
ناظر جان پر مادرت قَسَمت میدم ده بار بیشتر این داستان میزارم رحم کن و تاید کن امروز تولد نویسنده است تایید کنی خوشحال میشع
پارت ۳۸ از زبان کت خندیدم و گفتم واو لین جمله قدر اشناس بهش نزدیک شدم و گفتم این جمله رو جایی نشنیدی گفت اممممممممممم چرا از زانو یه دیونه ای شنیدم گفتم احتمالا اونی که این حرف رو بهت زده دیونه تو شده و گرنه قبلا خیلی هم سالم بوده گفت هر هر هر بی مزه گفتم میخوای با مز کنیم گفت نه غلط کردم خندیدم و یهو از زبان مرینت خندید و خودش رو در عرض یک ثانیه بهم نزدیک کرد و......... نتونستم کاری بکنم فهمیدم از قدرتش استفاده کرده با این که چشام رو بسته بودم ولی تو دلم کلی به خودم و خودش ف..ش. دادم مانند
............مرینت میدونی این پسر قابل اعتماد نیست کته ........... پس دست کشیدم ....... ..... بر داشت و گفت عجیبه گفتم اره این عجیبه چرا هر موقع به من میرسی منو اذیت میکنی بهم یه نگاه کرد و گفت من منظورم اذیت کردن نبود منظورم این بود که از وقتی که اومدی هیچکس شرور نشده گفت ای کاش زودتر میومدی و خنده دندون نمیایی زد گفتم کت من خوابم میاد بهم نگاه کرد و گفت بخواب
بهم نگاه کرد و گفت بخواب گفتم بمیری ببین اخر سر هم نزاشتی فیزیک بخونم خندید و گفت باشه من میرم بیرون تو هم بخواب فردا زودتر بیدارت میکنم بشینی بخونی گفتم باش رفت بیرون و در رو بست خودم رو همون طور که تو جا بودم پرت کردم رو تخت و گفتم تیکی ژونم شب دیگه به ادامه نرسیدم و خوابم برد از زبان کت صبر کردم بخوابه ۵ دقیقه نگذشت که در اتاقش رو باز کردم دیدم بعله ۷ پادشاه که هیچی بالای ۱۰۰ تا پادشاه رو داره خواب میبینه رفتم پیشش و مثل هر شب م.و .ه..ا...ش.. ر...و.. نوا...ز....ش کردم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
عالیییییی بود
❤❤❤❤❤❤
عالی
عالی بود عسلکم 😍😍
عالیی بید
و راستی تولد مبارک🍃
من منتشرش کردم 🙂💕
اها پنج تستت لایک شد 😐
تشکر 😐👐🏻