوريد _واییی مرسیی @خ..خواهش میکنم خانم _انقد به من نگو خانمم صدام کن ماری @چ..چشم _میگماا اسمت چیه؟ @ا..الیزابت هستم _خبب پسس الیزا چانن اگه خوشت نمیاد میتونم الیزابت صدات کنماا هرجور راحتی
@ن..نههه چه مشکلی اخه ماری _خب پس الیزا چانن میشه برام یچی بیاری بخورمم؟ گشنمهههه @چشم _مرسی الیزابت الیزابت رف یچیزی اورد تا بخوری و بعلهه توعم مث ندید پیدیدا افتادی به جون غذا الیزابتم اون کنار ریز ریز میخندید _وایی گشنم بودااا مرسی الیزا چانن @خواهش میکنم ماری رفتی بالا تا تکالیفت و انجام بدی ولی متاسفانه هیچی حالیت نبود چون از 14 سال به 16 سال ارتقاء پیدا کرده بودید و هیچی بلد نبودیدددد _اههه هیچی بلد نیستمممممممم @ماری اگه بحوای کمکت میکنم _واییی دست گلت درد نکنه الیزا چانن الیزابت همچی رو توضیح داد و تازه فهمیدید چخبره
تموم شد امیدوارم که خوشتون اومده باشههه😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالی بود پارت بعدی پارت بعدی یه سر به داستان من هم بزننننن❤❤❤❤ لایککک شدییییی
سلام ملی
بفالوم
خیلی خوب بود، پارت بعد لطفا 💞