
سلام اومدم با پارت دوم خیلی ممنون که دنبال می کنید
سلام این تست ۶ تا سوال داره ولی خیلی می نویسم😅 از زبان مرینت :رسیدیم به بستنی آندره دیگه نزدیک های غروب بود دوتابستنی بارنگ سبز پسته ای قرم شکلاتی و آبی بودن(خودتون تجسم کنید دیگه😅)من اونی رو برداشتم که شکلاتی با پسته ای بود و آدرین اونی رو برداشت که قرمز باآبی بود رفتیمیه گوشه از این دنیا روی پل متحرک در وسط صندلی ای بنشستیم(هه هه هه بنشستیم😁😆)و بستنی مون رو خوردیمتوی سکوت فکر کنم تیکی خسته شده بود چون یک آه کشید منم سریع آه کشیدم که آدرین متوجه نشه اما انگار فهمید....😬از زبان آدرین:تیکی از توی کیف مرینت آه کشید و دقیقا بعدش مرینت برای اینکه من نفهمم آه کشید اما منکه می دونم یه خنده ریز کردم و گفتم مای لیدی من چرا آه می کشه نکنه ناراحته 😁😄که یهو مرینت تعجب کرد و فت بامنی گفتم پس با کیم گفت اممم هیچی هه. هههه هه هه ههههههععع😖 بعد من برای اینکه نفهمه گفتم یادمه یه بار که کت نوار می خواست لیدی باگ رو صدا بزنه گفت مای لیدی منم به تو گفتم که مرینت انگار خیالش راحت شده بعد فکر کنم خیلی خوشحال شد چون چشاش برق زد و گفت آدرین من خیلی تورو دوست دارم منم گفتم منم خیلی مای لیدی مو دوست دارم بعد یکم خودم رو بهش نزدیک کردم ....،،،از زبان مرینت :داشتم بال در می آوردم از خوشحالی که دیدم آدرین داره خودش رو بهم نزدیک می کنه بعد دستشو برد کنر موهام و کشم رو باز کرد گفت اینجوری بیشتر عاشقتم 😍🤤منم گفتم میدونم توی این حالت خوشگل ترم که بعد یک دفعه صدای جیغ و داد اومد یعنیا نمیدونم چرا ابر قهرمان ها نمی تونن عشق کنن آه😓
یادم نیست کجا بودیم از یجا شروع می کنم دیگه😅😁)از زبان مرینت :پاشدم برم یک جا تبدیل شم که دو قدم رفتم آدرین از روی صندلی دستمرو گرفت یه دستم تو دستش بود اون یکی رو به دست گیره صندلی گرفتم و موهام توی باد بود راستش چون موهام باز بود خیلی خوشگل شده بودم اما باید میرفتم به جنگ شرور برای همین با حالت تقریبا نگران به آدرین نگاه می کردم که آدرین گفت:پنجه ها بیرون...(اینا توی ۵ دیقه اتفاق می افته نگین شهر خراب شدشرور اون ور شهره و مردم اونجا دارن جیغ می زنن)......پاهام تحمل وزنمو نداشتن توی شک بودم در حالت گریه و بدون پلک زدن سرمو خم کردم پایین و دوزانو افتادم نمی تونستم گریه نکنم بعد حدود ۱۵ ثانیه آدرین هم نشست پایین اومد نزدیکم و گفت :بانوی من وقت قهرمان بازیه شهر به ما نیاز داره گفتم چطوری دیگه باید بهت نگاه کنم من هی تورو رد می کردم در حالی عاشقت بودمو هستم ولی ....بلند شدمو گفتم ولی باید بریم و شهر رو نجات بدیم تبدیل شدم اما موهام باز بود فقط نمی دونم چطوری بود که نمی اومد جلو چشمم و رفتیم دنبال شرور که دیدیم اون شرور بازم....
هاکماث🥶😱😰😨یعنی اولین باره پشت سر هم خودشو شرور می کنه این عجیبه (لحظاتی پیش از زبان هاکماث)یک شرارت قوی حس می کنم نورو بال های شرارت .....سلام آکوما کوچولو آکو ما بیا و منو شرور کن منزنده کننده ام (زنده کننده:میتونه مرده هارو تبدیل به زامبی های خراب کار بکنه تا کل شهرو خراب کنن)(خواننده ها:خسته نشدی این قدر پرانتز باز کردی ؟نویسنده:چرا واقعا🥵خواننده ها:!!!!!😶)(زمان حال خاننده:بازم پرانتز؟؟راوی:چاره ای نیست🤷♀️)از زبان کت نوار/آدرین:تبدیل شد وای مرینت منه دیگه چه خوشگله موهاشم بازه 😍😍بعدش که دیدیم شرور هاکماث لیدی باگ گفت الان با اینکه زوده ولی وقت شانسه لاکی چارم و یک جارو افتاد دستش قبل اینکه بگم این شهر نیاز به ی جارو برقی بزرگ برای تمیز شدن نیاز داره گفت الان وقت مزه ریزی نیست که ازباب شرارت داد زد دختر کفش دوزکی و گربه سیاه شما نمی تونید ارتش من ارتش زنده کننده رو شکست بدید پس معجزا گراتون رو بهم بدید ما هم بی توجه فکر کردیم با جارو چیکار کنیم بعد ۱ دقیقه بازی باهاش فهمیدیم جادوییه و پرواز می کنه پس سوارش شدیم نقشه این بود که عصاش رو که فکر کردیم آکوما توشه بگیریم و اگه ول نکرد یکار بکنیم دیگه😅😅رفتیم نزدیکش که رسیدیم من عصاشو گرفتم اما ول نکرد پس نشوندم روی جارو نشکن هم هست😆 و نزاشتم در بره که دیدم دست برداشت و ناراحت به پایین نگاه کردو دندون هاشو بهم فشرد لیدی باگ گفت هاکماث میدونم آرزو مهمی داری که این همه براش تلاش می کنی اما.....
