
بچه ها این دومین باره که دارم تستم رو مینویسم نمی دونم اون چیزی که گفت اصلاح کردم ولی باز همونجا رو رد کرد حالا برو پایین

داستان از این قرار بود که جیمین شی خودش انسان شد ....دیگه خودتون تصور کنید 😅🤣
صبح از خواب بیدار شدم جیمین هنوز بیدار نشده بود برای همین رفتم پایین و پنکیک درست کردم وقتی میز رو چیدم صداش کردم( بچه ها ات چون دیده بود خونه ساکته فکر کرد جیمین خوابه ) یه چند بار صداش کردم رفتم دیدم نیست یه هو یه دلهره ای تو وجودم اومدم بهش زنگ زدم جواب داد ات: تو کجایی؟ ج: رفتم بیرون ات : کجا ؟ ج: میام دیگه اذیتم نکن ات : زود برگرد قط کردم و نشستم تلوزیون ببینم داشت اخبار میگفت : .......
اخبار داشت میگفت کهههههههه : امروز متاسفانه آقای پارک جیمین بر اثر تصادف با ماشین بیهوش هستن ( یا خدا 😓😰) ( کرم دارم شما رو نگران میکنم 😅🤣) بهتر بگم تو کما هستن قبل از تصادف دیده شده که با تلفن همراه خود مشغول صحبت بودند ایشون فعلا در بیمارستان *** سئول بستری هستن ☹ وحشت کرده بودم نمیتونستم تکون بخورم از بس که ترسیده بوده کم کم که یخم آب شد و ماجرا رو باور کردم بلند شدم تا برم پیشش اشک هام بدون اختیار جاری شدن ، آخه چرا ازش خواستم که انسان باشه همینجور گریه میکردم

( لباس تو ) گفتم اگه رسیدم پیشش ، گفتم اگه منو اینطوری ببینه حالش بهتر بشه ، راه افتادم بادیگارد وقتی که پیاده شدم همراهیم کرد پرسیدم که اتاق آقای جیمین کجاست : گفت که شما کی هستین گفتم : خانم پارک هستم ....همسرشون .. البته قراره باشه گفت طبقه ی ۳ اتاق ۲۰ رفتم بالا در اتاقش رو باز کردم با بدن زخمی صورتی که از گوشه ی پیشونیش خون میومد رو تخت خوابیده بود واسش دستگاه تنفسی گداشته بودن باهاش صحبت کردم .....
جیمینا...... ،البته اگه دوست داری اینجوری صدات کنم میدونم که هنوز اینجایی اولین روزی که دیدمت رو یادته ؟ الان که بهش فکر میکنم خندم میگیره ، جیمین شی دوستت دارم خیلی زیاد میدونی که اگه بیدارشی چقدر خوشحال میشم همون موقع بود که بقضم شکست و گریم گرفت به صورتش نگاه کردم یه تخت کنارش بود روی اون نشستم بعد یکم خسته شدم رو همون خوابم برد .. ... بعد از چند ساعت .....
با یه صدای از خواب بیدار شدم ، ات ات بیدار شو تو اینجا چیکار میکنی ات : جیمین داشت صدام میکرد گفتم حتما دارم خواب میبینم ولی میخوام از خوابم لذت ببرم بغلش کردم گفتم خیلی خوشحالم که بیدار شدی و از پیشم نرفتی تو بغلش گریه میکردم و گفتم : حیف که این یه خوابه .. جیمین گفت : خواب نیست من تورو کنارم دیدم گفتم از خواب بیدارت کنم ات: واقعااااا؟؟؟؟؟ ج: اره ات: خوشحالیم چندین برابر شد . بعد از دو سه روز که مرخص شد اومد خونه دیگه جای زخماش خوب شده بود فقط یه ذره سر گیجه داشت فرد کنسرت آیدل رو داشت( انگلیسی نمی تونم بنویسم ) نگران بودم که وسط کنسرت اتفاقی براش بیافته ادامه تو نتیجه این آی رو نمیتونم حذف کنم 👈🏻l
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
بخدا میزنمتا چرا بعدی رو منتشر نمیکنی 2 هفته هست منتظر7 هستیم😂💔
عالی💜💜💜💜💜
آقا خوب بین ب.ق.ل کردن و اینا مثل من یه نقطه بزار🥲🫂
یه سوال تو که سیزده تا تست ساختی خب برو خودت ناظر بشو قوانین رو بخون و ناظر بشو بعد خودت تست های خودت رو منتشر کن
اخه میگن بعضیا که ناظر شدن اکانتشون حذف شده برای همین ناظر نمیشم