هاکماث🥶😱😰😨یعنی اولین باره پشت سر هم خودشو شرور می کنه این عجیبه (لحظاتی پیش از زبان هاکماث)یک شرارت قوی حس می کنم نورو بال های شرارت .....سلام آکوما کوچولو آکو ما بیا و منو شرور کن منزنده کننده ام (زنده کننده:میتونه مرده هارو تبدیل به زامبی های خراب کار بکنه تا کل شهرو خراب کنن)(خواننده ها:خسته نشدی این قدر پرانتز باز کردی ؟نویسنده:چرا واقعا🥵خواننده ها:!!!!!😶)(زمان حال خاننده:بازم پرانتز؟؟راوی:چاره ای نیست🤷♀️)از زبان کت نوار/آدرین:تبدیل شد وای مرینت منه دیگه چه خوشگله موهاشم بازه 😍😍بعدش که دیدیم شرور هاکماث لیدی باگ گفت الان با اینکه زوده ولی وقت شانسه لاکی چارم و یک جارو افتاد دستش قبل اینکه بگم این شهر نیاز به ی جارو برقی بزرگ برای تمیز شدن نیاز داره گفت الان وقت مزه ریزی نیست که ازباب شرارت داد زد دختر کفش دوزکی و گربه سیاه شما نمی تونید ارتش من ارتش زنده کننده رو شکست بدید پس معجزا گراتون رو بهم بدید ما هم بی توجه فکر کردیم با جارو چیکار کنیم بعد ۱ دقیقه بازی باهاش فهمیدیم جادوییه و پرواز می کنه پس سوارش شدیم نقشه این بود که عصاش رو که فکر کردیم آکوما توشه بگیریم و اگه ول نکرد یکار بکنیم دیگه😅😅رفتیم نزدیکش که رسیدیم من عصاشو گرفتم اما ول نکرد پس نشوندم روی جارو نشکن هم هست😆 و نزاشتم در بره که دیدم دست برداشت و ناراحت به پایین نگاه کردو دندون هاشو بهم فشرد لیدی باگ گفت هاکماث میدونم آرزو مهمی داری که این همه براش تلاش می کنی اما.....
اما باید به ما بگی تا شاید بتونیم یکاری برات بکنیم که یک دفعه زد زیر گریه و آکوما اومد بیرون البته خود به خود خنثی هم شد😶😲که بعد ماهم از جارو پیاده شدیم و گفتم کفش دوز معجزه آسا و همه زامبی ها رفتن توی قبراشون و قبراشون تعمیر شد شهر هم همینطور ما هم رفتیم توی کوچه از زبان لیدی باگ:کت گفت که چطور همه اونها خود به خود ازبین رفتن و خنثی شدن که هاک ماث گفت برای اینکه یک راه حل برای مشکلم پیدا شده فقط نمی دونم چیه بعد گفت لیدی باگ و کت نوار شما باید هویتم رو بدینید تا آرزومم بهتون بگم و گفت بالهای شرارت بسته با چیزی که دیدم کنار نمی اومدم که کت گفت پدر که گابریل گفت آدرین تو کت نواری و با تعجب به هم نگاه کردن و کت نوار گفت پنجه ها داخل و به آدرین تبدیل شد منم زمانم تموم شد و تبدیل به خودم شدم که هاک ملث گفت اون راه حل چیه منو کت گفتیم نمی دونیم که یهو معجزه گر طاووس به کوامیش اومد پیشمون(همون معجزه گری که درست شد و گفت راهش اینه که من و معجزه گر مرینت و آدرین باهم ترکیب شن و مادر آدرین رو زنده کنن اما من می شکنم و تا ۱۰۰۰ سال درست نمی شم که آدرین گفت .در تو می خواستی مادررو زنده کنی و اشک توی چشماش جمع شد و گفت می بخشمت بابا و من به کوامی طاووس گفتم یعنی حتما باید تو بشکنی گفت آره وگرنه به اون نفری که از معجزه گر ها استفاده می کنه آسیب می رسه و زیاد زنده نمی مونه و گفت من تا الان شکسته بودم و مشکلی نداشتم پس اشکالی نداره ۱۰۰۰ سال برای کوامی مثل من کمه چون عمر ما نزدیک با ۱ میلیارد ساله و ما طوری مون نمی شه گفتم اگه راضی هستی باشه و رفتیم به جایی که امیلی بود که یهو.....
ببخشید جای بدی کات کردم پارت بعد و بعد رو زود زود زود می نویسم حتما دنبال کنید منتظر پارت ۳ باشید فعلا خداحافظ🥰👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
امروز یک پارت گزاشتم اما بخواطر مسقام و مدرسه و امتحان و درس جدید و ایناست که کم میزارم ببخشید شاید امروز پارت چهارمم گزاشتم😪😪
خیلی ممنون الان شروع می کنم برای شما چند پارت پشت سر هم میزارم
عالی بود اگه یه داستان غمگین اما در عین حال زیبا می خوای به داستان من سر بزن مطمئن باش پشیمون نمیشی😉
عالی لطفاً زود پارت بعدی رو هم بزار
سلام
بعدی رو زود زود زود زود زود بذار
اگه خواستی به تست های منم سر بزن 🌹